تعبیر و تفسیر این غزل در فال حافظ شما
چشم امید به کسانی داری که ظاهرشان نیکوست ولی در باطن انسانهایی ناشایست هستند. از این افراد باید حذر کنی، به طور کلی به دوستان ریاکار و دوروی خود هرگز دل مبند که هیچگاه به فکر تو نخواهند بود. هرچه میخواهی از خدا بخواه. حسودان و دشمنان اطرافت را بشناس و قبل از هر کاری از جوانب آن کار با خبر شو. اگر دشمنان در حق تو نامردی کردند، آنها را به خدا واگذار کن که خداوند از هر انتقامگیرندهای قدرتمندتر است. عاقل کسی است که وقت خوشی را غنیمت شمرده و از آن بهترین استفاده را ببرد.
غزل شماره ۱۹۶ حافظ با صدای علی موسوی گرمارودی
متن غزل شماره ۱۹۶ حافظ
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند
دردم نهفته به ز طبیبان مدعی
باشد که از خزانه غیبم دوا کنند
معشوق چون نقاب ز رخ در نمیکشد
هر کس حکایتی به تصور چرا کنند
چون حسن عاقبت نه به رندی و زاهدیست
آن به که کار خود به عنایت رها کنند
بی معرفت مباش که در من یزید عشق
اهل نظر معامله با آشنا کنند
حالی درون پرده بسی فتنه میرود
تا آن زمان که پرده برافتد چهها کنند
گر سنگ از این حدیث بنالد عجب مدار
صاحب دلان حکایت دل خوش ادا کنند
می خور که صد گناه ز اغیار در حجاب
بهتر ز طاعتی که به روی و ریا کنند
پیراهنی که آید از او بوی یوسفم
ترسم برادران غیورش قبا کنند
بگذر به کوی میکده تا زمره حضور
اوقات خود ز بهر تو صرف دعا کنند
پنهان ز حاسدان به خودم خوان که منعمان
خیر نهان برای رضای خدا کنند
حافظ دوام وصل میسر نمیشود
شاهان کم التفات به حال گدا کنند
معنی و تفسیر غزل شماره ۱۹۶ حافظ
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند
کسانی که با کیمیای نگاه خود خاک را به طلا تبدیل میکنند آیا میشود که یک گوشه چشم هم به ما بیندازند؟ یعنی چه خوب میشود اگر به من نگاه کنند تا خاک وجودم زر شود.
دردم نهفته به ز طبیبان مدعی
باشد که از خزانه غیبم دوا کنند
بهتر آن است که درد من از مدعیان طبابت پنهان بماند، امیدوارم که روزی مرا از خزانه غیب الهی درمان کنند.
معشوق چون نقاب ز رخ در نمیکشد
هر کس حکایتی به تصور چرا کنند
وقتی که محبوب برقع از رخساره خود برنمیدارد، چرا هر کسی از روی پندار باطل چهره او را وصف میکند؟ یعنی چه لزومی دارد که مردم برای توصیف چهره یار دست به دامان اوهام خود شوند.
چون حسن عاقبت نه به رندی و زاهدیست
آن به که کار خود به عنایت رها کنند
وقتی که عاقبت بخیر بودن به رندی و یا وارستگی ارتباط ندارد، پس همان بهتر که انسانها پاداش و جزای اعمال خودشان را به بخشایش و مصلحت خدا واگذار کنند. رندی و زاهدی دو مرتبه مقابل هم هستند. زاهد فرد متشرع، اما ریاکار است و رند شخص پاکدامن که ظاهری لاابالی دارد.
بی معرفت مباش که در من یزید عشق
اهل نظر معامله با آشنا کنند
از شناخت حق و آگاهی عارفانه دور مباش، یعنی کوشش کن که معرفت و شناخت خود را بالاتر ببری؛ چراکه در بازار خرید و فروش عشق، صاحبنظران فقط با آشنایان عشق، داد وستد میکند و آشناها برنده معامله هستند.
