تعبیر و تفسیر این غزل در فال حافظ شما
روزگار بر وفق مراد تو نیست و زندگیات حرکتی رو به نزول دارد. هرچند که این قضیه برایت بسیار دردآور است ولی میتوانی با دعا و توسل این دوران سخت را پشت سر بگذاری. دشمنانی به ظاهر دوست در اطرافت تو هستند، در برخورد با آنان با احتیاط رفتار کن. هر کسی شایسته دانستن اسرار تو نیست، کوشش کن که سفره دلت را برای کسی باز نکنی.
غزل شماره ۴۱ حافظ با صدای علی موسوی گرمارودی
متن غزل شماره ۴۱ حافظ
به بانگ چنگ مخور می که محتسب تیز است
صراحی ای و حریفی گرت به چنگ افتد
به عقل نوش که ایام فتنه انگیز است
در آستین مرقع پیاله پنهان کن
که همچو چشم صراحی زمانه خونریز است
به آب دیده بشوییم خرقهها از می
که موسم ورع و روزگار پرهیز است
مجوی عیش خوش از دور باژگون سپهر
که صاف این سر خم جمله دردی آمیز است
سپهر برشده پرویزنیست خون افشان
که ریزهاش سر کسری و تاج پرویز است
عراق و فارس گرفتی به شعر خوش حافظ
بیا که نوبت بغداد و وقت تبریز است
معنی و تفسیر غزل شماره ۴۱ حافظ
بیت اول
اگرچه باده فرح بخش و باد گلبیزست
به بانگ چنگ مخور می که محتسب تیزست
هرچند شراب شادیافزا و نسیم گلافشان است، باده را آشکارا با خروش چنگ ننوش که نهیکننده از منکر خشمگین و سختکوش است.
گل بیز: صفت مرکب فاعلی برای باد، بیز فعل امر از بیختن است. هرچیز را که غربال کنند بوی آن در هوا پراکنده میشود.
محتسب: امیر مبارز الدین که سلسله آل مظفر را تأسیس کرد. دکتر محمد معین در صفحه ۶۵ کتاب «حافظ شیرین سخن» مینویسد: «این غزل نظر به امیر مبارزالدین دارد و محتسب در مصراع دوم اشاره به اوست که مردم شیراز به او لقب «پادشاه محتسب» داده بودند.» امیر مبارزالدین در امر شرع سختگیر بود و به واسطه افراط، مردم از او متنفر بودند. راجع به این تعصب خشک در جای دیگر میفرماید: «دانی که چنگ و عود چه تقریر میکنند / پنهان خورید باده که تعزیر میکنند» و در غزلی دیگر که پس از مرگ امیرمبارزالدین و روی کار آمدن شاه شجاع فرزند او سروده، اشاره میکند: «سحر ز هاتف غیبم رسید مژده به گوش/ که دور شاه شجاع است می دلیر بنوش».
صراحیای و حریفی گرت به چنگ افتد
به عقل نوش که ایام فتنهانگیزست
اگر پیالهی شراب و یار و محبوب به دستت آمد، با احتیاط و بیسروصدا میگساری کن، چراکه ایام فتنههای بسیار دارد.
صراحی: تُنگ شراب که به شکل حیوانات ازجمله مرغابی میساختند.
در آستین مرقع پیاله پنهان کن
که همچو چشم صراحی زمانه خونریزست
ساغر را در آستین خرقه پنهان ساز تا مبادا گرفتار شوی، چه ایام مانند دیدهی صراحی که از آن خون تاک میچکد، در کار خون ریختن است.
مرقع: به ضم اول، فتح دوم، تشدید سوم مفتوح، وصلهدار، خرقه و دلق که پاره بر پاره دوخته شده باشد. در چند غزل به مرقع اشاره دارد. مانند بیت هفتم از غزل شماره ۲۳۹ حافظ: «من این مرقع رنگین چو گل بخواهم سوخت»
آستین مرقع: آستین قدما با آستین امروزیان متفاوت بوده یعنی گشاد و جادار بوده و به جای جیب امروزه بکار میرفته است. در بیت پنجم از غزل شماره ۴۸۲ حافظ میسراید:«ترسم کزین چمن نبری آستین گل»
همچو چشم صراحی زمانه خون ریز است: ایهام دارد. یکی اینکه زمانه سفاک است و دوم آنکه شراب سرخرنگ و به رنگ خون از چشم صراحی میریزد. اشاره دارد به مدل صراحی که شکل حیوانات بوده است.
