تعبیر و تفسیر این غزل در فال حافظ شما
آنقدر در غم فراق یار سوختهای و به آن فکر کردهای که از زندگی خود غافل شدهای. دیگر اشکی برایت نمانده است. تنها خداوند است که از تقدیر همه باخبر است. هرچه قسمت باشد همان میشود. امیدت را هیچگاه از دست مده چون خداوند بخشاینده مهربان است و خیر و صلاح بندگان را بیشتر و بهتر از خود آنها میداند.
غزل شماره ۹۹ حافظ با صدای علی موسوی گرمارودی
متن غزل شماره ۹۹ حافظ
دل من در هوای روی فرخ
بود آشفته همچون موی فرخ
بجز هندوی زلفش هیچ کس نیست
که برخوردار شد از روی فرخ
سیاهی نیکبخت است آن که دایم
بود همراز و هم زانوی فرخ
شود چون بید لرزان سرو آزاد
اگر بیند قد دلجوی فرخ
بده ساقی شراب ارغوانی
به یاد نرگس جادوی فرخ
دوتا شد قامتم همچون کمانی
ز غم پیوسته چون ابروی فرخ
نسیم مشک تاتاری خجل کرد
شمیم زلف عنبربوی فرخ
اگر میل دل هر کس به جایست
بود میل دل من سوی فرخ
غلام همت آنم که باشد
چو حافظ بنده و هندوی فرخ
معنی و تفسیر غزل شماره ۹۹ حافظ
دلِ من در هوایِ رویِ فرّخ
بُوَد آشفته همچون مویِ فرّخ
دل من در عشقِ روی فرخ و در محبتش، چون موی فرخ آشفته و پریشان است. [هوا = در اینجا به معنی محبت / آشفته = درهم و پریشان / در هوای روی فرخ = به عشق محبوبم فرخ]
بجز هندویِ زلفش هیچکس نیست
که برخوردار شد از رُویِ فرّخ
کسی نیست که به جز از هندوی زلف فرخ از رویش هم برخوردار باشد یعنی هر کس که از فرخ برخوردار شده فقط از هندوی زلفش بوده، امّا از روی وصالش کسی بهرهمند نشده است. [هندوی زلفش = گیسوی مشکین]
سیاهی نیک بخت است آنکه دایم
بُوَد همراز و هم زانویِ فّرخ
آن سیاهی که همیشه همراز و هم زانوی فرخ است، سیاهِ خوش طالعی است. [سیاه = مراد موی فرخ است / هم زانو = همنشین]
شود، چون بیدِ لرزان سروِ آزاد
اگر بیند قدِ دلجویِ فرّخ
بده ساقی شرابِ ارغوانی
به یادِ نرگسِ جادویِ فرّخ
ای ساقی به یاد چشم زیبا و افسونگر فرخ، باده سرخ بده تا بنوشم. [شراب ارغوانی = می گلگون و سرخ رنگ / نرگس جادو = نرگس افسونگر، مقصود چشم است.]
دو تا شد قامتم همچون کمانی
ز غم پیوسته، چون ابرویِ فرّخ
قامتم از غمِ پیوسته مثلِ کمان دو لا و خم شد مانندِ ابروی فرخ.
نسیمِ مُشکِ تاتاری خجل کرد
شمیمِ زلفِ عنبر بویِ فرّخ
رایحه زلفِ عنبر بوی فرخ، نسیمِ مشکِ تاتاری را شرمنده کرد. [نسیم و شمیم = هر دو به معنی رایحه و بوی خوش]
اگر میلِ دلِ هر کس بجایی است
بُوَد میلِ دلِ من سویِ فرّخ
اگر دل هرکسی میل به جایی داشته باشد یعنی به جایی مقید و متعلق باشد، میلِ دلِ من به جانب فرخ است یعنی مقید و متعلق به اوست.
غلامِ همّتِ آنم که باشد
چو حافظ بنده و هندویِ فرّخ
من غلامِ همتِ بلندِ آن کسی هستم که همچون حافظ، بنده و غلام زرخرید فرخ باشد.
منبع: شرح سودی، انتشارات نگاه.
Mostafa varasteh
عشقم از خونم رفته میخواستم با فال بدونم ایا به زندگیم باز میگرده که حافظ بهم گفت اینقد غصه غم یار نخور امیدت از دست نده هرچی قسمت وصلاحت باشد همان میشود.انشالله که برگرده😔🙏
آیدازمانی
ممنونم از تفسیر