داشتن مادربزرگ، یکی از نعمتهای بزرگ خداوند در زندگی هر انسانی است. هر چند که مناسبتهای زیادی مثل روز تولد و روز مادر وجود دارد، اما قدردانی از او بهانه نمیخواهد؛ مهربانی او مانند مهربانی مادر، بیریاست و دعای گرم او همیشه بدرقهی راه ما. به همین منظور در این مطلب مجموعهای از جملات زیبا و دلنوشته برای مادربزرگ آورده شده است.
دلنوشته برای مادربزرگ
از تمام دلتنگیها، از اشکها و شکایتها که بگذریم، باید اعتراف کنم مادربزرگم که میخندد خوشبختم!
♥♥♥♥
مادربزرگ عزیزم
تویی که در تبار معصومانه نگاهت،
چشمان خسته من ستاره میچیند.
خوشآهنگترین نغمههای هستی نثار قلب خسته و صبورت.
دوستت دارم …
♥♥♥♥
نبودنهایى هست که هیچ بودنى جبرانشان نمیکند
و آدمهایی هستند که هرگز تکرار نمیشوند
و تو آنگونهای مادربزرگ …
♥♥♥♥
مادر بزرگ خوبم
تو مفهوم خرد، تجسم صبر، دریای دانش و اقیانوس تجربه هستی
از تو باید همیشه آموخت …
عمرت دراز و پربرکت باد.
♥♥♥♥
مادربزرگ عزیزم
به تو سلام میکنم، تا خانه عروجم با دعای تو بنا شود
و دلم در آسمان آبی مهرت رها شود
لبانت پر ز خنده و دلت شاداب و سایهات از سرمان کم مباد.
♥♥♥♥
مادر بزرگ یعنی عشق، یعنی مهربونی،
یعنی شیرینی زندگی، یعنی خندههای بیصدا،
یعنی نگاههای پر صدا، یعنی حرفهای نگفته،
یعنی همه کودکی …
تو خورشید ما هستی،
بتاب و زندگی ما را گرم کن،
تمام خوشیها را مدیون تو هستیم …
♥♥♥♥
مادر بزرگ عزیز و دوست داشتنی من
بودن آدمهایی مثل تو یعنی دنیا هنوز جای قشنگیه برای زندگی و بودن
دستاتو میبوسم و برات آرزوی سلامتی دارم.
مادربزرگها هم میتوانند نقش مادر را برایمان بازی کنند. یعنی فرقی با مادر ندارند. دلنوشته در مورد مادر همان جملات و متنهای زیبا درباره مادربزرگ است. آخر مادربزرگ، مادر مادر است.
خونه تو همون جاییه که من میتونم تمام اضطرابها و خستگیهام رو از یاد ببرم
و دنیای قصههای تو برای من تکرار نشدنیه
مدیون مهربونی تو هستم مادر بزرگ عزیزم
آب تنی هندوانه در حوض فیروزهای، بوی نم کاهگل،
ایوان و صدای غل غل سماور و تسبیح مادربزرگ …
فهمیدهام مادربزرگها گوهری تکرار نشدنی هستند.
گذر زمان چه بیرحمانه بر صورتش چنگ کشیده …
اما کلامش هنوز هم شیرین و گواراست …
او مادر بزرگ من است …
آرام و صمیمی مثل همیشه
♥♥♥♥
مادربزرگ عزیزم
دنیای کودکیام سرشار از طنین دلانگیز توست،
تمام خاطرات کودکیام را خط به خط با نام تو نوشتهام.
ای فرشته زمینی همیشه تو را میستایم
♥♥♥♥
تک تک قصههای مادر بزرگ به حقیقت پیوست
او راست میگفت:
همیشه «یکی بود، یکی نبود»
گاهی «رسیدن به هم قسمت نیست»
«بالا رفتیم ماست بود»
«بودنمان راست بود»
«پائین آمدیم دوغ بود»
«عشق همش دروغ بود.»
