تعبیر و تفسیر این غزل در فال حافظ شما
این روزها کارهایی انجام میدهی که از تو بعید است و این کارها اطرافیانت را به تعجب وامیدارند. قبل از آنکه هر سخن و کلامی را به زبان بیاوری در مورد آن فکر کن. هر هدف و مقصدی در آخر نمیتواند سودمند باشد پس با سنجیدن همه جوانب و بدست آوردن آگاهی در مورد هدف، قدم در راه آن بگذار. هوشیاری قبل از شروع کار میتواند شکستها را از انسان دور نماید. با رفتار و حرفهای نسنجیده خودت و دیگران را عذاب نده. به زودی خبری خوش به تو میرسد.
غزل شماره ۱۴۶ حافظ با صدای علی موسوی گرمارودی
متن غزل شماره ۱۴۶ حافظ
صبا وقت سحر بویی ز زلف یار میآورد
دل شوریده ما را به بو در کار میآورد
من آن شکل صنوبر را ز باغ دیده برکندم
که هر گل کز غمش بشکفت محنت بار میآورد
فروغ ماه میدیدم ز بام قصر او روشن
که رو از شرم آن خورشید در دیوار میآورد
ز بیم غارت عشقش دل پرخون رها کردم
ولی میریخت خون و ره بدان هنجار میآورد
به قول مطرب و ساقی برون رفتم گه و بیگه
کز آن راه گران قاصد خبر دشوار میآورد
سراسر بخشش جانان طریق لطف و احسان بود
اگر تسبیح میفرمود اگر زنار میآورد
عفاالله چین ابرویش اگر چه ناتوانم کرد
به عشوه هم پیامی بر سر بیمار میآورد
عجب میداشتم دیشب ز حافظ جام و پیمانه
ولی منعش نمیکردم که صوفی وار میآورد
معنی و تفسیر غزل شماره ۱۴۶ حافظ
صبا وقت سحر بویی ز زلف یار میآورد
دل شوریده ما را به بو در کار میآورد
باد سحر هنگام صبح از گیسوی یار بویی به سوی ما میآورد و دل عاشق و شیدای ما را با رساندن این بو برمیانگیخت.
من آن شکل صنوبر را ز باغ دیده برکندم
که هر گل کز غمش بشکفت محنت بار میآورد
من تصویر قامت یار را که همچون درخت زیبای صنوبر بود، از باغ چشمانم ریشهکن کردم و دور ساختم، زیرا هر گلی که از نهال غم آن میشکفت، محنت و اندوه به بار میآورد.
فروغ ماه میدیدم ز بام قصر او روشن
که رو از شرم آن خورشید در دیوار میآورد
پرتو ماه آسمان را از بام قصرش نورانی میدیدم، درحالی که ماه از شرمساری چهره زیبای همچون خورشید یار من، روی در دیوار میکرد و پنهان میشد.
ز بیم غارت عشقش دل پرخون رها کردم
ولی میریخت خون و ره بدان هنجار میآورد
به خاطر ترسیدن از تاراج عشق یار، دل پر از خون خودم را فروگذاشته و رها کردم، اما عشقش همچنان خون دلم را میریخت و بدین راه و روش خود را نشان میداد.
به قول مطرب و ساقی برون رفتم گه و بیگه
کز آن راه گران قاصد خبر دشوار میآورد
با شنیدن ترانههای مطرب و سخنان ساقی گاه و بیگاه حالم درگون میشد و از خود بیخود میشدم، زیرا که از آن راه دشوار و سخت، پیک و قاصد خبرهای ناگوار میآورد.
سراسر بخشش جانان طریق لطف و احسان بود
اگر تسبیح میفرمود اگر زُنار میآورد
تمامی بخشش و کرم محبوب، به روش مهربانی و بخشندگی بود؛ خواه ذکر حضرت سبحان را امر میکرد و یا به پوشیدن زنار دستور میداد.
عفاالله چین ابرویش اگر چه ناتوانم کرد
به عشوه هم پیامی بر سر بیمار میآورد
خداوند بخشایش آوَرَد بر پیچ و خم ابروی یار که اگرچه رنجور و زارم کرد، اما با ناز و کرشمه برای این بیمار عشقش پیامی میفرستاد.
عجب میداشتم دیشب ز حافظ جام و پیمانه
ولی منعش نمیکردم که صوفیوار میآورد
دیشب متعجب بودم که حافظ جام و پیمانه به دست گرفته و بادهنوشی میکند، اما او را از این کار منع نمیکردم، زیرا که مانند صوفیان بیریا شراب مینوشید