تعبیر و تفسیر این غزل در فال حافظ شما
خداوند بلندمرتبه لطف خودش را به تو تمام کرده است و به زودی به هدف و مقصد خود خواهی رسید. کاری که قصد انجام آن را داری بسیار پرمنفعت است. اگر قصد ازدواج در سر داری با عشق به مرادت خواهی رسید. تو از تمام رقیبان برتر هستی ولی مراقب باش که یاد خدا را از دل خارج نکنی که هر چه داری از اوست.
غزل شماره ۳۴ حافظ با صدای علی موسوی گرمارودی
متن غزل شماره ۳۴ حافظ
رواق منظر چشم من آشیانه توست
کرم نما و فرود آ که خانه خانه توست
به لطف خال و خط از عارفان ربودی دل
لطیفههای عجب زیر دام و دانه توست
دلت به وصل گل ای بلبل صبا خوش باد
که در چمن همه گلبانگ عاشقانه توست
علاج ضعف دل ما به لب حوالت کن
که این مفرح یاقوت در خزانه توست
به تن مقصرم از دولت ملازمتت
ولی خلاصه جان خاک آستانه توست
من آن نیم که دهم نقد دل به هر شوخی
در خزانه به مهر تو و نشانه توست
تو خود چه لعبتی ای شهسوار شیرین کار
که توسنی چو فلک رام تازیانه توست
چه جای من که بلغزد سپهر شعبده باز
از این حیل که در انبانه بهانه توست
سرود مجلست اکنون فلک به رقص آرد
که شعر حافظ شیرین سخن ترانه توست
معنی و تفسیر غزل شماره ۳۴ حافظ
بیت اول
رِواق منظر چشم من آشیانه توست
کرم نما و فرود آ که خانه خانه توست
آستانهی نظرگاه دیدهی من مأوای توست، بزرگواری کن و قدم بر چشم من بگذار و در این منزل اقامت گزین که این سرا برای تو است.
رواق: امروزه رَواق تلفظ میشود ولی در اصل به کسر یا ضم اول درست است. پیشگاه خانه را گویند و ایوانی که در مرتبه دوم ساخته باشند.
رواق منظر چشم: استعاره از مردمک چشم
به لطف خال و خط از عارفان ربودی دل
لطیفههای عجب زیر دام و دانه توست
با نکویی خال مشکین و سبزهی عذار، دل از آشنایان راه عشق بردی، چه نکتههای شگفت دلبری در خم دام زلف و دانهی خال خود نهان ساختهای.
دلت به وصل گل ای بلبل صبا خوش باد
که در چمن همه گُلبانگ عاشقانه توست
ای بلبل صبا، وصال گل برایت فراهم باشد که آوای عاشقانه تو در سبزهزار پیچیده است. در این بیت بلبل را به خاطر آواز زیبایش سروده و وصال معشوق را برایش آرزو کرده یا اینکه آن را نزدیک و ممکن دانسته است.
بلبل صبا: اضافهی تخصیصی، هزاردستانی که با باد بهاری آشنایی دارد. ضبط خانلری «بلبل سحر» است که به نظر صحیحتر است. یعنی هزاردستانی که از سحرگاه مشغول نغمهسرایی است؛ زیرا بلبل نماد عاشق در جوش و خروش است. برای مطالعه بیشتر درباره بلبل به معنی بیت اول غزل با مطلع «رونق عهد شباب است دگر بستان را» مراجعه کنید.
گلبانگ: آواز بلند خوش، در اصل «گل بانگ» یعنی بانگ گل و بانگی که برای گل است و اختصاصاً به آواز و چهچهه بلبل گفته میشد. در شعر حافظ به عنوان بانگ گل بارها همچون در ابیات «ناگشوده گل نقاب آهنگ رحلت ساز کرد / ناله کن بلبل که گلبانگ دل افکاران خوش است» و «دیگر ز شاخ سرو سهی بلبل صبور / گلبانگ زد که چشم بد از روی گل به دور» آمده است. اما بعدها وسعت معنی یافته و به عنوان هر آوازی بکار میرود.