به آب دیده بشوییم خرقهها از می
که موسم ورع و روزگار پرهیزست
خرقه خود را با اشک چشم شستشو میدهیم زیرا دوره پارسایی و زمانه تقوا است.
این بیت طعنه و طنز دارد. یعنی پرهیزکاری اجباری به ما تحمیل شده است، پس خرفههای میآلوده خود را با آب دیده تطهیر میکنیم. اشک نشان از دریغ از رسیدن چنین روزگاری دارد، چون حافظ قاعدتا خرقهاش را با «باده» تطهیر میکند و در ابیات بسیاری همچون بیت نهم از غزل شماره ۴۸۹ حافظ: «ساقی بیار آبی از چشمه خرابات / تا خرقهها بشوییم از عُجب خانقاهی» به آن اشاره میکند.
مجوی عیش خوش از دور باژگون سپهر
که صاف این سر خم جمله دُردیآمیزست
زندگی دلپذیر از کجرفتاری فلک چشم مدار، چه بادهی روشن و پالودهی خم سپهر هم یکسره آمیخته با دُرد و ناصاف است.
✦✦✦✦
سپهرِ برشده پرویزنیست خونافشان
که ریزهاش سر کسری و تاج پرویزست
آسمان بلند غربالی خونچکان است که از رخنههای کوچک آن سر خسرو انوشیروان و دیهیم خسرو پرویز میریزد.
سپهر برشده: برخی شارحان این عبارت را «سپهرِ برشده، پرویزنیست» میخوانند و «برشده» را صفتی برای سپهر میدانند و برخی دیگر به صورت «سپهر، برشده پرویزنیست» یعنی برشده صفتی مقدم برای پرویزن است. که البته بنا به نقل خرمشاهی و دکتر حمیدیان خوانش اول صحیح است.
برشده: صفت هرچیز آسمانی، بلند
پرویزن: به فتح اول، سکون دوم، کسر سوم، سکون چهارم و فتح پنجم، به معنی غربال، صافی و پالونه
کسری: معرب خسرو، خسرو ملقب به انوشیروان یا انوشروان معروف به عادل یا دادگر. پادشاه ایران از سلسله ساسانیان، پسر و جانشین قباد (۵۳۱ تا ۵۷۹ میلادی).
پرویز: خسرو پرویز، مردی کینهتوز، هوسباز، بیجرئت و تجملپرست. شاه ایران از سلسله ساسانیان، پسر و جانشین هرمز (۵۹۰ تا ۶۲۸ میلادی). حافظ بارها از خسرو پرویز در غزلیات خود یاد کرده است. از آن جمله در بیت آخر از غزل شماره ۵۲ حافظ:«حافظ از حشمت پرویز دگر قصه مخوان / که لبش جرعهکش خسرو شیرین منست»
عراق و فارس گرفتی به شعر خوش حافظ
بیا که نوبت بغداد و وقت تبریزست
ای حافظ با اشعار دلنشین خود، عراق و فارس را تسخیر کردی؛ بیا که حالا دیگر وقتِ تسخیر بغداد و فتح تبریز است. حافظ میخواهد به امیرمبارزالدین بگوید تو فقط برخی نقاط را گرفتی، درحالیکه من اقصی نقاط سرزمینها را با شعرم خواهم گرفت.
عراق: مراد عراق عجم است و نه عراق بغداد. حدود عراق عجم با ولایات آذربایجان، کردستان، خوزستان، فارس، مفازه، قومس و جیلانات پیوسته است. بزرگترین شهر آن اصفهان بود.
فارس: پارس در قدیم و زمان حافظ وسعتی بیشتر از استان کنونی داشته است. جانب شرقی پارس حدود کرمان، جانب غربی خوزستان و سپاهان، جانب شمالی بیابان خراسان و جانب جنوبی دریای پارس.
بغداد: شهری بزرگ و آباد که مرکز عراق عرب بوده و آبادانترین شهر عرب در آن زمان محسوب میشد.
تبریز: شهرکی کوچک، بانعمت و آبادان، محاط به قلعههای محکم.
در متن فوق، تعبیر فال حافظ با بهره گرفتن از شرح جلالی و معنی ابیات با کمک دیوان حافظ شرح دکتر خلیل خطیب رهبر (انتشارات صفی علیشاه)، حافظنامه بهاءالدین خرمشاهی (انتشارات سروش)، شرح شوق دکتر سعید حمیدیان (نشر قطره) و نیم نگاهی به ترجمه شرح سودی (انتشارات نگاه) نوشته شده بود
Saleh
ارادت 🤍