تعبیر و تفسیر این غزل در فال حافظ شما
آنقدر در زندگیات موفق میشوی که همه تو را خواهند شناخت، پس از افراد چاپلوس و متملق دوری کن تا از حسادت آنها در امان باشی. مراقب باش که حسودان تو را دچار دردسر نسازند و از بالا به پایین نکشند. با خدا باش تا از هر گزندی دور بمانی و موفقیتت پایدار باشد.
غزل شماره ۴۴ حافظ با صدای علی موسوی گرمارودی
متن غزل شماره ۴۴ حافظ
به صد هزار زبان بلبلش در اوصاف است
بخواه دفتر اشعار و راه صحرا گیر
چه وقت مدرسه و بحث کشف کشاف است
فقیه مدرسه دی مست بود و فتوی داد
که می حرام ولی به ز مال اوقاف است
به درد و صاف تو را حکم نیست خوش درکش
که هر چه ساقی ما کرد عین الطاف است
ببر ز خلق و چو عنقا قیاس کار بگیر
که صیت گوشه نشینان ز قاف تا قاف است
حدیث مدعیان و خیال همکاران
همان حکایت زردوز و بوریاباف است
خموش حافظ و این نکتههای چون زر سرخ
نگاه دار که قلاب شهر صراف است
معنی و تفسیر غزل شماره ۴۴ حافظ
کنون که بر کف گل جام باده صاف است
به صد هزار زبان بلبلش در اوصاف است
اکنون که گل جام شراب در دست دارد، بلبل با صدهزار نغمه در حال توصیف زیبایی گل است.
گل و بلبل: این دو همواره رابطهای عاشقانه دارند. گل نماد معشوق و بلبل شیدا نماد عاشق بوده و بارها در شعر حافظ به این عشق اشاره شده است؛ «میرسد مژده گل بلبل خوش الحان را»، «بلبلی برگ گلی خوشرنگ در منقار داشت» و «فکر بلبل همه آنست که گل شد یارش» از این نمونه هستند.
بخواه دفتر اشعار و راه صحرا گیر
چه وقت مدرسه و بحث کشف کشاف است
دیوان شعری را بطلب و به دشت صبر و خرم برو، اینکه هنگام به مدرسه رفتن و پژوهش کشف کشاف نیست.
کَشّاف: صیغه مبالغه از کشف. در اینجا مقصود از کشاف اثر کمنظیر محمود بن محمد بن احمد ملقب به جارالله (۴۶۷ ـ ۵۳۸ ه. ق.) است به نام تفسیر کشاف. برخی دیگر منظور حافظ را کتاب «الکشف عن مشکلات الکشاف» اثر سراجالدین عمر بن عبدالرحمن فارسی قزوینی (فوت ۷۴۵) میدانند که شرح یا حاشیهای بر کتاب «اکشاف عن حقایق التنزیل» زمخشری است.
فارغ از اینکه مقصود دقیقاً چه کتابی است، کشف کشاف نام یک کتاب درسی بوده است. حافظ در سراسر غزلیاتش از درس و مدرسه به طعن و طنز یاد میکند:
از قیل و قال مدرسه حالی دلم گرفت / یک چند نیز خدمت معشوق و می کنم (بیت سوم از غزل شماره ۳۵۱ حافظ)
طاق و رواق مدرسه و قیل قال علم / در راه جام و ساقی مهرو نهادهایم (بیت دوم از غزل شماره ۳۶۵ حافظ)
بر در مدرسه تا چند نشینی حافظ / خیز تا از در میخانه گشادی طلبیم (بیت آخر از غزل شماره ۳۶۸ حافظ)
فقیه مدرسه دی مست بود و فتوی داد
که می حرام ولی به ز مال اوقاف است
دانشمند دین دیروز در حال مستی رأی داد که بادهنوشی حرام است، ولی از خوردن اموال موقوفه که تجاوز به حقوق محرومان به شمار میآید، بهتر است.
این بیت طنز است و با لحن طعن و کنایه گفته شده، چه اینکه فقیه مست بوده و به حرام بودن می فتوا داده است.
به درد و صاف تو را حکم نیست خوش درکش
که هر چه ساقی ما کرد عین الطاف است
در پیمانهی عمر تو هرچه بریزند چه پالوده و چه ناپالوده به خوشی و گشادهرویی بنوش که ساقی ازل هرچه فرماید، جز لطف و عنایت نباشد.
