تعبیر و تفسیر این غزل در فال حافظ شما
مدتهاست در انتظار لحظهای هستی که کسی را ببینی یا به چیزی دست یابی و برای رسیدن به آن لحظه همه کوشش خودت را انجام دادی، تا جایی که انتظار کشیدن تو را خسته کرده است. ناامید و نگران نباش چرا که هرچه با خلوص نیت انجام دادهای پیش خدا محفوظ است و با کمک قضا و قدر الهی به مقصودت خواهی رسی. بلا و مصیبتهای رسیده را تحمل کن. در کوره حوادث، خود را آبدیده کن و تجربه بیندوز تا لذت بیشتری از پیروزی ببری. زمستان میرود و بهار میآید. دست سرنوشت تقدیر تو را خوب رقم زده است و آنچه از دستت رفته، به زودی به تو بازخواهد گشت.
غزل شماره ۲۳۵ حافظ با صدای علی موسوی گرمارودی
متن غزل شماره ۲۳۵ حافظ
زهی خجسته زمانی که یار بازآید
به کام غمزدگان غمگسار بازآید
به پیش خیل خیالش کشیدم ابلق چشم
بدان امید که آن شهسوار بازآید
اگر نه در خم چوگان او رود سر من
ز سر نگویم و سر خود چه کار بازآید
مقیم بر سر راهش نشستهام چون گرد
بدان هوس که بدین رهگذار بازآید
دلی که با سر زلفین او قراری داد
گمان مبر که بدان دل قرار بازآید
چه جورها که کشیدند بلبلان از دی
به بوی آن که دگر نوبهار بازآید
ز نقش بند قضا هست امید آن حافظ
که همچو سرو به دستم نگار بازآید
معنی و تفسیر غزل شماره ۲۳۵ حافظ
زهی خجسته زمانی که یار بازآید
به کام غمزدگان غمگسار بازآید
خوشا وقت مبارکی که یار برگردد و با برگشتنش غمخوارانه اندوهگینان را به آرزوی خود برساند.
به پیش خیل خیالش کشیدم ابلق چشم
بدان امید که آن شهسوار بازآید
اسب سیاه و سفید چشم را پیشاپیش لشکر خیالش در انتظار نگه داشتهام به امید آنکه آن چابکسوار برگشته و بر آن نشیند، یعنی قدم بر چشم ما بنهد.
اگر نه در خم چوگان او رود سر من
ز سر نگویم و سر خود چه کار بازآید
اگر سر من مانند گوی در انحنای چوب چوگان او قرار نگیرد، دیگر از سر، سخنی به میان نمیآورم و این سر دیگر به چه دردی میخورد؟
مقیم بر سر راهش نشستهام چون گرد
بدان هوس که بدین رهگذار بازآید
همچون گرد و غبار راه بر سر راهش به انتظار نشستهام و آرزومندم که به این راه برگردد تا به دنبالش روان شوم.
دلی که با سر زلفین او قراری داد
گمان مبر که بدان دل قرار بازآید
آن دل را که با سر دو گیسوی بلند او عهد و پیمان اقامت بسته، تصور مکن که دیگر آن دل به قرار و آرامش دست یابد.
چه جورها که کشیدند بلبلان از دی
به بوی آن که دگر نوبهار بازآید
بلبلها از دست ماه دی و سرمای زمستان رنجهای فراوان کشیدند، به امید آنکه بار دیگر فصل بهار بازگردد.
ز نقشبند قضا هست امید آن حافظ
که همچو سرو به دستم نگار بازآید
ای حافظ، امیدوارم که قضا و قدر یار را به من برگرداند یعنی همچون نقاش که طرحی مانند نقش سرو را بر روی دست میکشد، آن نگار را به دست من برساند.
یک ادبیاتی
این بیت در نسخههای معروف نیست اما در برخی نسخ به عنوان بیت سوم آمده است:
در انتظار خدنگش همی پرد دل صید
خیال آن که به عزم شکار بازآید