ستاره | سرویس سرگرمی – یکی از روشهای جالب برای انشا، نوشتن انشا به شیوه سنجش و مقایسه است. در این روش باید مقایسهای میان دو چیز انجام داد و این مقایسه حتما نباید به شیوه علمی و بر اساس شواهد موجود باشد؛ بلکه میتواند کاملا شاعرانه و ادبی و بر اساس استعاره باشد. برای نوشتن این نوع انشا میتوان از زوایای مختلف به دو چیز نگاه کرد و درباره فرقها و مشترکات آن نوشت. در این بخش دو نمونه از انشا مقایسه انسان و درخت با شیوه سنجش و مقایسه را به شما تقدیم میکنیم.
دو نمونه انشا مقایسه انسان و درخت
۱. انشا مقایسه انسان و درخت : تشبیه درخت به اعضای خانواده
انسانها و درختها شباهت بسیاری با هم دارند. غیر از راست قامتی و خمیدگی درختان که به انسانهای جوان و پیر شبیه است، بعضی از آنها پیچ خوردهاند و شکلهای عجیبی دارند و مثل پیچیدگی شخصیت بعضی انسانها هستند.
خوب که نگاه کنید، میبینید بعضی درختها شبیه پدر هستند. ایستادهاند و سایه خود را بر سر دیگر گیاهان و موجودات انداختهاند و آنوقت تعدادی نهال که تنها در نور کمتر امکان رشد دارند، زیر سایه آنها به خوبی میبالند و بزرگ میشوند و خود به درختان تنومند دیگری تبدیل میشوند.
انشا مقایسه انسان و درخت
بعضی درختها همچون مادرند. از دور هم که نگاهشان بکنی، میفهمی مدتی طولانی را صرف آماده کردن میوههای شیرین و آبدار خود کردهاند و آنها را طوری مقابل ما گرفتهاند که گویی میگویند: «بیا مادر جان! بخور نوش جانت؛ اما حواست باشد نشسته نخوری.» گاهی هم میوهها را بالاتر میگیرند که ما بالا رفتن را یاد بگیریم. این درختان زیبا ما را به یاد مادران زحمتکشی میاندازند که از صبح تا غروب مشغول آماده کردن وسایل راحتی فرزندان خود هستند. با حوصله قرمه سبزی جا افتادهای میپزند و پلو را دم میاندازند و ماست و سبزی در ظرف میکشند و سپس سفره را برای فرزندان خود میگشایند. بعد از غذا نیز دوباره جمع کردن، شستن، تمیز کردن و پختن دوباره.
انشا مقایسه انسان و درخت
بعضی نهالها مثل خواهرند؛ زیبا و مهربان. در هر موقع از سال به رنگی جذاب و دوست داشتنی خود را میآرایند. وقتی وارد باغی شوی، هوس میکنی دوربینت را برداری و با آنها عکس بگیری. گاهی در بهار به رنگ صورتی و سفید و پر از شکوفههای زیبا هستند و گاهی در پاییز به رنگ زرد و نارنجی و جذاب.
بعضی از آنها نیز طوری پیچ و خم دارند که میتوانی روی تنه آنها مثل یک صندلی راحتی بنشینی و از بودن در کنار آنها لذت ببری. اینها مثل مادر بزرگها و پدر بزرگها هستند که در کودکی روی پایشان مینشستی، برایشان شیرینزبانی میکردی و از سخنان دلپذیرشان لذت میبردی. درست است. چین خوردگیهای درختان هم مثل پوست چروک خورده پدربزرگ و مادربزرگ است.
انشا مقایسه انسان و درخت
همان طور که قدر انسانهای دور و بر خودمان را میدانیم، بهتر است از درختان اطرافمان هم تشکر کنیم؛ چرا که همواره تکیه گاه خستگیهای ما هستند. سایه خنکشان همیشه پابرجاست و دست دوست داشتنی شان به سوی ما دراز است؛ مانند چنار که دستی با پنج انگشت به سوی ما دراز میکند و منتظر است که ما نیز با آنها دست بدهیم و دوستی پایداری را با هم آغاز کنیم.
۲. انشا مقایسه انسان و درخت : همذات پنداری با درخت
به نهال کوچک تازه رسته در باغ که نگاه میکنم، به یاد روزهای خردسالی خودم میافتم. نازک و شکننده با برگهای سبز روشن که همیشه بالا را نگاه میکند و آرزوی بالیدن و درخت شدن را دارد. در آن روزها مهمترین آرزوی من هم بزرگ شدن بود. عروسکم را چنان در آغوش میفشردم که گویی به راستی فرزند من است و مادری را با آن تمرین میکردم. من هم دائما نگاهم به بالا بود و به پدر و مادرم نگاه میکردم و سعی میکردم کارهایشان را تقلید کنم. من هم در آن روزگاران بسیار آسیب پذیر بودم و مثل نهال کوچک درون باغ با هر بادی که میوزید، بیمار میشدم و در رختخواب میافتادم.
