تعبیر و تفسیر این غزل در فال حافظ شما
دلت را به خوشیهای زودگذر نبند که سرابی بیش نیست. عشق به مردم مانند معجزهایست که با آن میتوان سنگهای سنگین را جابجا کنی و به مراد و مقصودت برسی. از آیندهای که در پیش داری نترس زیرا همچون آب پاک و روشن است. به زیارتی خواهی رفت و غرق در نعمت خواهی شد. در فکر کاری هستی که تو را بسیار به خود مشغول نموده است، کسی را دوست داری و در عالم خیال با او راز و نیاز میکنی اما او از این راز تو خبر ندارد و اصلاً به فکر تو نیست، به نوعی احساس خود را بروز بده تا از عکسالعمل قلبی او باخبر شوی. در هرحال به خدا توکل کن.
غزل شماره ۱۱ حافظ با صدای علی موسوی گرمارودی
متن غزل شماره ۱۱ حافظ
ساقی به نور باده برافروز جام ما
مطرب بگو که کار جهان شد به کام ما
ما در پیاله عکس رخ یار دیدهایم
ای بیخبر ز لذت شرب مدام ما
هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده عالم دوام ما
چندان بود کرشمه و ناز سهی قدان
کاید به جلوه سرو صنوبرخرام ما
ای باد اگر به گلشن احباب بگذری
زنهار عرضه ده بر جانان پیام ما
گو نام ما ز یاد به عمدا چه میبری
خود آید آن که یاد نیاری ز نام ما
مستی به چشم شاهد دلبند ما خوش است
زان رو سپردهاند به مستی زمام ما
ترسم که صرفهای نبرد روز بازخواست
نان حلال شیخ ز آب حرام ما
حافظ ز دیده دانه اشکی همیفشان
باشد که مرغ وصل کند قصد دام ما
دریای اخضر فلک و کشتی هلال
هستند غرق نعمت حاجی قوام ما
معنی و تفسیر غزل شماره یازده حافظ
بیت اول
ساقی به نور باده برافروز جام ما
مطرب بگو که کار جهان شد به کام ما
ساقی از محبوبترین چهرههای شعری دیوان حافظ است که همچون یار و جانان برای خود پایه و پایگاهی دارد و چندان مورد علاقه حافظ است که فرقی با معشوق ندارد. به عنوان مثال جایگاه ساقی را در بیت «شراب لعل و جای امن و یار مهربان ساقی / دلا کی به شود کارت اگر اکنون نخواهد شد» در غزل با مطلع «مرا مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد»، بیت «ساقی سیم ساق من گر همه درد میدهد / کیست که تن چو جام می جمله دهن نمیکند» در غزل با مطلع «سرو چمان من چرا میل چمن نمی کند»، بیت «ساقی شکردهان و مطرب شیرین سخن / همنشینی نیککردار و ندیمی نیکنام» در غزل با مطلع «عشقبازی و جوانی و شراب لعل فام» و بیت «کنار آب و پای بید و طبع شعر و یاری خوش / معاشر دلبری شیرین و ساقی گلعذاری خوش» در غزل با مطلع «کنار آب و پای بید و طبع شعر و یاری خوش» میتوان مشاهده کرد.
ما در پیاله عکس رخ یار دیدهایم
ای بیخبر ز لذت شرب مدام ما
ای آنکه از لذت بادهگساری پیوسته ما آگاه نیستی، بدان که بادهنوشی ما از آن است که در آیینهی جام پرتو رخسار محبوب را مینگریم.
شُرب مدام ایهام دارد، یکی همیشه نوشیدن و دیگر نوشیدن شراب چه مدام و مدامه به معنی شراب است. شرب مدام در غزلیات دیگر از جمله «ساقی ار باده از این دست به جام اندازد / عارفان را همه در شرب مدام اندازد» تکرار شده است.
هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده عالم دوام ما
کسی که (همانند ما) دلش به عشق زنده شد، هرگز نخواهد مرد که جاودانگی و پایندگی ما در دفتر هستی نوشته شده است.
جَریده دفتر حساب، دفتر نویسنده و رساله را گویند.
