غزل شماره ۱۰۱ حافظ: شراب و عیش نهان چیست کار بی‌بنیاد

غزل شماره ۱۰۱ حافظ به احتمال قوی در اواخر دوره شاه شیخ ابو اسحاق و یا اندکی بعد از او سروده شده که حافظ در حسرت زمان او اظهار دلتنگی می‌کند. حافظ هرگونه عیش و خوشی پنهان را کاری بیهوده می‌داند و عقیده دارد همچون رندان هر عملی باید آشکار باشد. ترکیب قدح سر شاهان درگذشته است و یادآوری می‌کند که جهان زودگذر و بی‌ارزش است.

تعبیر و تفسیر این غزل در فال حافظ شما

در رؤیا و خیالات خودت غرق شده‌ای. البته که آرزوهای دور و دراز تو تمامی ندارند ولی تو داری وقت خودت را تلف می‌کنی. هیچ‌کس عمر نوح ندارد که به تمام آرزوهایش برسد. پس همین مدتی را که زنده هستی از آن لذت ببر که فرصت‌ها مثل برق و باد عبور خواهند کرد. اگر چیزی قسمت تو باشد قطعاً به آن خواهی رسید. خواندن تاریخ و توجه به احوال گذشتگان در این راه به تو کمک خواهد کرد.    

 

غزل شماره ۱۰۱ حافظ با صدای علی موسوی گرمارودی

 

متن غزل شماره ۱۰۱ حافظ

شراب و عیش نهان چیست کار بی‌بنیاد
زدیم بر صف رندان و هر چه بادا باد
گره ز دل بگشا و از سپهر یاد مکن
که فکر هیچ مهندس چنین گره نگشاد
ز انقلاب زمانه عجب مدار که چرخ
از این فسانه هزاران هزار دارد یاد
قدح به شرط ادب گیر زان که ترکیبش
ز کاسه سر جمشید و بهمن است و قباد
که آگه است که کاووس و کی کجا رفتند
که واقف است که چون رفت تخت جم بر باد
ز حسرت لب شیرین هنوز می‌بینم
که لاله می‌دمد از خون دیده فرهاد
مگر که لاله بدانست بی‌وفایی دهر
که تا بزاد و بشد جام می ز کف ننهاد
بیا بیا که زمانی ز می خراب شویم
مگر رسیم به گنجی در این خراب آباد
نمی‌دهند اجازت مرا به سیر سفر
نسیم باد مصلا و آب رکن آباد
قدح مگیر چو حافظ مگر به ناله چنگ
که بسته‌اند بر ابریشم طرب دل شاد

 

غزل شماره ۱۰۱ حافظ
غزل شماره ۱۰۱ حافظ

 

معنی و تفسیر غزل شماره ۱۰۱ حافظ

بیت اول

شراب و عیش نهان چیست کارِ بی بنیاد
زدیم بر صفِ رندان و هرچه باداباد

نهانی شراب خوردن و مخفیانه از از مردم، عیش و عشرت کردن چه معنی دارد. یعنی کارِ بی فایده و بی اساس و بی رویه است. مثلِ بنائی که پایه نداشته و فقط نمای ظاهر دارد؛ بنابراین ما هم خود را داخلِ رندان کردیم و جزو آن‌ها شدیم، هر چه بادا باد. مراد این است که عیش و عشرت نهانی عرض و آبروی شخص را حفظ و صیانت می‌کند، اما با رندان مخلوط شدن و بطور علنی عیاشی و باده‌نوشی کردن آبروی آدم را بر باد می‌دهد. لکن ما، چون در عیشِ نهانی صفا نیافتیم، این است که حالا دیگر بر صفِ رندان زدیم و هر چه پیش بیاید مهم نیست.

 

✦✦✦✦

 

بیت دوم

گره ز دل بگشا وز سپهر یاد مکن
که فکرِ هیچ مهندس چنین گره نگشاد

عقده غم و غصه را از دل بیرون بریز و از سپهر و از حرکات و احوالِ فلک یاد نکن که فکر هیچ مهندسی چنین مشکلی را نگشود. خلاصه غمِ دل را فراموش کن و از فلک هم شکایت نکن، زیرا مؤثرِ حقیقی در کار‌ها فلک نیست و بلکه خودِ خالق است که نه تنها مقادیر و حرکلاتِ افلاک و درجات و دقایق بروج را حتی ثانیه و ثالثه تا عاشره‌اش می‌داند بلکه از جوهر و کیفیت آن‌ها آگاه است. [مهندس = کسی که هندسه می‌داند / هندسه = یک علمِ مستقل و مبنی بر علمِ هیئت و حساب است که مقادیر اشیاء را نشان می‌دهد و فنِ رصد به آن بستگی دارد. اگر چنان که علمِ هندسه نباشد رصدی وجود ندارد.]

