تعبیر و تفسیر این غزل در فال حافظ شما
به هر کسی که دل بسته بودی از او ستم دیدی. از انجام کاری بسیار پشیمان هستی و خود را به شدت سرزنش میکنی. روزی بایستی دست از غم برداری و حال پریشانت را عوض کنی. با انتظارات بیجا و خیال پردازی نمیتوانی کارهایت را پیش ببری؛ پس عقل را جایگزین دل کن و محکم به راهت ادامه بده.
غزل شماره ۱۰ حافظ با صدای علی موسوی گرمارودی
متن غزل شماره ۱۰ حافظ
سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت
آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت
تنم از واسطه دوری دلبر بگداخت
جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت
سوز دل بین که ز بس آتش اشکم دل شمع
دوش بر من ز سر مهر چو پروانه بسوخت
آشنایی نه غریب است که دلسوز من است
چون من از خویش برفتم دل بیگانه بسوخت
خرقه زهد مرا آب خرابات ببرد
خانه عقل مرا آتش میخانه بسوخت
چون پیاله دلم از توبه که کردم بشکست
همچو لاله جگرم بی می و خمخانه بسوخت
ماجرا کم کن و بازآ که مرا مردم چشم
خرقه از سر به درآورد و به شکرانه بسوخت
ترک افسانه بگو حافظ و می نوش دمی
که نخفتیم شب و شمع به افسانه بسوخت
معنی و تفسیر غزل شماره هفده حافظ
بیت اول
سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت
آتشی بود درین خانه که کاشانه بسوخت
غم یار من چنان آتشی در دل افکند که سینه من سوخت، این آتش هم خانه دل و هم کاشانه سینه هر دو را به آتش کشید.
کاشانه: خانه کوچک، استعاره از سینه
تنم از واسطهی دوری دلبر بگداخت
جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت
تن من به علت، به سبب دوری از معشوق دلربا در آتش (تب) در سوز و گداز است و جانم از آتش خورشید روی جانان میسوزد.
مهر: ایهام دارد و در دو معنی خورشید و محبت به کار میرود.
آوردن «تن» در مصرع اول و «جان» در مصرع دوم به معنای تمامی ارکان وجود است، یعنی هم جسم و هم روح من، هر دو از دوری دلبر رنج میبرند.
سوز دل بین که ز بس آتش اشکم دل شمع
دوش بر من ز سر مهر چو پروانه بسوخت
بر سوز دل من (به چشم عنایت) نگاه کن و ببین که دیشب از بسیاری آتش سرشک من، دل شمع از سر مهربانی و دلسوزی همچون دل پروانه به حال من سوخت.
این بیت اغراق است، چراکه آنکه همواره از عشق در سوز و گداز است پروانه است و نه شمع. در اشعار عاشقانه «شمع» معشوق است و «پروانه» عاشق. حافظ غم عشق و آتش دل خود را آنچنان بزرگ و هولناک میداند که حتی معشوقان سنگدل نیز دلشان به حال او میسوزد.
آشنایی نه غریبست که دلسوز من است
چون من از خویش برفتم دل بیگانه بسوخت
این بیت را به دو صورت معنا کردهاند:
اول: شگفت نیست که دل یاری آشنا بر من بسوزد، چون من از خود بیخود شدم و بیقرار گشتم، حتی دل بیگانگان نیز بر من رحمت آورد.
دوم: آنکه دل مرا سوزاند، آشنا است و نه یک غریبه. هر بیگانهای که دید من توسط آشنا از دست رفتهام دلش به حال من سوخت.
معنای اول صحیحتر به نظر میرسد.
خرقهی زهد مرا آب خرابات ببرد
خانهی عقل مرا آتش میخانه بسوخت
سیل باده دلق زاهدانه مرا ربود و برد و آتش مِی، خانه عقل و خِرَد مرا سوخت و ویران کرد.
آب خرابات: آب میکده، استعاره از شراب. آبی که قابلیت بُردن دارد، سیل است و در اینجا شراب به سیل تشبیه شده است.
