تعبیر و تفسیر این غزل در فال حافظ شما
تو اکنون در بهار زندگی خودت هستی و باید قدر این لحظات را بدانی. نگرانی را به دل راه مده که بعد از رنج و سختی نوبت آسایش و راحتی است. به زودی به مقصود خود خواهی رسید. قدر لحظه لحظههای زندگی را بدان و دم را غنیمت بشمار تا در آینده نادم و پشیمان نشوی. سعی و کوشش را رها نکن که آدمی هرچه دارد، از تلاش کردن است و نتیجه تنبلی چیزی بجز حسرت نیست. دعا و درخواست از درگاه خداوند را فراموش نکن که هرچه هست در ید قدرت اوست.
غزل شماره ۲۳۹ حافظ با صدای علی موسوی گرمارودی
متن غزل شماره ۲۳۹ حافظ
رسید مژده که آمد بهار و سبزه دمید
وظیفه گر برسد مصرفش گل است و نبید
صفیر مرغ برآمد بط شراب کجاست
فغان فتاد به بلبل نقاب گل که کشید
ز میوههای بهشتی چه ذوق دریابد
هر آن که سیب زنخدان شاهدی نگزید
مکن ز غصه شکایت که در طریق طلب
به راحتی نرسید آن که زحمتی نکشید
ز روی ساقی مه وش گلی بچین امروز
که گرد عارض بستان خط بنفشه دمید
چنان کرشمه ساقی دلم ز دست ببرد
که با کسی دگرم نیست برگ گفت و شنید
من این مرقع رنگین چو گل بخواهم سوخت
که پیر باده فروشش به جرعهای نخرید
بهار میگذرد دادگسترا دریاب
که رفت موسم و حافظ هنوز می نچشید
معنی و تفسیر غزل شماره ۲۳۹ حافظ
رسید مژده که آمد بهار و سبزه دمید
وظیفه گر برسد مصرفش گل است و نبید
خبر خوشی رسید که بهار آمده و سبزه از خاک بَردمیده است اگر وجه مقرر از جانب شاه برسد به صرف خرید گل و شراب خواهد رسید.
صفیر مرغ برآمد بط شراب کجاست
فغان فتاد به بلبل نقاب گل که کشید
آواز مرغان چمن به گوش رسید، ظرف شراب کجاست؟ بلبل به نوا و زاری افتاد، چه کسی نقاب از چهره گل به کنار زده است؟ بلبل عاشق گل است و وصال دیگران به گل را تحمل نمیکند.
ز میوههای بهشتی چه ذوق دریابد
هر آن که سیب زنخدان شاهدی نگزید
کسی که سیب چانه زیبارویی را زیر دندان مزه نکرده است، از خوردن میوههای بهشتی چه لذتی خواهد بُرد؟
مکن ز غصه شکایت که در طریق طلب
به راحتی نرسید آن که زحمتی نکشید
از دست غم، شکوه و شکایت مکن، زیرا در راه جستن مطلوب، آن کسی که رنجی نبرد به آسایش دست نیافت.
ز روی ساقی مهوش گلی بچین امروز
که گرد عارض بستان خط بنفشه دمید
امروز که گرداگرد چهره باغ، گل بنفشه مانند موی اطراف چهره دلدار سر برزده، تو هم از روی ساقی زیبا گلبوسهای برگیر.
چنان کرشمه ساقی دلم ز دست ببرد
که با کسی دگرم نیست برگ گفت و شنید
آنچنان ناز و ادای ساقی دل مرا ربوده که میل و هوس گفتگو با کسی دیگر را ندارم.
من این مرقع رنگین چو گل بخواهم سوخت
که پیر باده فروشش به جرعهای نخرید
من این خرقه وصلهدار صوفیانه که از شراب، همچون گل رنگین شده به آتش میکشم، زیرا پیر بادهفروش آن را حتی در برابر اندکی شراب هم از من نخرید.
بهار میگذرد دادگسترا دریاب
که رفت موسم و حافظ هنوز می نچشید
ای پادشاه عادل، به من چیزی عطا کن، زیرا فصل بهار (موسم شادیخوری) گذشت و حافظ هنوز موفق به نوشیدن جرعهای شراب نشده است.
منبع: شرح جلالی بر حافظ با تصرف و تلخیص.
رضا ناصر امینی
با سلام و خسته نباشین
رضا ناصر امینی هستم ۳۳ ساله از شهرستان سراب استان آذش
خواستم بگم فالی رو باز کردم برای دختری که خاطر خواش شدم باز کردم این فال اومد
رسید مژده که آمد بهار و مژده دمید
وظیفه گر برسد مصرفش گل است و نبید
دقیقا فامیل اون دختری که میخوام وظیفه هس
انشاءالله فردا میرم خونشون
خدا همه جوونا رو خوشبخت کنه به حق خون پاک حاج قاسم سلیمانی
بدون نام
من اعتقاد دارم وچیزی خیلی خوبی است فال قهوه