تعبیر و تفسیر این غزل در فال حافظ شما
شما فردی مهربان و بامحبت هستی که در راهی پر خطر قدم گذاشتهای. راهی که در آن بایستی با هزاران رقیب و حریف دست و پنجه نرم کنی. طبیب درد تو گرفتاری در عشق است که فراق یار را درمان میکند. احساس غربت وجودت را فرا گرفته ولی به زودی به مراد دلت میرسیدی و همه از این وصلت شاد و خوشحال خواهند شد.
غزل شماره ۶۳ حافظ با صدای علی موسوی گرمارودی
متن غزل شماره ۶۳ حافظ
روی تو کس ندید و هزارت رقیب هست
در غنچهای هنوز و صدت عندلیب هست
گر آمدم به کوی تو چندان غریب نیست
چون من در آن دیار هزاران غریب هست
در عشق خانقاه و خرابات فرق نیست
هر جا که هست پرتو روی حبیب هست
آن جا که کار صومعه را جلوه میدهند
ناقوس دیر راهب و نام صلیب هست
عاشق که شد که یار به حالش نظر نکرد
ای خواجه درد نیست وگرنه طبیب هست
فریاد حافظ این همه آخر به هرزه نیست
هم قصهای غریب و حدیثی عجیب هست
معنی و تفسیر غزل شماره ۶۳ حافظ
رویِ تو کس ندید و هزارت رقیب هست
در غنچهای هنوز و صدت عندلیب هست
خطاب به جانان: اگر چه روی تو را کسی ندیده است با این حال هزار رقیب داری و در غنچهای هنوز، یعنی پشت پردهای، ولی صد بلبل عاشق داری. حاصل کلام: هنوز در آغوش مادری و از خانه بیرون نرفتهای، لکن تمام دنیا مبتلای تو هستند.
گر آمدم به کوی تو چندان غریب نیست
چون من در آن دیار هزاران غریب هست
اگر به کوی تو آمدهام، این کار بسیار عجیب و غریب نیست. زیرا در این دیار، چون منِ غریب خیلی هست. یعنی آمدن من به محله تو غریب نیست، زیرا کوی تو مقام غُربا است؛ و غریب همیشه میل به غریب دارد.
در عشقِ خانقاه و خرابات فرق نیست
هر جا که هست پرتو رویِ حبیب هست
در طریق عشق بین میخانه و خانقاه فرق نیست. هر جا که هست در آنجا پرتو روی دوست است. یعنی چه صومعه زاهد و چه دیر راهب، در همه آنها خدا حاضر است؛ و آثار جمال و جلال خدا همه جا منکشف و متجلّی است.
آنجا که کار صومعه را جلوه میدهند
ناقوسِ دیرِ راهب و نامِ صلیب هست
آنجا که به کار صومعه جلوه میدهند یعنی به عبادات صومعه، حُسن و جمال میدهند، ناقوس راهبِ دیر و نامِ صلیب در آنجا هست. مراد این است که همه اشیا در حالِ تعبّدِ حق تعالی هستند و حق تعالی در همه جا حاضر است و معبود، پیروان جمیعِ ادیان و ملل میباشد. [ناقوس = تخته فلزی است که در کلیساها به هنگام نماز برای اعلام وقت نماز به صدا درمیآورند.]
عاشق که شد که یار به حالش نظر نکرد
ای خواجه درد نیست وگرنه طبیب هست
چه کسی عاشق شد که یار به حالش نظر نکرد. یعنی البته که یار به عاشق حقیقی التفات میکند. اما ای عزیز درد نیست و اِلّا طبیب هست. یعنی جانان طبیبی است که اهلِ درد و عشق را میشناسد و به محضِ تشخیص درد، فوری علاج میکند. مشکل اهلِ درد بودن میباشد و اِلّا درمان مقرر است.
فریاد حافظ این همه آخر به هرزه نیست
هم قصه غریب و حدیثی عجیب هست
فریاد و فغانی که حافظ در عشق جانان میکند عبث و بیهوده نیست، بلکه حدیثی عجیب و غریب است. یعنی حافظ در عشق جانان بیهوده فریاد و فغان نمیکند، حتماََ یک کار بسیار بزرگ و مهمی هست که او را نالان و گریان کرده است.
Saleh
ارادت دارم 🤍