غزل شماره ۲۱۱ حافظ: دوش می‌آمد و رخساره برافروخته بود

غزل شماره ۲۱۱ حافظ زمانی سروده شده است که شاه شجاع تصمیم به تغییر رویه و حفظ شعائر دینی می‌گیرد و با حافظ رفتاری سرد و سری سنگین داشته است. حافظ می‌گوید ممدوح دل غمزدگان بسیاری را سوخته و این رسم و روش اوست اما اگرچه یار به زبان می‌گفت که تو را به سختی خواهم کُشت، می‌دیدم که در خفا و پنهانی به من دلسوخته نظر لطف داشت.

تعبیر و تفسیر این غزل در فال حافظ شما

ظاهراً دچار شکست و یأس شده‌ای، خون دل می‌خوری و اوضاع بر وفق مرادت نیست. بدان که این اوضاع همیشگی نبوده و روزی روزگار روی خوشش را نیز به تو نشان خواهد داد. صادق و درستکار باش و دوستان خود را به راحتی از دست مده. اگر کسی که دوستش داری با تو به سردی برخورد می‌کند، ناامید مباش، زیرا او در باطن به فکر توست و به تو علاقه دارد. هرگز عشق و دوست‌داشتن را با پول و متاع دنیا عوض نکن چرا که ارزش عشق بسیار بالاتر است و اگر آن را بفروشی، ضرر می‌کنی. برای شناختن درست از نادرست با بزرگان و صاحبان خرد مشورت کن.    

 

غزل شماره ۲۱۱ حافظ با صدای علی موسوی گرمارودی

 

متن غزل شماره ۲۱۱ حافظ

دوش می‌آمد و رخساره برافروخته بود
تا کجا باز دل غمزده‌ای سوخته بود
رسم عاشق کشی و شیوه شهرآشوبی
جامه‌ای بود که بر قامت او دوخته بود
جان عشاق سپند رخ خود می‌دانست
و آتش چهره بدین کار برافروخته بود
گر چه می‌گفت که زارت بکشم می‌دیدم
که نهانش نظری با من دلسوخته بود
کفر زلفش ره دین می‌زد و آن سنگین دل
در پی اش مشعلی از چهره برافروخته بود
دل بسی خون به کف آورد ولی دیده بریخت
الله الله که تلف کرد و که اندوخته بود
یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد
آن که یوسف به زر ناسره بفروخته بود
گفت و خوش گفت برو خرقه بسوزان حافظ
یا رب این قلب شناسی ز که آموخته بود

 

غزل شماره ۲۱۱ حافظ
غزل شماره ۲۱۱ حافظ

 

معنی و تفسیر غزل شماره ۲۱۱ حافظ

بیت اول

دوش می‌آمد و رخساره برافروخته بود
تا کجا باز دل غمزده‌ای سوخته بود

یار دیشب با چهره‌ای گلگون و آرایش کرده می‌خرامید؛ نمی‌دانم بار دیگر کجا دل گرفتار و غمدیده‌ای را به آتش کشیده بود.

 

✦✦✦✦

 

بیت دوم

رسم عاشق کشی و شیوه شهرآشوبی
جامه‌ای بود که بر قامت او دوخته بود

راه و رسم کشتن عاشقان و طریقه آشوبگری در شهر، مانند لباسی بود که برای او دوخته شده و برازنده قد و بالای او بود.

 

✦✦✦✦

 

بیت سوم

جان عشاق سپند رخ خود می‌دانست
و آتش چهره بدین کار برافروخته بود

جان عاشقان را مانند دانه‌های اسفند، به عنوان دفع کننده چشم زخم، برای صورت گلگون آتشناک خود می‌خواست و به همین منظور آتش رخساره خود را شعله‌ور ساخته بود.

 

✦✦✦✦

 

بیت چهارم

گر چه می‌گفت که زارت بکشم می‌دیدم
که نهانش نظری با من دلسوخته بود

هرچند به من می‌گفت که تو را به خواری و زاری خواهم کُشت، اما از چشمانش می‌خواندم که با من رنجیده، در نهان نظر عنایت و مدارا دارد.

 

✦✦✦✦

 

بیت پنجم

کفر زلفش ره دین می‌زد و آن سنگین دل
در پی اش مشعلی از چهره برافروخته بود

زلف کافرکیش او راهزن راه دین و ایمان بود و آن سنگدل به دنبالش و در راه او از چهره خود چراغی افروخته بود. یعنی چهره گلرنگ محبوب به زلفش کمک می‌کرد تا از مردم دین و ایمانشان را برباید.

 

✦✦✦✦

 

بیت ششم

دل بسی خون به کف آورد ولی دیده بریخت
الله الله که تلف کرد و که اندوخته بود

دل خون زیادی اندوخت، اما چشم همه آن‌ها را به صورت خونابه اشک فرو ریخت. شگفتا که چه کسی در گردآوری کوشید و چه کسی به هدر داد!

 

✦✦✦✦

 

بیت هفتم

یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد
آن که یوسف به زر ناسره بفروخته بود

دوست را برای مال دنیا از دست مده، زیرا آنکه یوسف را به چند پول سیاه فروخت سود چندانی نکرد.

 

✦✦✦✦

 

بیت هشتم

گفت و خوش گفت برو خرقه بسوزان حافظ
یا رب این قلب‌شناسی ز که آموخته بود

گفت و چه سخن خوبی گفت که‌ای حافظ برو خرقه ریایی را در آتش انداز. خدایا این قلب‌شناسی را از چه کسی فرا گرفته بود. قلب در اینجا به دو معناست. یکی به معنای تقلبی بودن است، یعنی می‌دانست که خرقه من تقلبی است. معنی دوم قلب همان دل است، یعنی به راز دل من آگاه بود.

منبع: شرح جلالی بر حافظ با تصرف و تلخیص.
یادتون نره این مقاله رو به اشتراک بگذارید.
مطالب مرتبط

نظر خود را بنویسید