آتش میخانه: گرمی میخانه. اضافه تشبیهی.
میان آب و آتش مراعات النظیر وجود دارد.
برای آشنایی بیشتر با مفهوم«خرقه» به معنی بیت دوم از غزل شماره دو حافظ مراجعه کنید.
چون پیاله دلم از توبه که کردم بشکست
همچو لاله جگرم بی می و خمخانه بسوخت
دل من به سبب توبه از میگساری مانند ساغری که بشکند، شکست و ناامید شد و جگرم مانند لاله داغدار به واسطه دور ماندن از باده و میکده بر آتش غم کباب گشت.
این بیت به طنز میگوید از ترک شراب حال و روز من رو به وخامت گذاشت. دل و جگر من تحمل توبه و زندگی بدون می را ندارند.
«خُم» ظرفی سفالین یا گلین و بزرگ است که در آن آب، سرکه و شراب و مانند آنها میریزند و در شعر حافظ خصوصاً ظرف شراب است و میکده به دلیل وجود خمهای شراب بسیار در آن به «خمخانه» مشهور است که در شعر حافظ همچون در بیت «بیا ای شیخ و از خمخانه ما / شرابی خور که در کوثر نباشد» در غزل با مطلع «خوش آمد گل و زآن خوشتر نباشد»، «خم گو سر خود گیر که خمخانه خراب است»، «می ز خمخانه به جوش آمد و می باید خواست» تکرار و بسامد دارد.
ماجرا کم کن و بازآ که مرا مردم چشم
خرقه از سر بِدَرآورد و به شکرانه بسوخت
این بیت از جمله بیتهای دشوار و معماگونه دیوان حافظ است.
خطیب رهبر مینویسد: ای دوست، داستان جدایی و حدیث فراق را کوتاه کن و رنجش خاطر گذشته را به فراموشی بسپار و بازگرد که مانعی در کار نیست. مایه جدایی تو از من خرقه ریایی بود که آن خرقه را هم مردمک چشم من به شکر رفع گله، از تن درآورد و در آتش افکند.
بهاءالدین خرمشاهی مینویسد: اینکه «مرا مردم چشم خرقه از سر بدر آورد…» یعنی مردمک چشمم از بس گریه و زاری کرد، آبروی مرا در میان مردم ریخت و وقتی همه مردم که مرا به عارف بودن میشناختند دیدند که من عاشق تو هستم، این باعث شد که خرقه سالوس من از بین برود.
استاد جلال الدین همایی درباره خرقه درآوردن و سوختن مینویسد:«خرقه سوختن درمیان فقرای اهل تصوف رسمی بوده است نظیر صدقه دادن یعنی اگر بلایی رفع میشد یا خبر خوشی میرسید، یکی از اصحاب یا شیخ خرقه خود را میسوزانده، نظیر اسپندسوزی و نظائر آن.» البته خرمشاهی این نظریه را رد میکند و میگوید خرقه سوختن کاری خلاف شرع است و این بیت اشاره به شیخ صنعان دارد چون او نیز به خواست دختر ترسا به مقدسات دین پشت کرد و خرقه سوخت. من هم به شکرانه بازگشت تو خرقهام را میسوزانم و به دین پشت میکنم.
ترک افسانه بگو حافظ و می نوش دمی
که نخفتیم شب و شمع به افسانه بسوخت
ای حافظ، افسانهگویی را رها کن و یک لحظه آسوده باش و شراب بنوش، چرا که تمام طول شب را بیدار ماندیم و شمع همزمان و همراه با افسانهای که جریان داشت، سوخت.
بهاءالدین خرمشاهی برای عبارت «شمع به افسانه بسوخت» معنای دوم نیز متصور است: اینکه شمع به بیهودگی و به هرزه سوخت.
در متن فوق، تعبیر فال حافظ با بهره گرفتن از شرح جلالی و معنی ابیات با کمک دیوان حافظ شرح دکتر خلیل خطیب رهبر و حافظنامه بهاءالدین خرمشاهی نوشته شده بود