غزل شماره ۱۶۱ حافظ کسی را مخاطب ساخته و در پاسخ او که شعر تر و نشاطآور درخواست دارد، میفرماید خاطری که افسرده است نمیتواند شعر شاد بسراید. سپس گوشزد میکند که اگر لعل یار را نگین انگشتر خویش سازد، صد برابر از پادشاهی سلیمان داراتر است که لعل استعاره از لب یار است. در ادامه خیر را در طعن حسود میداند و غم نمیخورد.
تعبیر و تفسیر این غزل در فال حافظ شما
غزل شماره ۱۶۱ حافظ با صدای علی موسوی گرمارودی
متن غزل شماره ۱۶۱ حافظ
کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد
یک نکته از این معنی گفتیم و همین باشد
از لعل تو گر یابم انگشتری زنهار
صد ملک سلیمانم در زیر نگین باشد
غمناک نباید بود از طعن حسود ای دل
شاید که چو وابینی خیر تو در این باشد
هر کو نکند فهمی زین کلک خیال انگیز
نقشش به حرام ار خود صورتگر چین باشد
جام می و خون دل هر یک به کسی دادند
در دایره قسمت اوضاع چنین باشد
در کار گلاب و گل حکم ازلی این بود
کاین شاهد بازاری وان پرده نشین باشد
آن نیست که حافظ را رندی بشد از خاطر
کاین سابقه پیشین تا روز پسین باشد

معنی و تفسیر غزل شماره ۱۶۱ حافظ
کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد
یک نکته از این معنی گفتیم و همین باشد
آن ضمیر و قریحه که غمگین باشد چه زمانی و چگونه میتواند شعری نشاطآور بسراید؟ ما تنها یک اشاره از مقصود خودمان و حقیقت را گفتیم و جان کلام همین است.
از لعل تو گر یابم انگشتری زنهار
صد ملک سلیمانم در زیر نگین باشد
اگر از لب همچون لعل تو، انگشتر امان را بدست آورم، گویی که صد ملک سلیمان را تحت حکومت خود دارم.
غمناک نباید بود از طعن حسود ای دل
شاید که چو وابینی خیر تو در این باشد
ای دل من، نباید از طعنه حسودان غمگین باشی، زیرا شاید اگر به دقت به آن طعنه بنگری، خیر و صلاح تو در آن باشد.
هر کو نکند فهمی زین کلک خیال انگیز
نقشش به حرام ار خود صورتگر چین باشد
هر آن کسی که از این قلم خیال انگیز من چیزی درک نکند، نقش و تصویرش بر او حرام بادا حتی اگر او نقاش و صورتگر ماهر چینی باشد.
جام می و خون دل هر یک به کسی دادند
در دایره قسمت اوضاع چنین باشد
در این جهان تقدیر و قضا و قدر الهی اینگونه است که به یک نفر جام شراب و به نفر دیگر خون دل، هر کدام را به یکی بدهند.
در کار گلاب و گل حکم ازلی این بود
کاین شاهد بازاری وان پرده نشین باشد
دستور و مشیت الهی از روی نخستِ آفرینش چنین مقدر شده که گلاب مستور و پرده نشین در شیشه پنهان باشد و گل زیباروی بازاری و مشغول خودفروشی باشد.
آن نیست که حافظ را رندی بشد از خاطر
کاین سابقه پیشین تا روز پسین باشد
اینطور نیست که حافظ رند بودن و اخلاق وارستگی از تعلقات دنیوی را فراموش کرده باشد، زیرا که رندی حافظ حکم ازلی و قضا و قدر است و تا روز قیامت ادامه خواهد داشت.

به نظرم بیت ششم را جابجا معنی کردید.گل پرده نشین است و گلاب در بازار.
به نظرم منظور از كلك خيال انگيز نقش ستارگان وكهكشانها وصور فلكي نيست؟