دانشجویان فلسفه خیلی زود – معمولا در اولین روز اولین دورهشان – میآموزند که فلسفه عشق به خرد است. با این حال، این واقعیت اغلب به زودی فراموش میشود، و کسانی از فلسفه امرار معاش میکنند که این واقعیت را به سادگی فراموش نمیکنند. متأسفانه گذشته از برخی از آثار فلسفه باستان، حکمت امروزه در میان فیلسوفان بسیار کم توجه است و اکنون زمان مناسبی برای معرفتشناسان و اخلاقشناسان است تا توجه متمرکزتری به حکمت داشته باشند.
معانی مختلفی توسط دانشمندان برای حکمت بیان داشته و از مهمترین این تعاریف این است که:
“درک ویژهای که انسان با آن میتواند حق و حقیقت را دریابد و از تباهی کار و از کار تباه جلوگیری نماید”
از زمان تولد فلسفه، به دو قسمت حکمت نظری و عملی تقسیم شده و ملاک این تقسیم، قلمرو ادراك انسان است. گاهی ادراک انسان از قلمرو عقل بیرون بوده و تنها جنبه نظری دارد که به آن حکمت نظری میگویند (مانند علم به وجود خدا، علم به وجود فرشته، علم به وجود جن و غیره) و گاهی ادراک انسان از قلمرو عقل بیرون نرفته (مانند عدالت، ظلم، تدبیر، سیاست و غیره) که به آن حکمت عملی میگویند. تقسیم حکمت به دو حکمت نظری و عملی توسط شاگردان ارسطو که کتابهایش را جمع کردند صورت گرفت. این تعریف را تمام فیلسوفان قبول دارند و بین آنان درباره تعریف حکمت نظری و عملی اختلافی وجود ندارد. همراه ما باشید تا حکمت نظری را در این مطلب بررسی کنیم.
بیشتر بخوانید: جوهر در فلسفه ارسطو چیست؟
حکمت نظری
تعریف حکمت نظری
حكمت نظري عبارت است از آشنايی به چيزهايی كه از تصرف قلمرو عمل و قدرت بشری خارج است و در این قلمروها هیچ تاثیری ندارد مانند علم به موجوديت خالق و یا فرشتگان آسمانی، همانطور که هستند. افلاطون بر این عقیده بود که حکمت یا فلسفه نظری پذیرای هیچ تقسیمی نیست و تمامی علمها استنتاجهایی هستند از مجموعه واحدی از اصول نهایی، و اثبات این اصول کار علم اعلایی است که افلاطون آن را دیالکتیک نامید. اما حکمت نظری نزد ارسطو و دانشوران اسلامی، در دانستن موجوداتی است که وابسته به حرکات ارادی اشخاص بشر نیستند. این حکمت به سه علم مابعدالطبیعه، ریاضی و علم طبیعی تقسیم میشود.
مراحل عقل نظری
در فلسفه، عقل نظری و عملی، همان حکمت نظری و عملی است. عقل نظری چهار مرحله دارد:
۱- عقل هيولائی (عقل بالقوه)
در مرحله اول عقل نظری، برای هر نفسی از انسان برحسب ذات و فطرتش، استعدادی وجود دارد که باعث میشود انسان امکان تعقل اشیا را داشته باشد. برای مثال، یک جنین یا حتی یک نوزاد، عاقل است اما عقل او بالقوه است، یعنی آن نوزاد استعداد و قابلیت تعقل دارد اما برای مثال هندوانه این استعداد را ندارد.
۲- عقل بالملكه
عقل بالمکه مرحله دوم عقل نظری است كه نفس انسان از مرتبه عقل هيولائی بالاتر رفته و به بیان دیگر، از قابليت و استعداد محض بيرون آمده و با دريافت معقولات بديهی آماده است كه معقولات نظری را از راه تفکر به دست آورد. این مرحلهی دوم، در واقع اولین مرحلهای است که عقل انسان به فضیلت میرسد. برای مثال در گذشت زمان کودک استعداد تعقل خود را با تجربه همراه کرده و ذهنش رشد میکند. اين مرحله را به اصطلاح عقل بالملكه میگويند چون در این مرحله معقولات بديهی در نفس پديد آمده و ملكه شده است.
۳- عقل بالفعل
سومين مرحله عقل نظری، عقل بالفعل است که در آن ذهن انسان به آرامی به رشد خود ادامه داده (از سن ۶ سال به بالا) انسان دانش و علوم نظری را با استنتاج از علوم بديهی به دست آورده و تفکر میکند و به قدرت استدلال میرسد. هنگامی که کودک ۶ سال به مرحلهای رسید که سادهترین مسائل ریاضی را با استدلال و راهنمایی مادرش بتواند حل کند و حتی در مسائل غیر ریاضی، این مرحله عقل بالفعل نامیده میشود زیرا معقولات نظری بالفعل در آن موجود است، و نيازی به اكتساب جديد آنها نيست.
استدلال به چه معناست؟
استدلال نوع خاصی از عمل است و به این معنی است که ذهن بدیهیات اولیه را اساس قرار داده و با دلیل آوردن از بدیهیات اولیه، نتیجه ثانویه میگیرد. يعنی يك مسئله نظری را بر پايه اين بديهيات حل میکند. نوزاد در ابتدا چنین قدرتی دارد اما این قدرت را به صورت بالقوه دارد و سپس به مرحله بالملکه و سپس بالفعل میرسد.
۴- عقل بالمستفاد
عقل بالمستفاد آخرين مرحله از عقل نظری است و در این مرحله نفس با تمام معقولات بديهی و نظری كه به دست آورده و همچنین با حقائق عالم بالا و عالم پايين، تعقل میكند. این مرحله را عقل مستناد میخوانند زیرا نفس تمام معقولات را از مافوق خود، عقل فعال به دست میآورد.
بیشتر بخوانید: تفاوت حقیقت و واقعیت با ذکر ۳ مثال
تفاوت حکمت نظری و حکمت عملی
علم موجودات، اگر وجودشان در قدرت و اختیار ما نباشد، حکمت نظری هستند و اگر وجودشان در ید اختیار ما باشد، علم مربوط به آنان حکمت نظری است. در حقیقت در حکمت نظری از «هست» و «است» و در حکمت عملی از «باید» و «نباید» بحث میشود. به بیان دیگر، بخش نظری، حکمتی است که درباره هستیهای نامقدور، کاوشهای نظری انجام داده و بخش عملی، حکمتی است که از هستیهای مقدور گفت و گو میکند. به طور کلی فرق بین حکمت نظری و حکمت عملی تنها از جهت معلوم است نه از لحاظ علم.
بیشتر بخوانید: تفاوت علم و فلسفه چیست؟ ۹ تفاوت اساسی در مفهوم و تعریف
لطفا نظرات و پیشنهادات خود را در انتهای همین مطلب با ما و کاربران محترم سایت ستاره به اشتراک بگذارید.