تعبیر و تفسیر این غزل در فال حافظ شما
صبر و تحمل تو در برابر شکستها و ناکامیهای گذشتهسخن گفتن آسان است و عمل کردن سخت، همه میتوانند پرادعا و مغرور باشند اما واقعاً اهل دل بودن و لیاقت داشتن واقعی کار هرکسی نیست. فریب ظاهر را مخور و تصمیمات را بر مبنای چیزی که میبینی مگیر. مراقب خود باش که افرادی قصد فریب تو را دارند. آنها خیلی از تو زرنگتر هستند. از مشورت فردی که در کنارت است بهره بگیر و دست او را پس نزن. اگر از کمک او استفاده کنی به موفقیت بزرگی دست خواهی یافت.
غزل شماره ۱۷۷ حافظ با صدای علی موسوی گرمارودی
متن غزل شماره ۱۷۷ حافظ
نه هر که چهره برافروخت دلبری داند
نه هر که آینه سازد سکندری داند
نه هر که طرف کله کج نهاد و تند نشست
کلاه داری و آیین سروری داند
تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن
که دوست خود روش بنده پروری داند
غلام همت آن رند عافیت سوزم
که در گداصفتی کیمیاگری داند
وفا و عهد نکو باشد ار بیاموزی
وگرنه هر که تو بینی ستمگری داند
بباختم دل دیوانه و ندانستم
که آدمی بچهای شیوه پری داند
هزار نکته باریکتر ز مو این جاست
نه هر که سر بتراشد قلندری داند
مدار نقطه بینش ز خال توست مرا
که قدر گوهر یک دانه جوهری داند
به قد و چهره هر آن کس که شاه خوبان شد
جهان بگیرد اگر دادگستری داند
ز شعر دلکش حافظ کسی بود آگاه
که لطف طبع و سخن گفتن دری داند
معنی و تفسیر غزل شماره ۱۷۷ حافظ
نه هر که چهره برافروخت دلبری داند
نه هر که آینه سازد سکندری داند
هرکسی که چهره خود را با آرایش گلگون کرد راه و رسم دل بردن و محبوب بودن را نمیداند و هرکسی که آیینهای ساخت نمیتواند مانند اسکندر باشد. آیینه سکندر آیینهای مخصوص بوده که در آن تا دوردستها دیده میشده است.
نه هر که طرف کله کج نهاد و تند نشست
کلاهداری و آیین سروری داند
هرکسی که کلاه خود را کج بر سر نهاد و مغرورانه با تکّبر نشست، راه و رسم سروری و بزرگی را نمیداند.
تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن
که دوست خود روش بنده پروری داند
تو مانند گدایان به خاطر پاداش، فرمانبرداری مکن، زیرا دوست، خودش به خوبی به راه و رسم بندهنوازی و چاکرپروری آگاه است.
غلام همت آن رند عافیت سوزم
که در گداصفتی کیمیاگری داند
بنده همت آن رند شجاع و بیپروا هستم که تهیدست و بیچیز است با وجود آنکه راه و رسم به ثروت رسیدن را میداند.
وفا و عهد نکو باشد ار بیاموزی
وگرنه هر که تو بینی ستمگری داند
اگر بتوانی وفای به عهد و پیمان را یاد بگیری، این کاری بسیار خوب است، وگرنه ظلم و ستم و عهد شکنی از هرکسی ساخته است.
بباختم دل دیوانه و ندانستم
که آدمی بچهای شیوه پری داند
دل مجنونم را از دست دادم درحالیکه نمیدانستم که یک بچه آدمیزاد کار جن و پری را با من میکند و مرا دیوانه میسازد.
هزار نکته باریکتر ز مو این جاست
نه هر که سر بتراشد قلندری داند
هزار معنای ظریفتر و باریکتر از مو در این مطلب نهفته است. هرکسی که موی سر خود را تراشید، به راه ورسم و آیین قلندری آگاه و واقف نیست.
مدار نقطه بینش ز خال توست مرا
که قدر گوهر یک دانه جوهری داند
خال تو همچون مردمک چشم من منشأ بصیرت است و بینش من به خال تو وابسته است، زیرا ارزش مروارید بیهمتا را فقط جواهرشناس میداند.
به قد و چهره هر آن کس که شاه خوبان شد
جهان بگیرد اگر دادگستری داند
آنکسی که از لحاظ قد و قامت و زیبایی چهره سرآمد خوبان زمانه شد اگر به داد دل عاشقان خود برسد همه جهان را خواهد گرفت.
ز شعر دلکش حافظ کسی بود آگاه
که لطف طبع و سخن گفتن دری داند
آنکسی ریزهکاریها و لطافت شعر حافظ را درمییابد که اهل ذوق و ظرافت بوده و به زبان فارسی دری و خصوصیات آن آگاهی داشته باشد
یک ادبیاتی
به قدرِ مردمِ چشمِ من است ورطه خون
در این محیط نه هرکس شناوری داند
این بیت در نسخه علامه قزوینی نیست و در برخی نسخ به عنوان بیت ماقبل آخر آمده است.