تعبیر و تفسیر این غزل در فال حافظ شما
در دلت رویای رسیدن به مقصود را داری و برای رسیدن به آن سخت در تلاش و کوشش هستی. آنچه در طلب آن هستی مقصود خیلیهاست. ناامید مباش و بر خدا توکل کن. پاداش صبر و تحمل تو در این راه، رسیدن به مراد دلت است. فرصتهایی را که به دست میآوری قدر بدان و از آنها کمال استفاده را بنما.
غزل شماره ۶۷ حافظ با صدای علی موسوی گرمارودی
متن غزل شماره ۶۷ حافظ
یا رب این شمع دل افروز ز کاشانه کیست
جان ما سوخت بپرسید که جانانه کیست
حالیا خانه برانداز دل و دین من است
تا در آغوش که میخسبد و همخانه کیست
باده لعل لبش کز لب من دور مباد
راح روح که و پیمان ده پیمانه کیست
دولت صحبت آن شمع سعادت پرتو
بازپرسید خدا را که به پروانه کیست
میدهد هر کسش افسونی و معلوم نشد
که دل نازک او مایل افسانه کیست
یا رب آن شاهوش ماه رخ زهره جبین
در یکتای که و گوهر یک دانه کیست
گفتم آه از دل دیوانه حافظ بی تو
زیر لب خنده زنان گفت که دیوانه کیست
معنی و تفسیر غزل شماره ۶۷ حافظ
یارب این شمعِ دل افروز ز کاشانه کیست
جانِ ما سوخت بپرسید که جانانه کیست
عجبا آن شمعی که دلها را آتش میزند و خاطرها را شوق میبخشد، از خانه کیست، جان ما را آتش زد. بپرسید که جانانه کیست و دلربای کیست. [یارب = در اینجا یعنی عجبا، در مقام تعجب استعمال شده و حالت ندا و منادا ندارد / دل افروز = روشن کننده دل / کاشانه = خانه زمستانی / بپرسید = سؤال کنید]
حالیا خانه براندازِ دل و دینِ من است
تا در آغوشِ که میخُسبد و همخانه کیست
آن شمع دلفروز که فعلاََ خانه خراب کن دل و دین من است. عجبا با که همخواب و همبستر است و با که همخانه میباشد. حاصل اینکه، مرا خراب و بیچاره کرد؛ آیا چه کسی را آباد و احیاء کند؟
باده لعلِ لبش کز لبِ من دُور مباد
راحِ روحِ که و پیمان دِهِ پیمانه کیست
باده لب چون لعلِ آن جانان که خدا نکند از لبِ من دور باشد، راحِ روح کیست؟ یعنی به جانِ چه کسی آرامش میبخشد؛ و با که پیمان بسته است که همقدح شود؟
دولتِ صحبت آن شمعِ سعادت پرتو
باز پرسید خدا را که به پروانه کیست
محض خاطر خدا بپرسید که مصاحبت آن شمعِ سعادت پرتو به پروانه کیست و یا به سبب پروانه کیست. یعنی کاتب ازل این سعادت را به پیشانی که نوشته و برای که تقدیر کرده است. [دولت صحبت = مصاحبت / خدا را = برای خاطر خدا / به پروانه کیست = پروانه در اینجا خط همایونی است که بنا به مقتضای مصلحتی، پادشاهان به نامِ کسی صادر کنند و آن که این دست خطِ همایونی را به صاحبش در خارج میرساند، او را هم پروانه گویند. در بین سلاطین عجم این خود یک منصب است.]
میدمد هر کس اش افسونی و معلوم نشد
که دلِ نازکِ او مایلِ افسانه کیست
به این شمعِ دلفروز هر کسی افسونی میدمد و با مکر و حیله سعی مینماید که تمایل او را به خود جلب نماید. اما معلوم نشد که دلِ نازک و ظریف او به افسانه که و به چه کسی مایل است. حاصل اینکه، هر کسی برای اینکه او را به خود اختصاص دهد. قصهها و افسانهها میخواند، اما معلوم نیست که به قصه که مایل است. [افسون = حیله و مکر و آنچه زیر لب خوانده و فوت کنند / نازک = ظریف، صفت است برای دل / افسانه = اسطوره]
یارب آن شاهوشِ ماه رُخِ زهره جبین
دُرِ یکتای که و گوهرِ یکدانه کیست
عجبا، آن شمعِ دلفروزِ مانندِ شاه، ماهسیما و درخشندهجبین، مروارید یکتای که و گوهر یکدانه کیست یعنی جگرگوشه کیست؟ [جبین = پیشانی / زهره جبین = پیشانی براق / دُرِ یکتا = مروارید یکدانه در یک صدف که این مروارید عادتاََ درشت میشود.]
✦✦✦✦
گفتم آه از دلِ دیوانه حافظ بی تو
زیرِ لب خنده زنان گفت که دیوانه کیست
به آن جانان گفتم: آه از دلِ دیوانه حافظ که در فراق تو چه میکشد. در حالیکه زیر لب میخندید گفت: دیوانه کیست؟ یعنی من او را دیوانه نکردهام و از دیوانگی او خبر ندارم. مرادش این است که هرکسی تو را دیوانه کرده به او شکایت کن.
منبع: شرح سودی، انتشارات نگاه.