این بیت حاکی از جبرانگاری حافظ است. حافظ مسئله جبر و اختیار را شاعرانه مطرح میکند. یعنی مطلقاً بر هیچ چیز اراده نداریم. برای مطالعه بیشتر به معنی بیت هشتم از غزل شماره ۳۷ حافظ «رضا به داده بده وز جبین گره بگشای / که بر من و تو در اختیار نگشادست» مراجعه کنید.
ببر ز خلق و چو عَنقا قیاس کار بگیر
که صِیت گوشه نشینان ز قاف تا قاف است
از مردمان جدایی بجو و مانند سیمرغ کار زندگی را به میزان بصیرت بسنج که آوازه گوشهگیران کوی محبت مانند سیمرغ از قاف تا قاف گرد جهان را فراگرفته است.
عَنقا: سیمرغ، مرغی افسانهای که در کوه قاف آشیانه دارد. در شعر حافظ عنقا به دور از دسترس بودن شهرت دارد. چنانچه در بیت سوم از غزل شماره هفت حافظ میسراید: عنقا شکار کس نشود دام بازچین
صِیت: آوازه و شهرت عالمگیر داشتن
قاف: نام کوهی که به اعتقاد قدما بر ربع مسکون محیط بوده است. از قاف تا قاف یعنی سراسر جهان، از کران تا کران از یک سر جهان تا سر دیگر. دیگر شاعران نیز به «قاف تا قاف» اشاراتی داشتهاند. همچنان که سنایی میسراید:
هر مدعیی ز قاف تا قاف
بیهوده ز عشق تو زند لاف
حدیث مدعیان و خیال همکاران
همان حکایت زردوز و بوریاباف است
سخن اهل ادعا و تصورهای باطل حریفان عرصهی فضل و میدان فصاحت در قیاس با من، مانند داستان مقایسه زریباف با حصیرساز است.
حکایت زردوز و بوریاباف: اینکه طلا را که ارزشمند است، به دست هر بافندهای نمیدهند و اشاره دارد به داستانی که سعدی نیز آن را آورده است:
بوریاباف اگرچه بافنده است
نبرندش به کارگاه حریر
خموش حافظ و این نکتههای چون زر سرخ
نگاه دار که قلّاب شهر صراف است
حافظ، خاموشی گزین و این لطیفههای نغز چون زر پاک و گرانبها را از دست مده و عرضه مکن که بر جای ناقد و صراف سخن در این بازار آشفته نیرنگسازی نشسته و دزدانه به نام خود نشر میدهد.
قلاب: در اینکه قُلّاب صحیح است یا قَلّاب میان شارحان اختلاف هست. دکتر خطیب رهبر قَلّاب را صحیح میداند به معنی « آنکه سکه قلب زند. نیرنگسازی که زر خالص سخن تو را مغشوش و قلب وانمود میکند». بهاء الدین خرمشاهی تلفظ درست را قُلّاب میداند و دلیل انتخابش را مراجعه به فرهنگ لغات زبان عربی اشاره میکند و علامه قزوینی قُلّب را به معنی حیلهگر و چارهجو میدانستند. غنی و فروزانفر نیز قُلاب را درست میدانند. دکتر حمیدیان جای احتمال را برای صحت هر دو تلفظ باز میگذارد.
در متن فوق، تعبیر فال حافظ با بهره گرفتن از شرح جلالی و معنی ابیات با کمک دیوان حافظ شرح دکتر خلیل خطیب رهبر (انتشارات صفی علیشاه)، حافظنامه بهاءالدین خرمشاهی (انتشارات سروش)، شرح شوق دکتر سعید حمیدیان (نشر قطره) و نیم نگاهی به ترجمه شرح سودی (انتشارات نگاه) نوشته شده بود
Saleh
چه قشنگ 🤍
رضوان
قلاب شهر یعنی متقلب این همه دکترای ادبیات قلاب را اشتباه معنا کردند صیغه مبالغه قدیمی متقلب هست بسیار متقلب
رضوان
قلاب شهر صراف است را اشتباه معنا کردید قلاب یعنی متقلب البته این تقلب گاهی هم به عنوان سیاستمدار بکار میره مثل رند که دو معنا داره هم یعنی خسیس و خودخواه و طرف خودکش هم به معنای بخشنده خوب و کسی که بدون چشم داشت خوبی می کنه دو معنای متضاد