تعبیر و تفسیر این غزل در فال حافظ شما
تحمل سختی و دشواری در راه رسیدن به مقصود، قانون این دنیاست. اگر قرار بود که هرکسی به راحتی به هدف خودش برسد دنیا گلستان میشد. این را بدان که پس از هر سختی، آسانی قرار دارد و هر شکست سکویی به سمت پیروز شدن است. تکیه کلامهای ندارم و نمیتوانم را از خود دور کن و تلاشت را دو برابر بنما تا به هدفت برسی.
غزل شماره ۱۳۹ حافظ با صدای علی موسوی گرمارودی
متن غزل شماره ۱۳۹ حافظ
رو بر رهش نهادم و بر من گذر نکرد
صد لطف چشم داشتم و یک نظر نکرد
سیل سرشک ما ز دلش کین به درنبرد
در سنگ خاره قطره باران اثر نکرد
یا رب تو آن جوان دلاور نگاه دار
کز تیر آه گوشه نشینان حذر نکرد
ماهی و مرغ دوش ز افغان من نخفت
وان شوخ دیده بین که سر از خواب برنکرد
میخواستم که میرمش اندر قدم چو شمع
او خود گذر به ما چو نسیم سحر نکرد
جانا کدام سنگدل بیکفایت است
کو پیش زخم تیغ تو جان را سپر نکرد
کلک زبان بریده حافظ در انجمن
با کس نگفت راز تو تا ترک سر نکرد
معنی و تفسیر غزل شماره ۱۳۹ حافظ
رو بر رهش نهادم و بر من گذر نکرد
صد لطف چشم داشتم و یک نظر نکرد
چهره خود را بر مسیری که میرفت گذاشتم، ولی او از کنار من عبور نکرد. من چشم امید به لطف و مهربانی زیادی از سوی او داشتم، اما یک نگاه مهرآمیز به من نینداخت.
سیل سرشک ما ز دلش کین به درنبرد
در سنگ خاره قطره باران اثر نکرد
سیلاب اشک ما، کینه و دشمنی را از دل او پاک نکرد. زیرا یک قطره باران اثری در سنگ خارا نمیکند.
یا رب تو آن جوان دلاور نگاه دار
کز تیر آه گوشه نشینان حذر نکرد
خداوندا، تو خود آن جوان بیپروا را حفظ کن، زیرا که او از تیر آه عاشقان خلوتنشین خود، پرهیز نکرد.
ماهی و مرغ دوش ز افغان من نخفت
وآن شوخ دیده بین که سر از خواب برنکرد
دیشب ناله و زاری من باعث شد که ماهی دریا و مرغ آسمان بطور کلی یعنی همه موجودات زنده نتوانند بخوابند، اما ببین که دلبر گستاخ چشم ما، حتى بیدار نشد.
میخواستم که میرمش اندر قدم چو شمع
او خود گذر به ما چو نسیم سحر نکرد
میخواستم که همچون شمعی در جلوی پای محبوب جان خودم را فدا کنم، اما او حتی مانند نسیم سحرگاهی از کنار ما نگذشت.
جانا کدام سنگدل بیکفایت است
کو پیش زخم تیغ تو جان را سپر نکرد
ای جانان من، به من بگو که کدام سنگین دل نالایقی وجود دارد که پیش ضربه شمشیر عشق تو، جان خود را سپر نکند؟ یعنی همگان عاشق تو هستند.
کلک زبان بریده حافظ در انجمن
با کس نگفت راز تو تا ترک سر نکرد
قلم خاموش حافظ راز تو را تا زمانی که سرش جدا نشد، در هیچ مجلسی، بازگو نکرد. این بیت ایهام دارد. در یک معنی یعنی زمانی که نوک قلمم را چیدم تا بهتر بنویسد؛ کاری که در قدیم برای آغاز نوشتن در آماده کردن قلم انجام میدادند. معنی دوم یعنی وقتی راز تو را گفتم که دست از جان شستم