چندان بود کرشمه و ناز سهی قدان
کاید به جلوه سرو صنوبرخرام ما
ناز و غمزهی زیبایان بلندبالا تا وقتی است که یار سرورفتار ما حسننمایی آغاز نکرده باشد. یعنی پس از جلوهگری یار ما، سایر جلوهگریها از رونق میافتد.
سرو صنوبرخرام: سرو قامتی که هنگام رفتار چون درخت صنوبر به ناز به این سو و آن سو میل میکند.
صَنوبر درختی از تیره مخروطیان دارای برگهای ضخیم، کوتاه و مخروطهای باریک و دراز است. سرو و صنوبر هر دو از یک خانواده هستند.
ای باد اگر به گلشن اَحباب بگذری
زنهار عرضه ده بر جانان پیام ما
ای باد (صبا) اگر از گلستان دوستان عبور کنی، پیام ما را به جانان برسان.
زنهار در اینجا برای تأکید یعنی قطعاً، حکماً و حتماً به کار رفته است و معنای معمول آن «امان و پناه» را نمیدهد.
گو نام ما ز یاد به عمدا چه میبری
خود آید آن که یاد نیاری ز نام ما
(خطاب به باد میگوید که به یار من) بگو: چرا به قصد و از روی عمد یاد ما را از خاطرت پاک میکنی؟ لازم نیست کوشش کنی که نام مرا از خاطرت ببری، به زودی آن روزی خواهد آمد که نیاز به این کوشش نخواهد بود و از شدت کملطفی و فراموشکاری یاد ما از خاطرت رفته باشد و خود به خود نام مرا به یاد نخواهی آورد.
مستی به چشم شاهد دلبند ما خوش است
زان رو سپردهاند به مستی زمام ما
چون مستی در دیدهی یار زیبا و دلخواه ما مقبول است، عنان و سررشته اختیار ما را به مستی واگذار کردهاند.
برای این بیت دو معنا متصور هستند: یک معنا اینکه در چشم یار ما و از نظر او مستی خوب است و دوم اینکه هر مستیای خوب نیست، مستی چشم شاهد دلبند ما خوش است.
شاهد فرد زیبارو و خوبرو است و در شعر حافظ فراوان بکار رفته است؛ «شاهدان گر دلبری زینسان کنند»، «ای شاهد قدسی که کشد بند نقابت» و «شاهد آن نیست که مویی و میانی دارد» از این نمونه هستند.
ترسم که صرفهای نبرد روز بازخواست
نان حلال شیخ ز آب حرام ما
برای اهل پرهیز نگرانم چون یقین دارم که روز قیامت و سؤال و جواب، نان حلال شیخ ریایی که از وجه وقف است، بر آب حرام (شراب) که ما مینوشیم برتری و رجحان نخواهد داشت و پسندیدهتر و پاکتر نیست.
حافظ ز دیده دانه اشکی همیفشان
باشد که مرغ وصل کند قصد دام ما
ای حافظ، قطره سرشکی بریز و دانه اشکی نثار کن، امید است که پرنده وصال یار به سوی دام ما آید و رحمی بر حال زار ما آورد.
دریای اخضر فلک و کشتی هلال
هستند غرق نعمت حاجی قوام ما
دریای کبود آسمان و کِشتی ماه در دریای کرم و بخشش حاجی غوام غوطهور شدهاند.
اخضر در لغت به معنای سبز است اما به عنوان صفت آسمان بر کبودی و نیلی اطلاق میشود و گنبد خضراء به آسمان میگویند.
کِشتی هلال: اضافه تشبیهی است و هلال ماه را به یک کشتی باریک تشبیه کرده است.
حاجی قوام به نقل از لغتنامه دهخدا «قوام الدین حسن تمغاجی» از وزرای شاه شیخ ابواسحاق در عهد امارت خاندان اینجو در فارس وی محصل مالیات دیوانی بود و عایدات فارس را روزی ده هزار درهم در ضمان خود گرفته بود. وی در اشاعه خیر و احسان انگشتنمای مرد و زن بود و یکی از ممدوحین خواجه حافظ است.
این بیت مبالغه در احسان این وزیر کریم است.
محمد حسین دلیریان
سلام دربیت ششم ترجمه مصرع دوم اشکال دارد…میگوید همین که میخواهی یاد ما نکنی ومارا فراموش کنی خواه ناخواه اسم ویادما را به سرمیاوری.