رجبعلی خیاط از عارفان و اهل باطن بود و گفته می شود که توانایی شناسایی باطن افراد (چشم برزخی) را داشته است. او به خاطر کنترل نفس خود (نفس اماره) به این جایگاه رسید. داستان شیخ رجبعلی خیاط را در این مقاله بخوانید.
تولد
شیخ رجب علی خیاط در سال ۱۲۶۲ هجری شمسی، در شهر تهران به دنیا آمد.
والدین
پدر رجبعلی خیاط مشهدی باقر نام داشت و شغلش کارگری بود و هنگامی که رجب علی خیاط ۱۲ ساله بود از دنیا رفت. رجبعلی خیاط هیچ خواهر و برادر تنی نداشته است.
دوران کودکی
از دوران کودکی رجب علی خیاط اطلاعات زیادی در دست نیست اما خودش از قول مادرش نقل می کند:
«موقعی كه تو را در شكم داشتم شبی [پدرت غذايی را به خانه آورد] خواستم بخورم ديدم كه تو به جنب و جوش آمدی و با پا به شكمم میكوبی، احساس كردم كه از اين غذا نبايد بخورم، دست نگه داشتم و از پدرت پرسيدم…؟ پدرت گفت حقيقت اين است كه اين ها را بدون اجازه [از مغازه ای كه كار میكنم] آوردهام! من هم از آن غذا مصرف نكردم.»
فرزندان شیخ رجب علی خیاط
رجبعلی خیاط دارای ۹ فرزند بود که پنج تای آن ها پسر و چهار تای دیگر دختر بودند که یکی از دخترانش در کودکی از دنیا رفت.
محل زندگی
شیخ رجب علی خیاط در خانه ای خشتی و ساده در خيابان مولوی كوچه سياهها (شهيد منتظری) كه از پدرش به ارث برده بود قرار داشت. شیخ تا زمان مرگ در همین خانه سکونت داشت. این خانه محقر کارگاه خیاطی شیخ نیز به حساب می آمد.
لباس پوشیدن شیخ رجبعلی خیاط
لباس شيخ رجب علی خیاط بسيار ساده و تميز بود. این لباس چيزی شبيه لباده روحانيون بود و علاوه بر آن عرقچينی روی سر میگذاشت و عبا بر دوش میگرفت.
خورد و خوراک شیخ رجبعلی خیاط
شيخ رجب علی خیاط دنبال غذاهای لذيذ نبود. او بيشتر غذاهای ساده ای مثل سيب زمينی و فرنی می خورد. سر سفره، رو به قبله و دو زانو مینشست و در حالت خميده غذا می خورد و گاهی هم بشقاب را به دست میگرفت. هميشه غذا را با اشتهای كامل می خورد و گاهی مقداری از غذای خود را در بشقاب يكی از دوستان كه دستش میرسيد می گذاشت.
هنگام خوردن غذا حرف نمیزد و ديگران هم به احترام ايشان سكوت میكردند. اگر كسی او را به مهمانی دعوت می كرد با توجه، قبول يا رد میكرد، اما بيشتر اوقات دعوت دوستان را قبول می کرد.
شغل شیخ رجبعلی خیاط
جناب شيخ رجب علی خیاط برای اداره زندگی خود، خیاطی می كرد و برای همین به «شيخ رجبعلی خياط» معروف شد.
شیخ رجبعلی خیاط چگونه نفس خود را کنترل کرد؟
از شیخ رجب علی خیاط نقل است که ایشان راز رسیدن به سعادت و اولیای خدا شدن را در کنترل هوای نفسانی میداند.
جوانی از جناب شیخ رجب علی خیاط پرسید که چطور این حال را به دست آوردهاید؟ ایشان در پاسخ راز تحول معنوی خود را تعریف کرد. ماجرای فرار شیخ رجبعلی خیاط از دست دختر جوان به این شرح است:
در ایام جوانی، حدود ۲۳ سالگی، دختری رعنا و زیبا از بستگان، دلباخته من شد و سرانجام در خانهای خلوت مرا به دام انداخت. با خود گفتم: رجبعلی! خدا میتواند چندین دفعه تو را امتحان کند، بیا یک بار تو خدا را امتحان کن! و از این حرام آماده، به خاطر خدا صرف نظر کن. سپس به خداوند عرضه داشتم:
خدایا! من این گناه را برای تو ترک میکنم، تو هم مرا برای خودت تربیت کن…
آن گاه دلیرانه همچون یوسف (ع) در برابر گناه مقاومت میکند و از آلوده شدن به گناه اجتناب میورزد و به سرعت از دام خطر میگریزد. این پرهیز از گناه موجب بصیرت و بینایی او میشود؛ به گونهای که به گفته برخی «چشم برزخی» او باز میشود و آن چه را که دیگران نمیدیدند و نمی شنیدند، میدید و میشنید.
وفات شیخ رجبعلی خیاط
شیخ رجب علی خیاط در روز ۲۲ شهریور ۱۳۴۰ شمسی در سن ۷۸ سالگی در شهر ری درگذشت. قبر او در ابنبابویه تهران است.
کتاب زندگینامه رجبعلی خیاط
زندگینامه و گفتههای شیخ رجب علی خیاط توسط محمد محمدی ریشهری با عنوان «کیمیای محبت» به چاپ رسیده است. این کتاب بسیار مورد توجه خوانندگان قرار گرفت و تا سال ۹۲ به چاپ چهل و سوم رسید. ناشر این کتاب انتشارات موسسه علمی فرهنگی دارالحدیث است.
...R
عالی بود مرسی فقط کاش یکم زیاد توضیح میدادید ولی در کل خوب بود
بدون نام
۰سلام واقعا مرد خوبی بوده است.
بدون نام
خوب بود
مبینا
به نظرمن که همه مردم باید ازاین کار شیخ درس عبرت بگیرند درس ماهم درمورد هوای نفس بود ومن از شیخ درس بزرگی یاد گرفتم روحت شادو یادت گرامی
علی
خیلی عالی بود
.................
خوب بود
بدون نام
عجب مردی بوده واقعامهشره
حامد
می گم اطلاعی بیشتر از همسر و فرزندانش نیست؟
زهرا
عالیییییییی
مصطفی
واقعا چنین افرادی کم گیر میان خداوند هر نعمتی به داده حقته.
نازی
واقعا خوب بود ولی باید درموزد اینکه رجبعلی چگونه نفس خودشون کنترل میکردو بیشتر توضیح میداد ولی در هر صورت عالی بود
ناشناس
اگه درباره ی کنترل نفس رجبعلی خیاط بیشتر مینوشتید،لایق لنج ستاره می شدید.
MM
ایول واقعا دمش گرم عجب مردی بوده
بدون نام
خیلی مختصر بود با توجه به مطالب ابن سیرین اون هم مهار تفس داشت ماجراش شبیه این بود
لیلا
عالی بود اما کامل نبود
علی
آقا عالیه
ناشناس
خوبه
سلام خدا
مختصر و مفید و زیبا بود تشکر از شما
حسین
عالی
ناشناس
عالییییی