تعبیر و تفسیر این غزل در فال حافظ شما
عشق مانند طبیبی مهربان است که میتواند تمامی دردهای انسان را شفا بدهد اما عاشق شدن کار هرکسی نیست و بسیاری از مردمان به بیدردی خو کردهاند. تنها از خدا طلب کمک کن و منتظر رسیدن الطاف او باش. اراده خود را محکم بنما و هرگز ناامید مشو. گلایه کردن از بخت بد و نشستن به امید دیگران برای تو سودی ندارد. عقل خود را به کار بگیر و مراقب باش که فریب آدمهای دورو و ریاکار را نخوری.
غزل شماره ۱۸۷ حافظ با صدای علی موسوی گرمارودی
متن غزل شماره ۱۸۷ حافظ
دلا بسوز که سوز تو کارها بکند
نیاز نیم شبی دفع صد بلا بکند
عتاب یار پری چهره عاشقانه بکش
که یک کرشمه تلافی صد جفا بکند
ز ملک تا ملکوتش حجاب بردارند
هر آن که خدمت جام جهان نما بکند
طبیب عشق مسیحادم است و مشفق لیک
چو درد در تو نبیند که را دوا بکند
تو با خدای خود انداز کار و دل خوش دار
که رحم اگر نکند مدعی خدا بکند
ز بخت خفته ملولم بود که بیداری
به وقت فاتحه صبح یک دعا بکند
بسوخت حافظ و بویی به زلف یار نبرد
مگر دلالت این دولتش صبا بکند
معنی و تفسیر غزل شماره ۱۸۷ حافظ
دلا بسوز که سوز تو کارها بکند
نیاز نیم شبی دفع صد بلا بکند
ای دل در آتش عشق بگداز که از سوز وگداز تو کارهای شگرف بر میآید، یک دعای نیمه شب صد گونه مصیبت را دور خواهد کرد.
عتاب یار پری چهره عاشقانه بکش
که یک کرشمه تلافی صد جفا بکند
سرزنش و ناز یار زیبارو را مانند عاشقان با میل و رضا تحمل کن، زیرا یک رفتار شیرین او صد بار بیمهری او را تلافی خواهد کرد.
ز ملک تا ملکوتش حجاب بردارند
هر آن که خدمت جام جهان نما بکند
هرکسی که همواره در حال صفا و جلا دادن جام جهاننمای قلب خود باشد، همه موانع از عالم خاکی تا عالم بالا از پیش چشمش برداشته خواهد شد.
طبیب عشق مسیحادم است و مشفق لیک
چو درد در تو نبیند که را دوا بکند
عشق همانند یک طبیب مهربان است و نَفَس روحبخش مسیحیایی دارد، اما وقتی که تو درد عشق نداری او چه کسی را معالجه کند؟
تو با خدای خود انداز کار و دل خوش دار
که رحم اگر نکند مدعی خدا بکند
تو کار دلت را به خدای خود واگذار کن و امیدوار باش، زیرا اگر مخالفان به تو رحم نمیکنند، خداوند به تو رحم خواهد کرد.
ز بخت خفته ملولم بود که بیداری
به وقت فاتحه صبح یک دعا بکند
از این بخت به خواب رفته دلتنگ هستم؛ آیا میشود که یک سحرخیز بیداردل در هنگام نماز صبح در حق من دعایی بکند تا بخت خفته من بیدار شود.
بسوخت حافظ و بویی به زلف یار نبرد
مگر دلالت این دولتش صبا بکند
حافظ در آتش فراق جانان گداخت درحالیکه بهره و بویی از گیسوی یار نصیبش نشد. شاید باد صبا او را به این دولت راهنمایی کند و بوی زلف یار را به من برساند
محسن رضایی
با سلام
این شعر هم مثل بقیه شعرهای حافظ بسیار زیبا بود
زهرا غلامی
اجرای بسیار زیبایی از این غزل
با سه تارنوازی و آواز آقای حمیدرضا فرهنگ
و خوشنویسی آقای محمدعلی شادمان
بصورت خط آوا
avayejavid.com/tabib-e-eshgh/