تعبیر و تفسیر این غزل در فال حافظ شما
به زودی به مراد دلت خواهی رسید و حال و روزت بسیار خوب میگردد. در امر ازدواج توفیق خواهی یافت. دشمنان تو در این مقطع زمانی شکست خوردهاند و این از لطف و بزرگی خداوند بوده است. رنجش و آزار پایان یافته است. کاری را که در پیش گرفتهای رها مکن که سرانجامی جز پیروزی و ثروت در آن ندارد. اینها نتیجه دعاهایی است که به درگاه خدا کردهای.
غزل شماره ۸۶ حافظ با صدای علی موسوی گرمارودی
متن غزل شماره ۸۶ حافظ
ساقی بیا که یار ز رخ پرده برگرفت
کار چراغ خلوتیان باز درگرفت
آن شمع سرگرفته دگر چهره برفروخت
وین پیر سالخورده جوانی ز سر گرفت
آن عشوه داد عشق که مفتی ز ره برفت
وان لطف کرد دوست که دشمن حذر گرفت
زنهار از آن عبارت شیرین دلفریب
گویی که پسته تو سخن در شکر گرفت
بار غمی که خاطر ما خسته کرده بود
عیسی دمی خدا بفرستاد و برگرفت
هر سروقد که بر مه و خور حسن میفروخت
چون تو درآمدی پی کاری دگر گرفت
زین قصه هفت گنبد افلاک پرصداست
کوته نظر ببین که سخن مختصر گرفت
حافظ تو این سخن ز که آموختی که بخت
تعویذ کرد شعر تو را و به زر گرفت
معنی و تفسیر غزل شماره ۸۶ حافظ
ساقی بیا که یار ز رُخ پرده بر گرفت
کارِ چراغِ خلوتیان باز در گرفت
ای ساقی بیا که یار از رُخش پرده و حجاب را برداشت و باز چراغِ اهلِ خلوت روشن شد. رُخِ جانان را به چراغ روشن و مستور کردن روی و پشت پرده قرار گرفتن او را به خاموشی چراغ تشبیه میکند و دوباره برداشتن حجاب و نشان دادن رویش را به چراغی تشبیه میکند که برای بارِ دوم شعلهور شده است.
آن شمعِ سر گرفته دگر چهره برفروخت
وین پیرِ سالخورده جوانی ز سر گرفت
آن شمعِ مشتعل دوباره چهرهاش را برافروخت و این پیرِ کهنسال از این که شمع دوباره مشتعل شده جوانی را از سر گرفت یعنی دوباره جوان شد. حاصل مقصود اینکه از وقتی که جانان چهرهاش را از ما مستور و پوشیده میداشت ضعفِ پیری و ناتوانی ما را عارض شده بود. اما همین که چهره خود را نمایان ساخت از ذوق و شوقش جوانی را از نو شرع کردیم. [شمع سر گرفته = یعنی شمعی که نوک فتیله اش گرفته شده، آن مقدار فتیله سوخته شمع که با قیچی گرفته میشود.]
آن عشوه داد عشق که مفتی ز ره برفت
وان لطف کرد دوست که دشمن حذر گرفت
در برخی از نسخهها به جای «عشق» «یار» و در بعضی «باده» آمده و به جای «مفتی» نیز «تقوی» آمده است.
عشق آن عشوه را داد و آن جلوه را کرد که تقوی و فتوی از میان رفت. یعنی عشق حالت و کیفیتی دارد که عاشق را از زهدِ خشک، سلامت نگه میدارد؛ و مفتی را از فتوی دادن باز میدارد و باده هم همین حالت و کیفیت را دارد. دوست به قدری به ما لطف نمود و احسان کرد که رقیب ترسید که مبادا ما را از خاصان خویش کند و از او کاملاً اعراض نماید. یا خودِ یار آن جلوه و عشق را داد که اهلِ تقوی را از تقوی و مفتی را از فتوی بازداشت. یعنی عشق یار به اینان یک حالت و کیفیتی داد که به کُل از کاری که بدان معتاد بودند منصرفشان نمود و طبیعت تعلق و تعشق را به آنها بخشید.
زنهار از آن عبارتِ شیرینِ دلفریب
گویی که پسته تو سخن در شکر گرفت
امان از سخنان و الفاظ و عبارات شیرین و فریبنده دل تو یعنی در تکلمِ تو یک لذت و یک شیرینی نهفته است که هر شنونده بیاختیار فریفته تو شده و واله و شیدایت میگردد مثلِ اینکه سخنت را به شکر آغشته نموده و از شکر بیرون میآوری. [پسته = مراد دهان خندان کوچک معشوق است.]
بار غمی که خاطر ما خسته کرده بود
عیسی دَمی خدا بفرستاد و بر گرفت
بارِ غمی که خاطرِ ما را مجروح کرده بود یعنی ما را به سختی رنج میداد، خداوند یک طبیبِ عیسینفس فرستاد و آن غم را بر طرف کرد و از میان برداشت. یعنی به سببِ فراقِ جانان خاطرمان مغموم و مهموم شده بود، امّا حق تعالی جانان را برای ما فرستاد و آن بارهای غم را به کُل برطرف کرد.
هر سرو قد که بر مَه و خور حُسن میفروخت
چون تو درآمدی پی کاری دگر گرفت
هر محبوبِ سرو قد که به ماه و خورشید، حُسن میفروخت یعنی به جهت زیبایی اظهارِ برتری میکرد، وقتی تو آمدی، حُسنفروشی را ترک نمود و به کارِ دیگر پرداخت زیرا در جایی که تو باشی حُسن و زیبایی آنان را رونق و رواج نماند.
زین قصه هفت گُنبدِ افلاک پُر صداست
کوته نظر ببین که سخن مختصر گرفت
حافظ تو این سخن ز که آموختی که بخت
تعویذ کرد شعر تو را و به زر گرفت
ای حافظ، این طرز سخن گفتن را از چه کسی یاد گرفتهای که بخت و اقبال شعرت را حمایل کرده و طلا گرفته است. یعنی شعرِ تو حتماً خاصیتی دارد که آسمان با آن همه بلندی، شعر تو را گرامی داشته و بزرگ میدارد.
منبع: شرح سودی، انتشارات نگاه.