این نهال به زودی بلند و بلندتر میشود و با من همقد میشود. حالا ما همسن و سال هستیم و آرزوهای مشابهی داریم. برای آینده خود چه نقشهها که در سر نداریم. حالا دیگر هر دوی ما مقاوم تر شدهایم و کوچکترین باد و بارانی ما را از پا نمیاندازد. دیگر مثل دوره نونهالیمان نیاز به توجه و مراقبت نداریم. این نهال زیبا تنی از چوب پیدا کرده و من هم مانند او میتوانم از خود مراقبت کنم. بهار که میشود، هر دو زیبا میشویم. او پر از شکوفههای کوچک خوشبو میشود و من هم لباسی بر تن میکنم که نقش شکوفههای زیبای بهاری بر خود دارد. به باغ میروم و با نهال نوجوان صحبت میکنم. میچرخم و میچرخم و دامنم پف میکند. گلها میخواهند از روی دامنم به سمت درختان درون باغ پرواز کنند و با پروانهها برقصند.
چند سال بعد هر دو به سن جوانی خواهیم رسید. من و درختم همچنان زیبا و آراستهایم. درخت من قد کشیده است و گویی میخواهد به خورشید برسد. من و او بسیار شبیه به یکدیگریم. من میخوانم تا بدانم. تجربه میکنم و میآموزم و درختم مانند من ریشههایش را درون خاک میدواند تا از سرچشمه حیات بیشتر بهرهمند شود. هر دوی ما دوست داریم از هوای پاک نفس بکشیم و زندگی را با تمام زیباییهایش ادراک کنیم…
حالا ما دیگر به سنی رسیدهایم که میتوانیم ببخشیم. درخت من شاخ و برگهای زیادی پیدا کرده و اندک اندک میوههای آبداری بر سرشاخههایش هویدا میشود و من، دیگر وقت آن رسیده که فرزندانی به دنیا بیاورم. من و درختم از فرزندانمان مراقبت میکنیم و به آنها زندگی میدهیم…
مدتها میگذرد. هر از گاهی جلوی آینه میروم و چروکهای ریز صورتم را در آن نگاه میکنم. اکنون من یک زن میانسال هستم، با قدرت و توان و هنوز ایستادهام. مانند درختم که استوار و باشکوه ایستاده است. من و درختم تلاش میکنیم تا برای دیگران، مانند دوران جوانیمان، مفید باشیم؛ اما من گاهی خسته میشوم و درختم نیز وقتی کودکان به شاخههایش تاب آویزان میکنند و از آنها بالا میروند، گاه یکی از شاخههایش میشکند و فرومیافتد؛ اما هنوز سعی میکنیم مفید باشیم و مهربان. فرزندان من حالا دیگر نوجوان شدهاند و من دوست ندارم آنها صدای شکسته شدن شاخههایم را بشنوند. بنابراین گاهی دستم را، گاهی پایم را میبندم و به کار ادامه میدهم.
اکنون دیگر مدتها گذشته است. من و درختم هر دو پیر شدهایم. درختم، که تعداد زیادی نهال زیبا دور و بر خودش پرورده بود و هر سال میوه داده بود، حالا دیگر در میان درختان سر به فلک کشیده دور و برش به راحتی دیده نمیشود. درست مانند من که حالا خانوادهای بزرگ دارم و سعی میکنم مادر بزرگ صبوری برای آنها باشم. دوست ندارم از مرگ چیزی بگویم؛ اما خدا را شاکرم که من و درختم پا به پای هم از نونهالی تا کهنسالی مثل هم زندگی خوشی داشتیم.
شما تا به حال به درخت ها جور دیگری نگاه کردهاید؟ شخصیت آنها را چگونه دیده اید و چه احساسی به آن داشتهاید؟ لطفا دیدگاههای خود در این باره و نظر خود را در مورد این دو نمونه انشا مقایسه انسان و درخت در بخش «ارسال نظر» در پایین همین صفحه با ما به اشتراک بگذارید. میتوانید مجموعه زیبا و متنوع انشا درباره درخت را درسایت ستاره بخوانید و ایدههای بیشتری بگیرید.