گزیده چند شعر از اشعار مولانا جلال الدین رومی

بی شک سخن از عشق که می شود، نام مولانا نخستین نامی است که در خاطرمان کورسو می زند. اشعار مولانا جلال الدین رومی را در این مطلب بخوانید.

ستاره | سرویس فرهنگ و هنر – بهترین اشعار مولانا جلال الدین رومی را در این مطلب برای شما آماده کرده ایم.

نمی توان ایرانی بود ولی از مولانا به عنوان سلطان عشق یاد نکرد . عشقی که تنها بخش کوچکی از آن مختص به عشقی زمینی بود که نشانه ای کوچک بود از عشقی پهناور و الهی… اشعار عاشقانه مولانا بسیار تاثیرگذار هستند و برخی از آن‌ها با مفاهیم عارفانه درهم آمیخته شده اند. اگر بخواهیم به نمونه ای چند از آثار این اسوه بی مانند عشق و شعر پارسی اشاره کنیم، آثار زیر بی شک در این زمره خواهند بود:

 

اشعار مولانا جلال الدین رومی

ای یوسف خوش نام مـا خوش می‌روی بر بام مــــا
ای درشکـــسته جــام مـا ای بــردریـــــده دام ما

ای نــور مـا ای سور مـا ای دولت منصــور مـا
جوشی بنه در شور ما تا می‌شود انگور ما

ای دلبر و مقصود ما ای قبله و معبود ما
آتش زدی در عود ما نظاره کن در دود ما

ای یــار مـــا عیــار مـــا دام دل خمـــار مـــا
پا وامکــش از کار ما بستان گــــرو دستار مــا

در گل بمانده پای دل جان می‌دهم چه جای دل
وز آتـــــش ســودای دل ای وای دل ای وای مـــــا

 

******************

 

ای قـوم بــه حج رفتـه کجایید کجایید
معشــوق همیــن جـاست بیایید بیایید

معشــوق تــو همسـایه و دیــوار به دیوار
در بادیه ســـرگشته شمـــا در چــه هوایید

گــر صـــورت بی‌صـــورت معشـــوق ببینیــد
هــم خـــواجه و هــم خانه و هم کعبه شمایید

ده بـــــار از آن راه بـــدان خـــانه بـــرفتیــــد
یــک بـــار از ایـــن خانــه بــر این بام برآیید

آن خانــــه لطیفست نشان‌هـــاش بگفتیــد
از خــواجــــه آن خــــانـــــه نشانـــی بنماییـــد

یک دستـــه گــل کــو اگـــر آن بـــــاغ بدیدیت
یک گـــوهر جــــان کـــو اگـــر از بحر خدایید

با ایــــن همـه آن رنج شما گنج شما باد
افسوس که بر گنج شما پرده شمایید

 

                        اشعار مولانا جلال الدین

 

یــار مرا غار مــرا عشق جگرخوار مرا
یار تویی غـــار تویی خواجه نگهدار مرا

 

نوح تویی روح تــویی فاتح و مفتوح تـویی
سینـــه مشــروح تــویی بـــر در اســرار مرا

 

نـــور تـــویی سـور تــویی دولت منصور تـویی
مـــرغ کـــه طــور تــویی خســته بــه منقار مرا

 

قطـــره تویی بحــر تویی لطـف تــویی قهــر تویی
قنــد تـــویی زهـــر تــویی بیــــش میـــازار مرا

 

حجره خورشید تویی خانه ناهید تویی
روضــه اومیــد تویـــی راه ده ای یــار مرا

 

روز تــویی روزه تـــویی حـاصل دریوزه تـویی
آب تــویی کــوزه تــویی آب ده این بـــار مـــرا

 

دانـــه تویــی دام تــویی بــاده تویی جام تـویی
پختـــه تویی خـــام تــویی خـــام بمگـــذار مرا

 

این تن اگـــر کـــم تــندی راه دلــم کــم زندی
راه شــدی تــا نبــدی ایـــن همـــه گـــفتار مرا
 

******************

 

بازآمدم بازآمدم از پیش آن یار آمدم
در من نگر در من نگر بهر تو غمخوار آمدم

 

شاد آمدم شاد آمدم از جمله آزاد آمدم
چندین هزاران سال شد تا من به گفتار آمدم

 

آن جا روم آن جا روم بالا بدم بالا روم
بازم رهان بازم رهان کاین جا به زنهار آمدم

 

من مرغ لاهوتی بدم دیدی که ناسوتی شدم
دامش ندیدم ناگهان در وی گرفتار آمدم

 

من نور پاکم ای پسر نه مشت خاکم مختصر
آخر صدف من نیستم من در شهوار آمدم

 

ما را به چشم سر مبین ما را به چشم سر ببین
آن جا بیا ما را ببین کان جا سبکبار آمدم

 

از چار مادر برترم وز هفت آبا نیز هم
من گوهر کانی بدم کاین جا به دیدار آمدم

 

یارم به بازار آمده‌ست چالاک و هشیار آمده‌ست
ور نه به بازارم چه کار وی را طلبکار آمدم

 

ای شمس تبریزی نظر در کل عالم کی کنی
کاندر بیابان فنا جان و دل افگار آمدم
یادتون نره این مقاله رو به اشتراک بگذارید.
مطالب مرتبط

نظر خود را بنویسید