غزل شماره ۸۵ حافظ به هنگام مسافرت شاه شجاع سروده شده و همانطور که از مفاد ابیات غزل برمیآید خواجه حافظ موفق به بدرقه شاه نشده است. حافظ در این غزل تصویری از فغان و ناله ارائه میکند و هرچه ناز و عشوه یار را میخرد، باز هم بر او گذر نمیکند. وضع حافظ به گریه و زاری در همه شبها رسیده است ولی دریغ و پشیمانی سودی ندارد.
تعبیر و تفسیر این غزل در فال حافظ شما
غزل شماره ۸۵ حافظ با صدای علی موسوی گرمارودی
متن غزل شماره ۸۵ حافظ
شربتی از لب لعلش نچشیدیم و برفت
روی مه پیکر او سیر ندیدیم و برفت
گویی از صحبت ما نیک به تنگ آمده بود
بار بربست و به گردش نرسیدیم و برفت
بس که ما فاتحه و حرز یمانی خواندیم
وز پی اش سوره اخلاص دمیدیم و برفت
عشوه دادند که بر ما گذری خواهی کرد
دیدی آخر که چنین عشوه خریدیم و برفت
شد چمان در چمن حسن و لطافت لیکن
در گلستان وصالش نچمیدیم و برفت
همچو حافظ همه شب ناله و زاری کردیم
کای دریغا به وداعش نرسیدیم و برفت

معنی و تفسیر غزل شماره ۸۵ حافظ
شربتی از لبِ لعلش نچشیدیم و برفت
رویِ مَه پیکرِ او سیر ندیدیم و برفت
شربت لعلِ لبِ جانان را نچشیدیم و رفت. یعنی جانان رفت در حالی که ما لب او را نبوسیدیم؛ و روی، چون ماهِ او را یک دل سیر و به اندازه کافی ندیدیم و رفت. خواجه حسرت میخورد از اینکه بر وفقِ مُراد به وصالِ جانان نرسیده است.
گویی از صحبتِ ما نیک به تَنگ آمده بود
بار بربست و به گَردش نرسیدیم و برفت
گویا که جانان از مصاحبت ما بسیار به تنگ آمده بود که بار بَربَست و رفت چنان رفت که حتّی به گردش هم نرسیدیم یعنی گویی کدورتِ خاطری از ما پیدا کرده بود که با این عجله رفت و ما حتّی به گردی که از خاک کف پای او برخاست هم نرسیدیم.
بس که ما فاتحه و حِرزِ یمانی خواندیم
وز پی اش سوره اخلاص دمیدیم و برفت
هرچه ما فاتحه و دعای حرزِ یمانی خواندیم و سوره اخلاص به پشتِ سرش دمیدیم هیچ اثر نکرد و رفت. یعنی مرادمان از خواندن اینها انصراف جانان از سفر بود. امّا او منصرف نشد و رفت. خلاصه از فاتحه و خواندن دعای حرزِ یمانی هیچ فایده حاصل نشد و جانان رفت.
مژده دادند که بر ما گذری خواهی کرد
دیدی آخر که چنین عشوه خریدیم و برفت
ما را فریب میداد یا به ما خبر میدادند که یار از سر ارادت و دوستی به ما سرمیزند، دیدی که چقدر ناز و عشوه او را تحمل کردیم و با وجودِ این رفت.
شد چمان در چمنِ حُسن و لطافت لیکن
در گلستان وصالش نچمیدیم و برفت
در حالی که در چمن حُسن و لطافت میخرامید، رفت. یا در چمنِ حُسن و لطافت خرامان شد اما ما در باغِ وصالش قدمی برنداشتیم و او رفت. یعنی وصال جانان برای ما میسّر نشد و رفت. [چمیدن = با ناز و تأنی راه رفتن]
همچو حافظ همه شب ناله و زاری کردیم
کِای دریغا به وداعش نرسیدیم و برفت
سراسر شب را مانند حافظ فریاد و فغان و ناله کردیم حیف که به خداحافظی کردن با او موفق نشدیم و او رفت. یعنی جانان چنان با عجله رفت که تودیع میسرمان نشد یعنی مجالِ وداع نشد.
منبع: شرح سودی، انتشارات نگاه.
هنوز دیدگاهی ثبت نشده است.