تعبیر و تفسیر این غزل در فال حافظ شما
در این زمان صلاح این است به عهدی که بستهای، پایبند بوده و حتی اگر پشیمان هم شدهای خود را به تقدیر بسپاری. در زندگی امیدوار باش. رحمت و برکت خداوند شامل حال تو خواهد شد و غرق در نعمت میشوی ولی بسیار مراقب باش که غرور و تکبر بیجا باعث از دست رفتن چیزهایی که بدست آوردهای نشود.
غزل شماره ۲۴ حافظ با صدای علی موسوی گرمارودی
متن غزل شماره ۲۴ حافظ
مطلب طاعت و پیمان و صلاح از من مست
که به پیمانه کشی شهره شدم روز الست
من همان دم که وضو ساختم از چشمه عشق
چارتکبیر زدم یک سره بر هر چه که هست
می بده تا دهمت آگهی از سر قضا
که به روی که شدم عاشق و از بوی که مست
کمر کوه کم است از کمر مور این جا
ناامید از در رحمت مشو ای باده پرست
به جز آن نرگس مستانه که چشمش مرساد
زیر این طارم فیروزه کسی خوش ننشست
جان فدای دهنش باد که در باغ نظر
چمن آرای جهان خوشتر از این غنچه نبست
حافظ از دولت عشق تو سلیمانی شد
یعنی از وصل تواش نیست به جز باد به دست
معنی و تفسیر غزل شماره ۲۴ حافظ
بیت اول
مَطَلَب طاعت و پیمان و صلاح از من مست
که به پیمانهکشی شهره شدم روز الست
عمل صالح و عبادت و آداب زاهدانه را از من که میگسارم انتظار نداشته باش که من از روز نخست به بادهنوشی از میکده عشق مشهور شدهام. این بیت به صورت واضح دلیلی بر جبرگرا بودن حافظ و اعتقاد به تغییرناپذیر بودن سرنوشت است.
روز الست: روز نخست؛ روز الست از «الست بربکم» گرفته شده و روزی است که طبق آیه ۱۷۲ سوره اعراف خداوند همه فرزندان آینده حضرت آدم را در عالم ذر جمع کرد و از آنها پرسید آیا من خدا شما نیستم و آنها همگی تأیید کردند. حافظ در جاهای دیگر به روز الست اشاره دارد و در بیت پنجم غزل «شکفته شد گل حمرا و گشت بلبل مست» میگوید: «مقام عیش میسر نمیشود بیرنج / بلی به حکم بلا بستهاند روز الست» و در بیت پنجم غزل «زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست» میسراید: «برو ای زاهد و بر دُردکشان خرده مگیر / که ندادند جز این تحفه به ما روز الست».
من همان دم که وضو ساختم از چشمه عشق
چار تکبیر زدم یکسره بر هر چه که هست
من دقیقاً در آن وقتی که از سرچشمهی عشق وضو گرفتم، بر هرچه در عالم است، چهار تکبیر زدم، همه چیز را ترک کردم و دل به عشق سپردم.
چار تکبیر زدن: چهار بار الله اکبر گفتن؛ مجازاً یعنی ترک همه چیز کردن و تبرای مطلق از ماسوی نمودن است؛ چراکه در نماز میت به نشانهی آنکه مرده دست از همهچیز شسته چهار تکبیر میگویند.
می بده تا دهمت آگهی از سر قضا
که به روی که شدم عاشق و از بوی که مست
باده بده تا مست شوم و در بیاختیاری از راز عشق که حکم بیچون و چرای جهان هستی است، به تو خبر بدهم؛ تا بدانی که بر جمال چه کسی شیفته هستم و از آرزو و شوق دیدار چه کسی بیخود و مست گشتهام.
این بیت نیز اعتقاد حافظ به قضای آسمانی را نشان میدهد.
کمر کوه کم است از کمر مور اینجا
ناامید از در رحمت مشو ای بادهپرست
در بردن بار گران عشق، پشت استوار کوه از کمر مورچهی ضعیف هم ناتوانتر است؛ ای مستِ بادهی محبت با همهی ناتوانی از بخشش الهی ناامید مباش که در اینجا کار به عنایت است و نه به طاعت.
این بیت اشاره به این دارد که در درگاه الهی معیارها با معیارهای این جهانی و انسانی فرق میکند، آنچه کوه نمیتواند حمل کند، یک مورچه توانایی حملش را دارد؛ پس آنان که حسن عمل دارند نباید به آن دلخوش باشند و آنانکه ندارند نشاید که ناامید باشند.
کمر کوه کم است: تلمیح به آیه ۷۳ سوره احزاب که میفرماید: همانا ما بار امانت را به آسمانها، زمین و کوهها عرضه کردیم و از قبول آن سر باز زدند…
به جز آن نرگس مستانه که چشمش مرساد
زیر این طارم فیروزه کسی خوش ننشست
کسی بجز نرگس مست چشم تو (دیدهی مست یار) ـ که از چشمزخم در امان باد ـ در زیر طاق آسمان و سپهر نیلگون آرام نگرفت.
چشمش مرساد: یک جملهی دعایی است و از چشم رسیدن میآید و مرساد فعل دعایی از رسیدن است. یعنی چشم زخم به او نرسد یا نظر نخورد.
طارَم: خانهای که از چوب بسازند و به معنای گنبد هم گفتهاند.
طارم فیروزه به سبب شکل گنبدی و رنگ آبی کنایه از آسمان است.
جان فدای دهنش باد که در باغ نظر
چمنآرای جهان خوشتر از این غنچه نبست
جانم به قربان دهان یار باد که نقاش صنع و آفرینش جهان در بوستان جلوهی حسن و دیدار زیبایی بهتر از غنچهی دهان محبوب صورتی ننگاشت.
باغ نظر: ایهام دارد؛ یکی نام باغی در شیراز در زمان حافظ و دوم باغ نگاه یعنی چشم و آنچه دیده میبیند را به باغی تشبیه کرده است.
در جاهای دیگر همچون بیت ششم غزل با مَطلَع «روزگاریست که ما را نگران میداری» میگوید: «چون تویی نرگس باغ نظر ای چشم و چراغ / سر چرا بر من دلخسته گران میداری» و مترادف باغ نظر «باغ دیده» را نیز در بیت دوم غزل با مَطلَع «صبا وقت سحر بویی ز زلف یار میآورد» میسراید:«من آن شکل صنوبر را ز باغ دیده برکندم / که هر گل کز غمش بشکفت محنت بار میآورد».
چمنآرای جهان: استعاره از خداوند است.
حافظ از دولت عشق تو سلیمانی شد
یعنی از وصل تو اَش نیست به جز باد به دست
حافظ از این عشقورزی بر جمال تو به سلیمان شباهت یافت، چراکه جز باد چیزی در دست ندارد. کنایه از اینکه از وصال یار بیبهره است.
باد به دست: ایهام دارد؛ یکی بادپیما بودن که کنایه از محروم بودن است و دومی باد به فرمان سلیمان بودن و تلمیح دارد به سرگذشت سلیمان که باد تحت فرمان او بود. در بیت چهارم از غزل شماره ۱۰۰حافظ این تعبیر مجدداً آمده است:«بادت به دست باشد اگر دل نهی به هیچ / در معرضی که تخت سلیمان رود به باد».
در متن فوق، تعبیر فال حافظ با بهره گرفتن از شرح جلالی و معنی ابیات با کمک دیوان حافظ شرح دکتر خلیل خطیب رهبر و حافظنامه بهاءالدین خرمشاهی نوشته شده بود