غزل شماره ۲۳۳ حافظ: دست از طلب ندارم تا کام من برآید

غزل شماره ۲۳۳ حافظ یکی از غزل‌های عاشقانه اوست که عاشقی شیدایی را به تصویر می‌کشد. شاعر می‌گوید تا زمانی که به کامیابی نرسیدم، از طلب کردن یار دست برنمی‌دارم. او دو راه در پیش رو دارد: یا به وصال یار می‌رسد و یا بر سر این راه جان خواهد داد. آتش عشق درون حافظ آنقدر سوزان است که بعد از وفاتش، کفن او را نیز خواهد سوزاند.

تعبیر و تفسیر این غزل در فال حافظ شما

سخت‌کوشی خصوصیت بارز شخصیتی توست، می‌خواهی به وصال یار برسی و قصد داری با عزمی راسخ و اراده‌ای قوی پا در راه رسیدن به آن بگذاری. در این راه باید با ناامیدی‌ها مبارزه کنی و اجازه ندهی باعث رکود و عقب‌نشینی تو شوند. با دست روی دست گذاشتن و سهل‌انگاری کاری از پیش نخواهی برد. شکست‌ها را آیینه عبرت خود کن و از آن‌ها درس بگیر. صبور و شکیبا باش و تا رسیدن به نتیجه دلخواه تلاش کن. به زودی در جمعی حضور پیدا می‌کنی و با افرادی ملاقات می‌کنی که دیداری خوب و رضایت‌بخش خواهد بود.    

 

غزل شماره ۲۳۳ حافظ با صدای علی موسوی گرمارودی

 

متن غزل شماره ۲۳۳ حافظ

دست از طلب ندارم تا کام من برآید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید
بگشای تربتم را بعد از وفات و بنگر
کز آتش درونم دود از کفن برآید
بنمای رخ که خلقی واله شوند و حیران
بگشای لب که فریاد از مرد و زن برآید
جان بر لب است و حسرت در دل که از لبانش
نگرفته هیچ کامی جان از بدن برآید
از حسرت دهانش آمد به تنگ جانم
خود کام تنگدستان کی زان دهن برآید
گویند ذکر خیرش در خیل عشقبازان
هر جا که نام حافظ در انجمن برآید

 

غزل شماره ۲۳۳ حافظ
غزل شماره ۲۳۳ حافظ

 

معنی و تفسیر غزل شماره ۲۳۳ حافظ

بیت اول

دست از طلب ندارم تا کام من برآید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید

از خواستن و جستجو دست بر نمی‌دارم تا به آرزوی خود برسم. به هر حال یا تن من به وصال معشوق خواهد رسید یا جان من از تنم بیرون خواهد رفت.

 

✦✦✦✦

 

بیت دوم

بگشای تربتم را بعد از وفات و بنگر
کز آتش درونم دود از کفن برآید

پس از مرگم خاک گور مرا بشکاف و نگاه کن که بر اثر آتش عشق درون سینه‌ام، از کفنم دود بر می‌خیزد.

 

✦✦✦✦

 

بیت سوم

بنمای رخ که خلقی واله شوند و حیران
بگشای لب که فریاد از مرد و زن برآید

چهره‌ات را بگشا تا خلقی از دیدن زیبایی‌هایت شگفت‌زده و واله و حیران شوند. حرفی بزن تا مرد و زن از شنیدن سخنان شیرینت از شور و شادی فریاد برآورند.

 

✦✦✦✦

 

بیت چهارم

جان بر لب است و حسرت در دل که از لبانش
نگرفته هیچ کامی جان از بدن برآید

جانم به لب رسیده و در این لحظات پایانی این اندوه و حسرت را در دل دارم که هنوز از لبانش کامی نگرفته جانم از تنم بیرون رود.

 

✦✦✦✦

 

بیت پنجم

از حسرت دهانش آمد به تنگ جانم
خود کام تنگدستان کی زان دهن برآید

از حسرت نبوسیدن لب‌هایش طاقتم طاق شده و نمی‌دانم که چه زمانی مراد تهیدستان از دهان او حاصل می‌شود.

 

✦✦✦✦

 

بیت ششم

بر بوی آنکه در باغ یابد گلی چو رویت
آید نسیم و هر دم گرد چمن برآید

نسیم صبا به امید آنکه در باغ، گلی همچون تو را بیابد، هر لحظه به باغ آمده و گرداگرد چمن به وزیدن می‌پردازد.

 

✦✦✦✦

 

بیت هفتم

گویند ذکر خیرش در خیل عشقبازان
هر جا که نام حافظ در انجمن برآید

هرجا که نام حافظ در انجمن‌ها و مجالس برده می‌شود، گروه عشقبازان از او به نیکی یاد می‌کنند.

منبع: شرح جلالی بر حافظ با تصرف و تلخیص.

یادتون نره این مقاله رو به اشتراک بگذارید.
مطالب مرتبط

  • سلام.جالبه که کتابی دارم که ابیات ببشتری دارد

نظر خود را بنویسید