حالی درون پرده بسی فتنه میرود
تا آن زمان که پرده برافتد چهها کنند
اکنون که پرهیزگار و در پرده عفاف هستند، این همه فساد میکنند، روزی که پردهها برداشته شود، معلوم میشود چهها که نکردهاند. پرده برافتادن خصوصیت روز قیامت است که اسرار آشکار میشود.
گر سنگ از این حدیث بنالد عجب مدار
صاحب دلان حکایت دل خوش ادا کنند
اگر سنگ از این گفته من به ناله و فغان دربیاید، تعجب نکن که جای شگفتی نیست، زیرا اهل دل داستان دل یعنی عشق را با سوز و گدازی مؤثر بیان میکنند. یعنی چنان حکایت عشقم را میگویم که حتی دل سنگ هم آب میشود.
می خور که صد گناه ز اغیار در حجاب
بهتر ز طاعتی که به روی و ریا کنند
شراب بنوش، زیرا صد گناه پنهان از چشم بیگانگان، از عبادتی که از روی ریاکاری و تظاهر انجام شود، بهتر است.
پیراهنی که آید از او بوی یوسفم
ترسم برادران غیورش قبا کنند
پیراهنی را که از آن بوی یوسف به مشام من میرسد، میترسم که برادران حسودش از هم دریده و چاک چاک کنند. برادران از فرط حسادت حتی چشم دیدن پیراهن یوسف را هم ندارند.
بگذر به کوی میکده تا زمره حضور
اوقات خود ز بهر تو صرف دعا کنند
از کوی میخانه و محله خرابات عبور کن تا حلقه رندان به دعا کردن در حق تو بپردازند.
پنهان ز حاسدان به خودم خوان که منعمان
خیر نهان برای رضای خدا کنند
ای محبوب، دور از چشم حسودان مرا به سوی خودت دعوت کن، زیرا صاحبنعمتان بخشایشگر کار نیک را برای رضای خدا در پنهانی انجام میدهند.
حافظ دوام وصل میسر نمیشود
شاهان کم التفات به حال گدا کنند
ای حافظ، روزگار وصال یار همیشه برقرار نیست و مانند توجه شاهان به گدایان زودگذر و اندک است. یعنی این زمان زودگذر را غنیمت بدان
Musa
بنظر من دعوای دوشاعر دعوای مابین عرفان ودین و مذهب هست به گونه ای که حافظ در اشعارش از قرآن الهام گرفته همانطور که از نامش پیداست حافظ در واقع حافظ قرآن بوده
بدون نام
میدونی حافظ به آدمایی مثل تو که دست به تفسیر حافظ یا مولانا عطار یا…..میزنی چه دیدگاهی داشت؟ چون فک میکنی باسوادی یه خبریه سواد از سیاهی و جهل میاد این نظر حافظ و بقیه است میگفتن یارو باسواده که خیلی بد بود ادم از ضعفش رو به سواد آورد چون تو انسان علم و شعور همه چیز هست که حافظ داره میگه راجبش…
مدیر سایت
کاربر گرامی؛ لازم به ذکر است واژه «راجب» اشتباه نگارشی «راجع به …» است.
افسانه
از سواد الزاما اگاهی حاصل نمی شود، اما از بیسوادی قطعا نمی توان انتطار اگاهی داشت. دوست عزیز با این لحن که بکار بردید هیچ حسی به جز بیسوادی و مغرض بودن شما در ذهن متبادر نمی شود
یک ادبیاتی
در پاسخ به این غزل شاه نعمت الله ولی سروده است:
ما خاک راه را به نظر کیمیا کنیم
صد درد را به گوشه ی چشمی دوا کنیم
در حبس صورتیم و چنین شاد و خرّمیم
بنگر که در سراچهی معنا چهها کنیم
رندان لا ابالی و مستان سر خوشیم
هشیار را به مجلس خود کی رها کنیم
موج محیط ، گوهر در یای عزّتیم
ما میل دل به آب وگِل آخر چرا کنیم
در دیده روی ساقی و بر دست جام می
باری بگو که گوش به عاقل چرا کنیم
ما را نفس چو از دم عشق است لاجرم
بیگانه را به یک نفسی آشنا کنیم
از خود بر آ و در صف اصحاب ما خرام
تا سیّدانه روی دلت با خدا کنیم