تعبیر و تفسیر این غزل در فال حافظ شما
امیدت را برای رسیدن به مراد دلت از دست مده زیرا که زمان وصال یار بسیار نزدیک است. هنگامی که به مال و ثروتی دست یافتی قانع باش و حق دیگران را ضایع مکن چرا که خداوند با قناعتگران است. همیشه توکل بر خدا داشته باش و تردید را از دلت بیرون کن.
غزل شماره ۱۱۲ حافظ با صدای علی موسوی گرمارودی
متن غزل شماره ۱۱۲ حافظ
آن که رخسار تو را رنگ گل و نسرین داد
صبر و آرام تواند به من مسکین داد
وان که گیسوی تو را رسم تطاول آموخت
هم تواند کرمش داد من غمگین داد
من همان روز ز فرهاد طمع ببریدم
که عنان دل شیدا به لب شیرین داد
گنج زر گر نبود کنج قناعت باقیست
آن که آن داد به شاهان به گدایان این داد
خوش عروسیست جهان از ره صورت لیکن
هر که پیوست بدو عمر خودش کاوین داد
بعد از این دست من و دامن سرو و لب جوی
خاصه اکنون که صبا مژده فروردین داد
در کف غصه دوران دل حافظ خون شد
از فراق رخت ای خواجه قوام الدین داد
معنی و تفسیر غزل شماره ۱۱۲ حافظ
آن که رخسار تو را رنگ گل و نسرین داد
صبر و آرام تواند به من مسکین داد
آن کسی که چهره تو را همچون گل سرخ و نسرین، سرخ و سفید کرد و زیبایی بخشید، حتماً میتواند به من درمانده هم صبر و آرامش عطا کند.
وان که گیسوی تو را رسم تطاول آموخت
هم تواند کرمش داد من غمگین داد
آن کسی که به موهای تو آیین ظلم را آموخت، میتواند با کرم و بخشش خود حق من غمدیده را به من بازگرداند. یعنی خداوند داد دل مرا از تو و گیسوان پریشانت میگیرد.
من همان روز ز فرهاد طمع ببریدم
که عنان دل شیدا به لب شیرین داد
من از همان روزی که فرهاد اختیار دل واله و عاشق خود را به لب شیرین سپرد، از او قطع امید کردم؛ دیگر از او انتظاری ندارم که مانند عاقلان رفتار کند.
گنج زر گر نبود کنج قناعت باقیست
آن که آن داد به شاهان به گدایان این داد
اگر گنجینه طلا نداریم، گوشه قناعت هنوز باقی است. یعنی وقتی پول نداریم، میتوانیم قناعت پیشه کنیم؛ آری آن کسی که به پادشاهان گنج عطا کرد، به گدایان نیز شیوه قناعت را بخشید.
خوش عروسیست جهان از ره صورت لیکن
هر که پیوست بدو عمر خودش کاوین داد
دنیا به لحاظ ظاهرش یک عروس زیبا و مقبول است، اما هر کسی که بخواهد که به او بپیوندد باید عمر خودش را به عنوان مهریه تقدیمش کند.
بعد از این دست من و دامن سرو و لب جوی
خاصه اکنون که صبا مژده فروردین داد
من از این پس در کنار جویباران دست به دامان سرو خواهم برد، به ویژه اکنون که باد صبا، مژده آمدن بهار را داده است. سرو میتواند همان سرو بوستان و یا کنایه از معشوق بلندقامت باشد.
در کف غصه دوران دل حافظ خون شد
از فراق رخت ای خواجه قوام الدین داد
ای خواجه قوام الدین به فریادم برس که در ندیدن روی تو، دل حافظ در دست اندوه زمانه پُر از خون شد. یعنی تو نیستی و روزگار از دوریات دل مرا خون کرده است