 

✦✦✦✦

 

بیت سوم

ز انقلابِ زمانه عجب مدار که چرخ
ازین فسانه هزاران هزار دارد یاد

از تغییر زمانه و دگرگونی احوال و اوضاعِ اهلِ زمانه تعجب نکن، زیرا فلک هزاران افسانه، چون این به خاطر دارد. یعنی قصه‌ها و افسانه‌های زیاد از عالَم به یاد دارد. [انقلابِ زمانه = تغییر زمانه و شاید هم احوال و اطوارِ اهلِ زمانه]

 

✦✦✦✦

 

بیت چهارم

قدح به شرطِ ادب گیر ز آنکه ترکیبش
ز کاسه سرِ جمشید و بهمن است و قباد

قدحِ باده را با رعایت ادب دست بگیر، زیرا ترکیب آن از کاسه سرِ سه پادشاه مشهور است یعنی گِلَش از خاک سرِ جمشید و بهمن و قباد است. [جمشید و بهمن و قباد اسامی پادشاهانی است که قبل از اسلام بوده‌اند و نام هر کدامشان در شاهنامه مفصل ذکر شده است.]

 

✦✦✦✦

 

بیت پنجم

که آگه است که کاوس و کی کجا رفتند
که واقف است که چون رفت تختِ جم بر باد

چه کسی خبر دارد که کاوس و کی به کجا رفته‌اند و چه کسی می‌داند که تخت شاهی جمشید چگونه بر باد رفت و نابود شد. حاصل کلام اینکه: این همه پادشاهان بزرگ که به این عالَم آمده‌اند معلوم نیست عاقبت کجا رفتند یعنی دنیا دار فناست؛ و هر که به دنیا آید باقی نمی‌ماند و حتماً از این دنیا می‌رود. [کاوس = همان کیکاوس، پادشاه کیانی مقصود است / کی = لقبِ پادشاهان سلسله کیانی]

 

✦✦✦✦

 

بیت ششم

ز حسرتِ لبِ شیرین هنوز می‌بینم
که لاله می‌دمد از خونِ دیده فرهاد

هنوز هم می‌بینم که در سرشک خونین فرهاد که در غمِ جدایی از لبِ شیرین بر خاک می‌چکد، لاله سرخ سر از زمین برمی‌زند.

 

✦✦✦✦

 

بیت هفتم

مگر که لاله بدانست بی وفایی دَهر
که تا بزاد و بشد جامِ مِی ز کف ننهاد

گویی لاله از بی‌وفایی دنیا خبر دارد، زیرا از زمانی که به دنیا آمد تا زمانی که از دنیا رفت، جام می‌ را از دستش به زمین نگذاشت. یعنی سراسرِ عمرش به باده نوشی گذشت.

 

✦✦✦✦

 

بیت هشتم

بیا بیا که زمانی ز مِی خراب شویم
مگر رسیم به گنجی در این خراب آباد

خطاب به عام می‌فرماید: بیا تا زمانی از می‌ خراب شویم یعنی مست و لایعقل شویم شاید که در این خراب آباد به گنجی برسیم. [بشتاب و بیا تا با نوشیدن مِی معرفت بنیاد خودپرستی را ویران کنیم شاید به گنجِ وصالِ جانان در این خراب آباد جهان که آبادیش عینِ ویرانی است دست یابیم.]

 

✦✦✦✦

 

بیت نهم‌

نمی‌دهند اجازت مرا به سیر و سفر
نسیمِ بادِ مصلا و آبِ رکناباد

نسیم مصلی و آب رکناباد به من اجازه گردش و سفر کردن نمی‌دهند. یعنی به سبب علاقه زیادی که به این دو دارم نمی‌توانم آن‌ها را ترک کنم و به گردش و سفر و سیاحت عالَم بپردازم. [مصلی = نمازگاهِ شیراز است که آبِ رکناباد از کنارش جاری می‌شود و اطرافش مزارع و باغاتِ سبز و خرم است.]

 

✦✦✦✦

 

بیت دهم

قدح مگیر چو حافظ مگر به ناله چنگ
که بسته اند بر ابریشمِ طرب دل شاد

حافظ‌وار با نغمه چنگ، ساغر بگیر و بنوش. چرا که شادی خاطر را بر تار‌های ابریشمین چنگ بسته‌اند یعنی شادی از شنیدن نوای چنگ در دل پدید می‌آید.

 

منبع: شرح سودی بر حافظ، انتشارات نگاه.

یادتون نره این مقاله رو به اشتراک بگذارید.
مطالب مرتبط

نظر خود را بنویسید