ستاره | سرویس روانشناسی – حتی اکنون که عصر روشنفکری و آزادی است افراد بسیاری هستند که خیال میکنند ازدواج کردن نشانه موفقیت است. در ذهن این افراد ازدواج یک موقعیت استثنایی است که به آنها ارزش میدهد. و این نشانه ارزشمند بودنشان است که کسی آنها را برای ازدواج انتخاب کرده است. این عواطف به علت شرایط جامعه در زنان بیشتر از مردان وجود دارد. در این نوشتار نادرستی این این باور را بررسی میکنیم.
آیا مجرد بودن یا متاهل بودن به انسان ارزش میدهد؟
با وجود پیشرفت قابل ملاحظهمان به سمت برابری به نظر میرسد هنوز هم اصطلاح «مرد مجرد» به بدی کلمه «ترشیده» یا «پیر دختر» نیست. با وجود این بعضی از مردها نیز تصور میکنند که ازدواج تمام آرزوهایشان را برآورده میکند. هنوز هم والدین بسیاری در مورد ازدواج فرزندانشان و مخصوصا ازدواج کردن دخترانشان نگران هستند. باوری که تا به حال به خصوص در والدین وجود داشته است این است که هیچ زنی وجود ندارد که تا قبل از ۳۰ سالگی از او تقاضای ازدواج نشده باشد.
“بتی” خودش را بازنده میدانست. جذاب و خوب بود و دوستان زیادی داشت اما از ۶ سال پیش که طلاق گرفته بود هیچ مرد مناسبی به زندگیاش راه نیافته بود. در ۳۹ سالگی دارای موقعیتی بسیار معتبر با حقوق مکفی بود و افراد زیادی برایش ارزش قائل بودند. موقعیتی که کمتر از ۵ درصد زنان و مردان از آن برخوردارند. اما هیچ کدام از اینها به نظرش نمیآمد. حتی خودش را بابت شکست در ازدواجش سرزنش می کرد و بدتر از آن شش سال هیچ فردی را برای ازدواج پیدا نکرده بود. بنابراین از نظر خودش موفقیتهایش به صفر میرسید و خودش را هیچ میدانست.
“لین” هم در سن ۳۵ سالگی همین مشکل عزت نفس پایین را داشت. برعکس “بتی” متاهل بود و دو فرزند داشت. او میگفت: «تمام زندگیام را صرف همسر و مادر بودن کردهام. تمام دوران کودکیام هم بر همین اساس شکل گرفت. سوزن دوزی، خیاطی و آشپزی آموختم. هدفم برای رفتن به دانشگاه نیز پیدا کردن همسر بود و بالاخره این اتفاق افتاد.» اکنون بعد از ۱۳ سال زندگی مشترک با دو پسر ۱۰ و ۱۳ ساله “لین” به خواستههایش رسیده است. اما او به جای راضی بودن از برآورده شدن آرزوهای زندگیاش، متوجه شده است که در زندگیاش بیقرار است.
چه کمکی برای چنین افرادی در این دنیا وجود دارد؟
افرادی که با ازدواج کردن به خودشان ارزش و عزت نفس میدهند. باید دیدشان را تغییر دهند و بفهمند که ازدواج یکی از مراحل زندگی شاد و کامل است و ضرورتی در آن وجود ندارد. مهارتهای بین فردی گسترده و متعددی مانند توانایی دوستی و مصاحبت و داشتن روابطی مثبت با دیگران هستند که می توانند به هر کسی کمک کند تا فردی سازگار در زندگی تبدیل شود.
تا به حال چند فرد خوش اندام، جذاب و مرتب را دیدهاید که بلافاصله بعد از ازدواج کردن خود را رها کردهاند و چاق و نامرتب و ناخوشایند شدهاند. آنان برای ازدواج پیشقدم میشوند و تمام تلاششان را برای رسیدن به آن انجام میدهند. برای رسیدن به هدفشان؟! تا قربانی بیاطلاعیایشان شوند. و متاسفانه بعد از امضای سند ازدواج، دیگر نیازی به تلاش بیشتر ندارند.
تاثیر باور به ضروری بودن ازدواج در زندگی مشترک
وقتی کسی ازدواج کردن را امری لازم برای زندگی بداند. دچار اضطرابهای دائمی میشود. «من بدون تو نمیتوانم زندگی کنم»، «اگر ترکم کنی خودکشی میکنم»، بسیاری از اینگونه ازدواجها پایدار میماند اما به دلیل عشق، مراقبت یا شادی، به دلیل ترس و احساس گناه. همسر به اکسیژن احساسی برای طرف مقابل تبدیل میشود که بدون آن زندگی امکان نخواهد داشت. این افراد به همسرشان میگویند: «تو برای من همه چیز هستی. تو دنیای من هستی.» این نوع وابستگی بیمارگونه باعث ناراحتی دو طرف میشود. فردی وابسته باعث ناراحتی نجات دهندهاش میشود و او را ناچار میکند، در حالی که فرد قویتر احساس اسارت بر خشم میکند و اغلب عصبی میشود. این ازدواجها «وابستگیهای نمادین» هستند که یعنی یک فرد به فردی دیگر به جای حمایت و مهربانی به دلیل خوشنودی از برآورده شدن خواستههای عصبی و سودجوییاش وابسته است.
در ازدواج بدون عشق نگه داشتن یکدیگر در قفس کار درستی نیست. اما هنوز بسیاری که معتقدند ازدواج کردن همه چیز است، بر حفظ رابطهشان اصرار دارند، حتی با اینکه میدانند همسرشان برایشان ارزش، عشق و احترام قائل نیست. در این ازدواجها کمبود شادی، رابطه سالم، عشق، مهربانی، اهمیت و لذت احساس میشود. ازدواج خوب و مناسب مرحلهای مهم و لذت بخش از زندگی کامل است. اما این مرحله از زندگی ضروری نیست. این که ازدواج را همه چیز بدانید عقیده غلطی است که میتواند باعث درد و سرخوردگی شود.
کلام آخر در مورد ازدواج کردن
در دنیای امروز اصطلاحاتی مثل «دختر ترشیده» و «پیر دختر» بسیار قدیمی به نظر میآید و مربوط به باورهای غلط جامعه در جنسیت میشود. به علاوه امروز دیگر مجرد ماندن (بدون توجه به جنسیت) ننگ محسوب نمیشود. در چند سال اخیر زنان بیشتری هستند که به دلیل برخورداری از شغلهای رده بالا از استرس به دور هستند و احساس بهتری نسبت به خودشان دارند و نه به خاطر ازدواج کردن.
اگر مردم قبل از ازدواج نسبت به آن آگاهی بیشتری به دست آورند. مشکلات بعد از ازدواج و آمار بالای طلاق کاهش مییابد. ازدواج به دلیل فشار پدر و مادر یا دوست کار درستی نیست و اگر قبل از ازدواج متوجه درست نبودن رابطهتان شوید، نادیده گرفتن آن بدترین کار است.
گاهی بعضی از احساساتتان مانع میشود که قلبتان به ذهنتان راه درست را بگوید! اگر حتی آگاهی لازم را قبل از ازدواج کردن به دست نیاورید، مشاور میتواند زندگی شما را از خطر درد و ناراحتی نجات دهد.
برگرفته از: کتاب ۲۳ باور مخرب در ازدواج