تعبیر و تفسیر این غزل در فال حافظ شما
با اینکه به وصال یار رسیدهای و شاهد عشق را در آغوشدر شرایطی قرار گرفتهای که از اوضاع زندگی خویش چندان رضایت نداری و دنبال شرایط بهتری هستی. لازمه شرایط بهتر تلاش و کوشش است. از کاری که کردهای بسیار نادم و پشیمان هستی. با شکست مواجه شدهای و فکر میکنی دیگر کسی تو را دوست ندارد و مورد احترام نیستی. اما مرور زمان همه چیز را درست میکند. مطمئن باش این شکست مقدمهای برای پیروزی بزرگ است.
غزل شماره ۷۸ حافظ با صدای علی موسوی گرمارودی
متن غزل شماره ۷۸ حافظ
دیدی که یار جز سر جور و ستم نداشت
بشکست عهد وز غم ما هیچ غم نداشت
یا رب مگیرش ار چه دل چون کبوترم
افکند و کشت و عزت صید حرم نداشت
بر من جفا ز بخت من آمد وگرنه یار
حاشا که رسم لطف و طریق کرم نداشت
با این همه هر آن که نه خواری کشید از او
هر جا که رفت هیچ کسش محترم نداشت
ساقی بیار باده و با محتسب بگو
انکار ما مکن که چنین جام جم نداشت
هر راهرو که ره به حریم درش نبرد
مسکین برید وادی و ره در حرم نداشت
حافظ ببر تو گوی فصاحت که مدعی
هیچش هنر نبود و خبر نیز هم نداشت
معنی و تفسیر غزل شماره ۷۸ حافظ
دیدی که یار جز سرِ جور و ستم نداشت
بشکست عهد وز غمِ ما هیچ غم نداشت
آیا دیدی که یار غیر از جور و ستم آرزو و هوای دیگر نداشت. عهد را شکست، پیمان را به هم زد و از غمِ ما هیچ غمگین نشد؟
یارب مگیرش ار چه دلِ، چون کبوترم
افکنده گشت و عزّتِ صیدِ حَرم نداشت
ای خدا، یار را مؤاخذه مکن یعنی عفوش بکن. اگرچه دلِ همچون کبوترم را به زمین انداخت و هلاک کرد و کشت و حرمت و احترام صیدِ حرم را رعایت نکرد. منظور خواجه از لفظِ حرم در این بیت، حریم مکه معظمه است که صید شکار در آن حوالی جایز نیست و هرکس که صیدی نماید ملزم به پرداخت غرامت است.
بر من جفا ز بختِ من آمد و گرنه یار
حاشا که رسمِ لطف و طریقِ کرم نداشت
ستمی که به من رسید از اقبال و طالعِ خودم است و اِلّا حاشا که یار راه و رسمِ کرم را رعایت نکند. یعنی حاشا که لطف و کرم نداشته باشد. خلاصه اینکه یار به عادت مهربانی و راه و رسمِ بخشش وارد است؛ این بلاها که به سرم آمده تماماََ از ستاره اقبال خودم است نه از جانبِ یار.
با این همه هر آنکه نه خواری کشید ازو
هر جا که رفت هیچ کسش محترم نداشت
با این همه لطف و کرمِ یار، هر آن کس که از او ذلّت و خواری نکشید. هر کجا که رفت هیچ کس احترامش نکرد یعنی هر کس که از جانان ذلّت و خواری ندید و حقارت نکشید، هرگز موردِ احترامِ دیگران قرار نگرفت.
ساقی بیار باده و با محتسب بگو
انکار ما مکن که چنین جام جم نداشت
ای ساقی باده بیار و به مدعی و محتسب بگو ما را انکار مکن که چنین جامی حتی جمشید هم نداشت یعنی جم هم چنین جامی نداشت. خلاصه بادهای که ما داریم حتی جمشید پادشاه بزرگ هم مالک آن نبوده است.
هر راهرو که ره به حریمِ درش نبرد
مسکین برید وادی و ره در حرم نداشت
هر عاشقِ سالک که به حرمِ جانان ره نبرد یعنی به درِ حرمِ جانان واصل نشد؛ بیچاره وادی حرم را طی کرد، امّا به حرم راه نیافت. خلاصه، عاشقی که با وجودِ سعی بسیار نتوانسته به درِ حریمِ جانان واصل گردد، چون حاجیای است که قطع بیابان نموده، امّا به زیارت مکه نایل نشده است.
حافظ ببر تو گویِ فصاحت که مدعی
هیچش هنر نبود و خبر نیز هم نداشت
ای حافظ تو گوی فصاحت را بِرُبای. یعنی با نظمِ کلامِ فصیح، گوی فصاحت را در میدان سخنوری ببر؛ که دشمن پُرادعا هیچ هنر ندارد و از هنر، خبر هم ندارد. پس با این وصف او با تو نمیتواند خصومت کند، زیرا که تو پر هنری و او بی هنر.
منبع: شرح سودی، انتشارات نگاه.