ستاره | سرویس مذهبی – کنیه سلمان فارسی ابوعبدالله بود. سلمان فارسی در مداین همزمان با دوران خلافت عثمان در حالی که والى آنجا بود از دنیا رفت.
تولد سلمان فارسی
سلمان فارسی مانند پیامبر خدا (ص) در سال ۵۷۰ میلادی به دنیا آمد و در سال اول هجرت در سن حدود ۵۲ یا ۵۳ سالگی مسلمان شد. زادگاه تولد او روستای «جی» (از روستاهای اصفهان) بوده است. پدرش نامش را «روزبه» گذاشت اما بعدها پیامبر اسلام (ص) او را «سلمان» نامید.
پدر سلمان «بدخشان کاهن» (روحانی زرتشتی) بود و شغلش تهیه هیزم برای شعله آتشبود. سلمان در دوران کودکی مادرش را از دست داد و عمه اش سرپرستی او را به عهده گرفت.
ازدواج سلمان فارسی
سلمان تا قبل از اسلام ازدواج نكرده بود. بعد از اسلام سلمان فارسی با زنی از قبیله «بنی كنده» ازدواج کرد. البته از بانویی به نام «بقیرة» به عنوان همسر سلمان، در «مداین» نیز نام برده شده است.
فرزندان سلمان فارسی
سید بن طاووس، علامه مجلسی و محدث نوری از شخصی به نام «عبدالله بن سلمان الفارسی» نام می برند، كه حدیث «تحفه بهشتی برای فاطمه (س)» را از پد خود «سلمان» روایت كرده است اما از نام مادر «عبدالله» و خصوصیات زندگی وی چیزی ذکر نشده است.
در كتاب «المنتقی» كازرونی آمده است: سلمان فارسی دختری در اصفهان داشته كه نسل و نتیجه داشته و همچنین دارای دو دختر در «مصر» بوده، چنانكه از او نبیره پسری به نام «كثیر» معرفی شده است.
زندگی نامه سلمان فارسی از زبان خودش
روایت کرده اند که سلمان گفت:
من دهقان زاده اى (پدرش دهخدا بوده است) بودم از دهکده «جى» اصفهان و پدرم چندان مرا دوست می داشت که همچون دوشیزگان در خانه حبس می کرد و من در آیین مجوس کوشش بسیار کردم تا به خادمى آتشکده رسیدم.
- تغییر آیین سلمان فارسی
پس پدرم، در آن هنگام مرا به پاره اى زمین که داشت فرستاد و در آنجا از کنیسه نصارى گذشتم و به نزد ایشان در آمدم و نماز ایشان مرا خوش آمد و با خود گفتم: آیین ایشان از آیین من بهتر است. از ایشان جویا شدم که اصل این آیین در کجاست؟ گفتند: در شام است. پس از پدرم گریختم و به شام رفتم و نزد اسقف شدم و به خدمتگذارى او پرداختم و چیزها از او می آموختم تا آن گاه که روز مرگش فرا رسید. بدو گفتم: مرا به چه کسى وصیت مى کنى؟ گفت: مردم همه هلاک شده اند و دین خویش را رها کرده اند، تو را به مردى در موصل وصیت مى کنم، نزد او رو.
چون او درگذشت نزد آن مردى رفتم که مرا به او وصیت کرده بود. چندى نگذشت که آن مرد نیز مرد و قبل از مردنش بدو گفتم مرا به چه کسى وصیت مى کنى؟ گفت: کسى را نمى شناسم که بر راه راست مانده باشد مگر یک تن که در نصیبین است.
- گرفتن نشانی های پیامبر اسلام
پس به نصیبین نزد آن مرد رفتم پس او را نیز مرگ فرا رسید و مرا نزد مردى، در عموریه، از سرزمین روم، فرستاد. پس نزد آن مرد شدم و نزد او اقامت گزیدم و گاو و گوسفندانى چند به دست آوردم و چون مرگ او رسید، از او پرسیدم که مرا به چه کسى وصیت مى کنى؟ گفت: مردم همه دین خویش را رها کرده اند و هیچ کس از ایشان بر حق نمانده و روزگار پیامبرى (که به دین ابراهیم مبعوث مى شود و از سرزمین عرب ظهور مى کند و به سرزمینى میان دو حره که در آنجا نخل ها است مهاجرت مى کند) نزدیک شده است. من از او پرسیدم که نشان این پیامبر چیست؟ گفت: هدیه اگر بدهندش مى خورد اما صدقه نمى خورد، میان دو کتف او مهر پیامبرى است.
