تعبیر و تفسیر این غزل در فال حافظ شما
فال تو بسیار نیکوست. این وعده الهی است که پس از هر سختی آسایشی قرار دارد. مژده باد که پس از صبر و بردباری به وصال یار خواهی رسید و دنیا و هر چه در آن است به کام تو خواهد شد. همراهان دوره سختی را در این ایام خوش و نیکو فراموش مکن. به زودی تمام کینهها از بین رفته و دشمنیها به دوستی تبدیل میشوند. بالاخره کسی پیدا میشود که حرف تو را درک کند. درهای رحمت خداوند همواره باز است، پس رابطهات را با او بیشتر کن. از دوستانت رنجش به دل راه مده.
غزل شماره ۱۷۴ حافظ با صدای علی موسوی گرمارودی
متن غزل شماره ۱۷۴ حافظ
مژده ای دل که دگر باد صبا بازآمد
هدهد خوش خبر از طرف سبا بازآمد
برکش ای مرغ سحر نغمه داوودی باز
که سلیمان گل از باد هوا بازآمد
عارفی کو که کند فهم زبان سوسن
تا بپرسد که چرا رفت و چرا بازآمد
مردمی کرد و کرم لطف خداداد به من
کان بت ماه رخ از راه وفا بازآمد
لاله بوی می نوشین بشنید از دم صبح
داغ دل بود به امید دوا بازآمد
چشم من در ره این قافله راه بماند
تا به گوش دلم آواز درا بازآمد
گر چه حافظ در رنجش زد و پیمان بشکست
لطف او بین که به لطف از در ما بازآمد
معنی و تفسیر غزل شماره ۱۷۴ حافظ
مژده ای دل که دگر باد صبا بازآمد
هدهد خوش خبر از طرف سبا بازآمد
ای دل، برایت خبری خوش آوردم اینکه بار دیگر نسیم صبا وزید و هدهد خوش خبر از جانب کشور سبا برگشت. این بیت به هدهد پیک حضرت سلیمان اشاره دارد که از طرف ملکه سبا برای سلیمان خبر خوش آورد.
برکش ای مرغ سحر نغمه داوودی باز
که سلیمان گل از باد هوا بازآمد
ای بلبل، دوباره آواز خوش داوودی را از سینه بیرون بده، چراکه گل سرخ همانند حضرت سلیمان با باد هوا بازگشت.
عارفی کو که کند فهم زبان سوسن
تا بپرسد که چرا رفت و چرا بازآمد
آگاهدل و دانایی کجاست که زبان سوسن را بفهمد و از راز او آگاه شود که چرا سال پیش پژمرد و چرا امسال دوباره سر از خاک برآورد. گل سوسن در ادبیات به خاموش بودن و سخن نگفتن معروف است.
مردمی کرد و کرم لطف خداداد به من
کان بت ماه رخ از راه وفا بازآمد
به دلیل اینکه بخت خداداده با من به بخشندگی و جوانمردی رفتار کرد، آن محبوب زیبارو بار دیگر با من بر سر مهر و وفاداری آمد.
لاله بوی می نوشین بشنید از دم صبح
داغ دل بود به امید دوا بازآمد
لاله از وزش نسیم سحری بوی شراب خوشگوار را شنید و چون دلش داغدیده بود به امید اینکه دارویی برای درد دل خود بیاید بار دیگر شکوفا شد و بازگشت.
چشم من در ره این قافله راه بماند
تا به گوش دلم آواز درا بازآمد
آنقدر چشم من در انتظار این قافله در کنار راه به حالت منتظر ایستاد تا اینکه صدای زنگ کاروان به گوش دلم رسید.
گر چه حافظ در رنجش زد و پیمان بشکست
لطف او بین که به لطف از در ما بازآمد
هرچند حافظ رنجیدگی خاطر را دستاویز قرار داد و عهد و پیمان خود را شکست، محبت و مهربانی محبوب را ببین که با صلح و آشتی به سوی حافظ باز گشت