تعبیر و تفسیر این غزل در فال حافظ شما
به هوش و ذکاوت خود اعتماد نداری و درایتت را منکر میشوی. اعتماد به نفس را در وجودت افزایش بده. از آشکار ساختن کارهای خوبت پرهیز میکنی که بخاطر همین لطف خداوند همیشه شامل حال تو خواهد شد. همه چیز را همگان دانند، پس هر فردی هرچند بسیار عاقل باید مشورت کند. در آغاز هر کاری از مشورت کردن با بزرگان غافل مشو تا به سمت نادانی هدایت نشوی. از گله و شکایت دست بردار تا غم و اندوه از تو دور شود.
غزل شماره ۱۵۸ حافظ با صدای علی موسوی گرمارودی
متن غزل شماره ۱۵۸ حافظ
من و انکار شراب این چه حکایت باشد
غالبا این قدرم عقل و کفایت باشد
تا به غایت ره میخانه نمیدانستم
ور نه مستوری ما تا به چه غایت باشد
زاهد و عجب و نماز و من و مستی و نیاز
تا تو را خود ز میان با که عنایت باشد
زاهد ار راه به رندی نبرد معذور است
عشق کاریست که موقوف هدایت باشد
من که شبها ره تقوا زدهام با دف و چنگ
این زمان سر به ره آرم چه حکایت باشد
بنده پیر مغانم که ز جهلم برهاند
پیر ما هر چه کند عین عنایت باشد
دوش از این غصه نخفتم که رفیقی میگفت
حافظ ار مست بود جای شکایت باشد
معنی و تفسیر غزل شماره ۱۵۸ حافظ
من و انکار شراب این چه حکایت باشد
غالبا این قدرم عقل و کفایت باشد
آیا من شراب را انکار کردهام؟ این دیگر چه داستان دروغینی است، زیرا من بیشتر از اینها عقل و شایستگی دارم و شراب را منکر نمیشوم.
تا به غایت ره میخانه نمیدانستم
ور نه مستوری ما تا به چه غایت باشد
من راه میخانه را تا به نهایت و انتهای آن نمیشناختم وگرنه پرهیزکاری ما تا این اندازه نبود. یعنی اگر به میکده نرفتم، چون راه را بلد بودم و از روی پرهیزکاری نبود.
زاهد و عجب و نماز و من و مستی و نیاز
تا تو را خود ز میان با که عنایت باشد
زاهد ریاکار به خودبینی و نماز خودش مشغول بوده و من با مستی و نیاز خودم سرگرم هستم، باید دید که تو در میان ما دو نفر به کدامیک توجه میکنی. یعنی کسی نمیداند که رفتار کداممان مورد پسند توست.
زاهد ار راه به رندی نبرد معذور است
عشق کاریست که موقوف هدایت باشد
زاهد اگر به کوی رندی و وارستگی راه نیابد، گناهی ندارد، زیرا که عشق کاری است که به هدایت الهی وابسته است. یعنی تا زمانی که خداوند نخواهند کسی هدایت نمییابد.
من که شبها ره تقوا زدهام با دف و چنگ
این زمان سر به ره آرم چه حکایت باشد
من که هر شب با نوای موسیقی دف و چنگ راه پارسایی و پرهیزکاری را سد کردهام، آیا ممکن است که هماکنون سر به راه شوم؟ این دیگر چه داستانی است.
بنده پیر مغانم که ز جهلم برهاند
پیر ما هر چه کند عین عنایت باشد
من غلام رهبر دینی زردشتیان هستم که مرا از نادانی نجات داد، هرچه او انجام میدهد، نهایت سروری و ولایت مطلق است.
دوش از این غصه نخفتم که رفیقی میگفت
حافظ ار مست بود جای شکایت باشد
دیشب از غصه و اندوه خوابم نبرد، چراکه شنیدم یکی از دوستانم میگفت: چنانچه حافظ مست باشد، جای شکایت و گله دارد
بیژن
با درود من نیز دو بیت میاورم جهت اثبات اینکه منظور حافظ از می نوشیدن همان می نوشیدن بوده نه کسب علم و معرفت کردن.
۱-آنچه او ریخت بپیمانه ما نوشیدیم . اگر از خمر بهشت است و وگر باده مست
۲-ساقی بریز باده که از اشتیاق می . تا جام پُر کنی زسبو مُرده ایم ما
توضیح: کسی میتواند احساس حافظ از دیر پُر شدن جام را درک کند که چون او این حس را داشته ، چون من این حس را تجربه کرده ام توانستم پی بمنظور حافظ ببرم ، این حس را فقط کسی که نوشنده می باشد درک میکند و حافظ نوشنده می بوده بدرود