- دوران بردگی سلمان فارسی
پس سوارانى از بنى کلب بر من گذشتند و من با ایشان بیرون آمدم و چون به «وادى القرى» رسیدند بر من ستم کردند و مرا به مردى یهودى فروختند و من در کشتزار و نخلستان او، برایش کار مى کردم. یک بار که نزد او بودم ناگهان پسر عمویش نزد او آمد و مرا از وى خریدارى کرد و به مدینه برد. به خدا سوگند که چون آنجا را دیدم شناختم و خداوند محمد را در مکه مبعوث گردانید و من چیزى از او نشنیده بودم. یک بار که بر سر خرما بُنى بودم، پسر عموى سرور من آمد و گفت: «خدا این قبیله بنى قیله را بکشد که در قُبا بر گرد مردى جمع شدهاند که مى گوید من پیامبرم.» پس مرا لرزه و سرما فرا گرفت و از خرما بن فرود آمدم و به جستجو و پرسش از هر سوى پرداختم.
- بررسی نشانه های پیامبر اسلام
سرور من هیچ سخنى با من نگفت و گفت: به کار خویشتن بپرداز و چیزى را که سودى براى تو ندارد رها کن. چون شب فرا رسید اندکى خرما که داشتم برداشتم و نزد پیامبر رفتم. گفتم شنیده ام که تو مردى شایسته اى و دارای یاران غریب و نیازمند و فقیری و این چیزى است که براى صدقه نزد من بود و من شما را سزاوارتر از دیگران بدان یافتم. پس پیامبر گفت: «بخورید.» و خود از خوردن سر باز زد. من با خود گفتم: اینک این یکى از نشانه ها و بازگشتم. چون فردا شد بازمانده خرماها را برداشتم و نزد او رفتم و گفتم: من دیدم که تو صدقه نمى خورى، این هدیه اى است از سوى من. پس حضرت فرمود: «بخورید.» و خود نیز با ایشان خورد. روزى به نزد آن حضرت که در قبرستان بقیع به تشییع جنازه یکى از اصحاب خود رفته بود آمدم، من دو جامه خشن زمخت بر تن داشتم و آن حضرت در میان اصحاب نشسته بود، پس من پیش رفته سلام کردم و به پشت سرش پیچیدم تا شاید مهر نبوت را در میان دو شانه آن حضرت ببینم، رسول خدا (ص) که متوجه رفتار من شده بود مقصود مرا دانست، و رداى خویش را پس زد و چشم من به مهر نبوت افتاد.
- آزاد شدن سلمان فارسی
من خود را بر روى شانه هاى حضرت انداخته آن را مى بوسیدم و اشک می ریختم. رسول خدا (ص) به من فرمود: بازگرد، من پیش روى او آمده در برابرش نشستم و سرگذشت خویش را تا به آخر براى او شرح دادم، رسول خدا به شگفت فرو رفت و از این که اصحابش این جریان را می شنیدند خوشحال گشت. پس دانستم که این همان پیامبر است. پس به دست و پاى او افتادم و می بوسیدم و گریه مى کردم. سپس به من فرمود: «اى سلمان خود را از صاحب خویش باز خر.» و من خود را از صاحب خویش باز خریدم که در برابر، سیصد ساقه نخل را براى او در زمین بکارم تا بگیرد و چهل اوقیه طلا نیز بدو بدهم. پس پیامبر مسلمانان را فرمود: برادرتان را یارى کنید. و ایشان در کار نخل ها مرا یارى کردند تا این که سیصد خرما بُن کوچک براى من حاصل آمد. پس پیامبر مرا گفت: اى سلمان برو و براى این خرما بنان کوچک محل کاشتن حفر کن و مرا آگاهى ده و چنین کردم و به او خبر دادم. پس حضرت به دست خویش آنها را در آنجاها به زمین کرد و به خدا که تمام آنها گرفت و حتى یکى از آنها نیز خشک نگردید و از یکى از غزوهها مالى براى پیامبر آورده بودند، به من بخشید و گفت: حق آزاد بودن خویش را بپرداز و من پرداختم و آزاد شدم. و به علت گرفتارى و بردگی اى که داشتم جنگ بدر و جنگ احد را نرسیدم و در خندق شرکت کردم.
وفات سلمان فارسی
سلمان سرانجام، پس از عمری طولانی در اواخر خلافت عثمان در سال ۳۵ هجری وفات یافت. حضرت علی (ع) پیکرش را غسل داد، کفن کرد و بر آن نماز گزارد.
سلمان فارسی چند سال عمر کرد؟
درباره سن سلمان فارسی هنگام مرگ، اختلاف نظرهای تاریخی زیادی وجود دارد:
شیخ طوسی معتقد است که سلمان فارسی ۵۰۰ سال عمر کرده است. در روایتی که از پیامبر (ص) وارد شده، سلمان فارسی با ۴۵۰ سال عمر، معرفی شده است. سید مرتضی و شیخ طریحی معتقدند که سلمان ۳۵۰ سال زندگی کرده است. شیخ عبدالله سبیتی سن سلمان فارسی در هنگام مرگ را ۸۵ سال ذکر کرده است.
قبر سلمان فارسی
قبر سلمان فارسی در مدائن، در پنج فرسخی بغداد، نزدیک طاق کسری قرار دارد.