علاج ضعف دل ما به لب حوالت کن
که این مُفَرِّح یاقوت در خزانه توست
درمان ناتوانی دل ما را به لبهای خود واگذار کن، چراکه داروی نیروبخش دل که با یاقوت لب ساخته میشود، تنها در گنجینه دهان تو یافت میشود.
مُفَرِّح یاقوت: مفرح ساخته شده از یاقوت، دارویی ترکیبی که جزئی از آن یاقوت بود و شیرین، نشاطآور و نیروبخش بوده است. در طب قدیم از جواهرات و احجار کریمه معجون دارویی و مفرح میساختند.
به تن مقصرم از دولت ملازمتت
ولی خلاصه جان خاک آستانه توست
از جهت پیکر خاکی (جسم) که به سبب ضعف و ناتوانی سعادت همنشینی تو را ندارد، خود را گناهکار و تقصیرکار میدانم اما جوهر و لطیفهی جان پاک خودم را خاک درگاه تو میشمارم.
برخی شارحان مقصر را به عنوان عاجز و ناتوان تعبیر کردهاند.
من آن نیام که دهم نقد دل به هر شوخی
در خزانه به مهر تو و نشانه توست
من کسی نیستم که به هر زیبای دلیر و شاهد گستاخ دل بدهم. درِ گنجینهی دل من به نام و نشان تو مُهر شده است و جز تو کسی حق ورود به آن را ندارد.
تو خود چه لعبتی ای شهسوار شیرینکار
که توسنی چو فلک رام تازیانه توست
ای شهسوار شیرین و لذتبخش تو چه وجود شریف و چابک و چالاکی هستی که فلک چون اسب وحشی، رام و مطیع تازیانهی تو شده و سرکشی نمیکند و در تو قدرتی هست که فلک را هم مسخر کردهای.
خود: ضمیر مشترک برای تأکید ضمیر منفصل تو
لُعبَت: عروسک و پیکرنگاشته، به استعاره شاهد زیبای افسونگر
شهسوار: در لغت به معنای شاهسوار، سوار بزرگوار، جلد و چابک، ماهر و استاد در سوارکاری است اما در شعر حافظ فحوای جدید به خود گرفته و تا مقام معشوق و دلبر بالا رفته است:
شهسوار من که مه آیینهدار روی اوست / تاج خورشید بلندش خاک نعل مرکبست (بیت چهارم از غزل شماره ۳۱ حافظ)
به پیش خیل خیالش کشیدم ابلق چشم / بدان امید که آن شهسوار بازآید (بیت دوم از غزل شماره ۲۳۵ حافظ)
تو خود چه لعبتی ای شهسوار شیرینکار / که در برابر چشمی و غایب از نظری (بیت چهارم از غزل شماره ۴۵۲ حافظ)
توسن: سرکش و ناآموخته، در مقابل رام و صفت اسبی است که به آسانی زین نمیپذیرد و سواری نمیدهد.
چه جای من که بلغزد سپهر شعبدهباز
از این حیل که در اَنبانه بهانه توست
فلک نیرنگساز در برابر حیلهها و جادوییهایی که در کیسه عذرتراشی و بهانهجویی تو است نیز به لغزش میافتد تا چه رسد به من بیدل.
انبانه: آوند یا ظرف چرمی و کیسه و توشهدان، اشاره دارد به کیسهای که شعبدهبازان وسائل تردستی را در آن قرار میدادند.
سرود مجلست اکنون فلک به رقص آرد
که شعر حافظ شیرینسخن ترانه توست
آواز تو در مجلس فلک را به رقص درمیآورد زیرا ترنمات سرودت، شعر شیرین حافظ است. یعنی تو که در مجلس، شعر حافظ را به نغمه درمیآوری آوازت آسمان را به رقص درمیآورد زیرا آن آواز تو از دو چیزِ شیرین و مطبوع ترکیب یافته: یکی دهان لذیذت و دومی شعر شیرین حافظ.
در متن فوق، تعبیر فال حافظ با بهره گرفتن از شرح جلالی و معنی ابیات با کمک دیوان حافظ شرح دکتر خلیل خطیب رهبر (انتشارات صفی علیشاه)، حافظنامه بهاءالدین خرمشاهی (انتشارات سروش) و ترجمه شرح سودی (انتشارات نگاه) نوشته شده بود
Saleh
ارادت 🤍