تعبیر و تفسیر این غزل در فال حافظ شما
انتظار رسیدن به روزهای خوش وصال محبوب، فکر و ذکر تو را به خود مشغول کرده است. دلت میخواهد به هر نحو خبری از او بگیری. غم و اندوه فراوان سرتاسر وجودت را فرا گرفته است چراکه انتظار و دور ماندن از کسی که دوستش داری بسیار سخت است. از این همه غم و غصه خوردن دست بردار چون بالاخره شبهای انتظار به پایان میرسد، صبح وصال میرسد و هر اندوهی به خوشی و خرمی مبدل خواهد شد؛ مهم این است که عمر گذراست و تا نگاه کنی به سرعت از دست میرود. به جای نشستن و انتظار کشیدن برخیز و نهایت تلاش خود را برای رسیدن به مقصود انجام بده. اگر از عمر استفاده نکنی روزی احساس پیری خواهی کرد در حالی که کاری از دستت برنمیآید.
غزل شماره ۲۴۸ حافظ با صدای علی موسوی گرمارودی
متن غزل شماره ۲۴۸ حافظ
ای صبا نکهتی از کوی فلانی به من آر
زار و بیمار غمم راحت جانی به من آر
قلب بیحاصل ما را بزن اکسیر مراد
یعنی از خاک در دوست نشانی به من آر
در کمینگاه نظر با دل خویشم جنگ است
ز ابرو و غمزه او تیر و کمانی به من آر
در غریبی و فراق و غم دل پیر شدم
ساغر می ز کف تازه جوانی به من آر
منکران را هم از این می دو سه ساغر بچشان
وگر ایشان نستانند روانی به من آر
ساقیا عشرت امروز به فردا مفکن
یا ز دیوان قضا خط امانی به من آر
دلم از دست بشد دوش چو حافظ میگفت
کای صبا نکهتی از کوی فلانی به من آر
معنی و تفسیر غزل شماره ۲۴۸ حافظ
ای صبا نکهتی از کوی فلانی به من آر
زار و بیمار غمم راحت جانی به من آر
ای باد صبا، بویی خوش از کوی آن شخص عزیز به سوی من بیاور. من از غم زار و نزار شدهام؛ بویی که سبب آسایش روح و جان من است برای من بیاور.
قلب بیحاصل ما را بزن اکسیر مراد
یعنی از خاک در دوست نشانی به من آر
سکه تقلبی بیارزش دل ما را با اکسیر کامروایی، صاحب عیار و ارزشمند کن یعنی یک نشانی از خاک آستانه خانه دوست برای من بیاور.
در کمینگاه نظر با دل خویشم جنگ است
ز ابرو و غمزه او تیر و کمانی به من آر
در گوشهای به قصد تماشای آنچه میگذرد کمین کردهام و با دل خود در جنگ و جدالم که پایان کار از چه قرار است. از ابروی او کمانی و از کرشمه او تیری برای من بیاور.
در غریبی و فراق و غم دل پیر شدم
ساغر می ز کف تازه جوانی به من آر
در تنهایی و دوری غم دل پیر شدم. از دست تازه جوانی پیاله شرابی برای من بیاور.
منکران را هم از این می دو سه ساغر بچشان
وگر ایشان نستانند روانی به من آر
به آنان که عشق را انکار میکنند نیز دو سه جام از این شراب بچشان و اگر آنها از گرفتن، سر باز زنند هرچه زودتر آن شراب را برای من بیاور.
ساقیا عشرت امروز به فردا مفکن
یا ز دیوان قضا خط امانی به من آر
ای ساقی، یا خوشی و شادی امروز را به فردا مینداز یا از دیوان سرنوشت، خط اماننامه زنده بودن تا فردا را برای من بیاور.
دلم از دست بشد دوش چو حافظ میگفت
کای صبا نکهتی از کوی فلانی به من آر
دیشب دلم از دست رفت و بی اختیار شدم هنگامی که حافظ میگفت: ای باد صبا بوی خوشی از کوی فلانی به سوی من بیاور.
منبع: شرح جلالی بر حافظ با تصرف و تلخیص.