تعبیر و تفسیر این غزل در فال حافظ شما
انسانی باوفا هستی و اگر به کسی دست دوستی دادی، تا آخر با او هستی و رفیق نیمهراه نمیشوی که نشان از شخصیت والا و ادب تو دارد. همچنان به این رویه ادامه بده که اخلاق خوب باعث پیشرفتت خواهد شد. به تازگی احساس میکنی بدشانسی آوردهای و چیزی را که حق تو بوده، دیگران تصاحب کردهاند اما نگران نباش. هیچ کس نمیداند که فردا چه اتفاقی خواهد افتاد اما میتواند با عقل و درایت، فردای خویش را همانگونه که دوست دارد بسازد. صبر، استقامت و امید لازمه هر کاری است تا بتوان با آنها به وصال یار رسید. پس عجله نداشته باش، صبر کن و به آینده روشن امیدوار باش. توکل و کمک خواستن از خدا را فراموش نکن.
غزل شماره ۲۰۵ حافظ با صدای علی موسوی گرمارودی
متن غزل شماره ۲۰۵ حافظ
تا ز میخانه و می نام و نشان خواهد بود
سر ما خاک ره پیر مغان خواهد بود
حلقه پیر مغان از ازلم در گوش است
بر همانیم که بودیم و همان خواهد بود
بر سر تربت ما چون گذری همت خواه
که زیارتگه رندان جهان خواهد بود
برو ای زاهد خودبین که ز چشم من و تو
راز این پرده نهان است و نهان خواهد بود
ترک عاشق کش من مست برون رفت امروز
تا دگر خون که از دیده روان خواهد بود
چشمم آن دم که ز شوق تو نهد سر به لحد
تا دم صبح قیامت نگران خواهد بود
بخت حافظ گر از این گونه مدد خواهد کرد
زلف معشوقه به دست دگران خواهد بود
معنی و تفسیر غزل شماره ۲۰۵ حافظ
تا ز میخانه و می نام و نشان خواهد بود
سر ما خاک ره پیر مغان خواهد بود
تا آن زمان که از می و میخانه اثر و نشانهای برجاست، سر خاکسار ما مانند خاکِ راه، زیر پای پیر میکده جای خواهد داشت.
حلقه پیر مغان از ازلم در گوش است
بر همانیم که بودیم و همان خواهد بود
از روز ازل حلقه ارادت و بندگی پیر میخانه را در گوش خود دارم. ما بر همان قول و قراری که از روز ازل نهادهایم هستیم و بر همان باقی خواهیم بود.
بر سر تربت ما چون گذری همت خواه
که زیارتگه رندان جهان خواهد بود
آنگاه که گذارت بر خاک آرامگاه ما افتد کمال آرزوهایت را در خواست کن زیرا تربت ما زیارتگاه مردم آزاده جهان خواهد بود.
برو ای زاهد خودبین که ز چشم من و تو
راز این پرده نهان است و نهان خواهد بود
ای زاهد خودپرست از فضلفروشی دست بردار که اسرار نهانی و راز آفرینش از چشم من و تو پنهان است و همچنان پوشیده خواهد ماند.
تُرک عاشقکش من مست برون رفت امروز
تا دگر خون که از دیده روان خواهد بود
محبوب ترکنژاد من که به عاشق خود رحم ندارد، امروز مست از خانه بیرون رفت تا ببینم که باز خونابه از دیده کدام عاشق بیقرار جاری میشود.
چشمم آن دم که ز شوق تو نهد سر به لحد
تا دم صبح قیامت نگران خواهد بود
شبی که به شوق دیدار تو سر بر سنگ لحد گور خود بگذارم تا بامداد روز قیامت چشمانم دلواپس و چشمانتظار باقی خواهند بود. یعنی منتظرم که قیامت شود و تو را ببینم و دلواپسم که آیا تو را خواهم دید یا نه.
بخت حافظ گر از این گونه مدد خواهد کرد
زلف معشوقه به دست دگران خواهد بود
اگر اینطور که بخت و اقبال حافظ سر ناسازگاری دارد پیش برود، (روز قیامت هم) گیسوی محبوب و معشوق من در دست دیگران خواهد افتاد.
منبع: شرح جلالی بر حافظ با تصرف و تلخیص.