غزل شماره ۲۲۹ حافظ: بخت از دهان دوست نشانم نمی‌دهد

غزل شماره ۲۲۹ حافظ با گله از اقبال و شرح اشتیاق شروع شده و به بدعهدی روزگار ختم می‌شود. بخت حافظ نشانی از وصال یار ندارد و دولت او بیدار نیست. حافظ می‌گوید من حاضرم جان خود را در راه گرفتن بوسه‌ای از لب یار فدا کنم، اما دوست جان مرا می‌گیرد و آن بوسه را به من نمی‌دهد، از درد فراق مُردم و نتوانستم به سراپرده محبوب بروم.

تعبیر و تفسیر این غزل در فال حافظ شما

از رسیدن به مقصود و خواسته قلبت ناامید شده‌ای. احساس می‌کنی بدشانس هستی و در کارهایت با ضرر و زیان مواجه می‌شوی. تا می‌توانی ناامیدی را از خود دور کن و برای رسیدن به نتیجه دلخواه از خودت صبر و بردباری نشان بده. شک و تردید جایی در دل تو ندارد، پس با اراده‌ای قوی در تلاش باش که بهترین تصمیمات را بگیری. گوشه‌گیری و دوری از معاشرت دیگران به صلاح تو نیست. به میان جمع برو و با مردم بجوش. بدون تلاش و زحمت هیچ چیز به آسانی بدست نمی‌آید. بالاخره روزی سختی‌ها تمام می‌شود و روزهای خوش فراخواهد رسید.    

 

غزل شماره ۲۲۹ حافظ با صدای علی موسوی گرمارودی

 

متن غزل شماره ۲۲۹ حافظ

بخت از دهان دوست نشانم نمی‌دهد
دولت خبر ز راز نهانم نمی‌دهد
از بهر بوسه‌ای ز لبش جان همی‌دهم
اینم همی‌ستاند و آنم نمی‌دهد
مردم در این فراق و در آن پرده راه نیست
یا هست و پرده دار نشانم نمی‌دهد
زلفش کشید باد صبا چرخ سفله بین
کان جا مجال بادوزانم نمی‌دهد
چندان که بر کنار چو پرگار می‌شدم
دوران چو نقطه ره به میانم نمی‌دهد
شکر به صبر دست دهد عاقبت ولی
بدعهدی زمانه زمانم نمی‌دهد
گفتم روم به خواب و ببینم جمال دوست
حافظ ز آه و ناله امانم نمی‌دهد

 
غزل شماره ۲۲۹ حافظ
غزل شماره ۲۲۹ حافظ
 

معنی و تفسیر غزل شماره ۲۲۹ حافظ

بیت اول

بخت از دهان دوست نشانم نمی‌دهد
دولت خبر ز راز نهانم نمی‌دهد

بخت و طالع مرا یاری نمی‌کند که نشانی از دهان دوست بدست آورم. دولت و اقبال همراهی‌ام نمی‌کند تا راز نهانی دل دوست را بشنوم.

 

✦✦✦✦

 

بیت دوم

از بهر بوسه‌ای ز لبش جان همی‌دهم
اینم همی‌ستاند و آنم نمی‌دهد

برای بوسه‌ای از لب او جانم را فدا می‌کنم، جانم را می‌گیرد، ولی بوسه‌ای به من نمی‌دهد.

 

✦✦✦✦

 

بیت سوم

مردم در این فراق و در آن پرده راه نیست
یا هست و پرده‌دار نشانم نمی‌دهد

از دوری یار و شوق دیدار او جانم به لب رسید و به سراپرده او راهی نیست؛ یا اگر هم باشد نگهبان راه را به من نشان نمی‌دهد.

 

✦✦✦✦

 

بیت چهارم

زلفش کشید باد صبا چرخ سفله بین
کان جا مجال باد وزانم نمی‌دهد

نسیم صبا در گیسوی او پیچید، پستی روزگار را بنگر که به اندازه باد گذرا هم به من امکان دست یافتن به گیسوی یار را نمی‌دهد.

 

✦✦✦✦

 

بیت پنجم

چندان که بر کنار چو پرگار می‌شدم
دوران چو نقطه ره به میانم نمی‌دهد

هرچقدر همچون شاخه متحرک پرگار، در کناره دایره، در حالت سرگردانی به سرمی‌بردم، روزگار به من اجازه ورود به داخل دایره‌ی امکان را نمی‌دهد.

 

✦✦✦✦

 

بیت ششم

شکر به صبر دست دهد عاقبت ولی
بدعهدی زمانه زمانم نمی‌دهد

درنهایت با شکیبایی کردن، شیرینی کامیابی حاصل خواهد شد، اما روزگار ناسازگار فرصت و زمان برای صبر کردن به من نمی‌دهد.

 

✦✦✦✦

 

بیت هفتم

گفتم روم به خواب و ببینم جمال دوست
حافظ ز آه و ناله امانم نمی‌دهد

با خود گفتم به خواب می‌روم و در عالم خواب و خیال روی دوست را می‌بینم، اما از آه وناله حافظ، مجال خواب رفتن حاصل نمی‌شود.

منبع: شرح جلالی بر حافظ با تصرف و تلخیص.

یادتون نره این مقاله رو به اشتراک بگذارید.
مطالب مرتبط

نظر خود را بنویسید