نمیدانم این روزها را از کجا دیده بودی مادربزرگ خوبم؟
♥♥♥♥
خانه مادربزرگ الماس دارد
قصههایش مزه ریواس دارد
در حیاط خانهاش احساس دارد
بر در و دیوارهایش یاس دارد
جانمازش رنگی از اخلاص دارد
سجدههایش رنگ و بویی خاص دارد
♥♥♥♥
اتفاقهایی هست که حسرت آن تا همیشه باقی میمانند
مثل حسرت یک بار دیگر بوسیدن دستان مادربزرگ
♥♥♥♥
طاقت این روزهای من
مدیون خاطراتی است که بوی قصههای شیرین مادربزرگ را میدهد …
این حس آشنا مرا با خود تا دور دستها میبرد …
به آغوش گرم مادربزرگ
به یاد تمام مادربزرگان آسمانی
♥♥♥♥
مادر بزرگ یعنی
به تعداد همه روزهای گذشته تو، صبوری …
مادر بزرگ یعنی
به تعداد همه روزهای آینده تو، دلواپسی …
مادر بزرگ یعنی
به تعداد آرامش همه خوابهای کودکانه تو،
بیداری!
مادر بزرگ یعنی
بهانه بوسیدن خستگی دستهایی که عمری به پای بالیدن تو چروک شد …
مادر بزرگ یعنی
بهانه در آغوش کشیدن زنی که نوازشگر همه سالهای دلتنگی تو بود!
مادر بزرگ یعنی باز هم بهانه مادر گرفتن …
متن زیبا برای مادربزرگ
مادربزرگ عزیزم
تو گلی خوشبو از بهشت خدایی که گلخانه دلم از عطرتو سرشار است،
از تبار فاطمهای و گویی وجود تو را با مهر فاطمه سرشتهاند،
پس همیشه دعایم کن، چرا که دعایت سرمایه فردای من است.
♥♥♥♥
جمعهها را باید قاب گرفت!
درست مثل همان عکسهای قدیمی و
خاک گرفته روی دیوار
انگار جمعهها ماندگارترین روزهای آفرینشاند
تلخیها و شیرینیهایش، قاب میشود
و می چسبد به دیوار خانه دلت
مثل لبخندهای مادربزرگ در آن عکسهای قدیمی
♥♥♥♥
مادربزرگ دوست داشتنی من
بوسه بر دستان خسته تو جانم را زنده میکند
و دیدار تو، عشق را در دلم به ارمغان میآورد
خدایا کمکم کن قلب رئوف و قشنگ این فرشته زمینی ات را
هرگز نلرزانم و آسمان آرزوهایش را خراب نکنم
♥♥♥♥
کوچه خاطرات من پر از عطر اقاقیهاست
پر است از زمزمه دعاهای مادربزرگ
پر است از گرمی کرسی در دل سرد زمستان
و قصههای شیرین و بیکینه مادربزرگ
و پر است از صدای خندههای شاد و کودکانهی ما
♥♥♥♥
مادربزرگم همیشه میگفت:
قلبت که بینظم زد، بدون که عاشقی …
اشکت که بیاختیار سرازیر شد، بدون که دلتنگی …
شبت که بیخواب گذشت، بدون که نگرانی …
روزت که بیشوق آغاز شد، بدون که نا امیدی …
سینهات که بیجا آه کشید، بدون که پُرحسرتی …
دلت که بیدلیل گرفت، بدون که تنهائی …
امروز تو نیستی مادربزرگ، امّا …،
اما من به همهٔ اون حرفات رسیدم!
ای کاش قبل از رفتنت، چارهٔ این وقتایی که برام پیشبینی کردی رو هم میگفتی …!
♥♥♥♥
قند خون مادر بزرگ بالاست؛
دلش اما همیشه شور میزند
برای ما …
اشکهای مادر بزرگ،
مروارید شده است
در صدف چشمانش
دکترها اسمش را گذاشتهاند، آب مروارید …!
حرفها دارد چشمان مادر بزرگ؛
دستان چروکش را نوازش میکنم؛
داستانی دارد دستانش …
♥♥♥♥
کنار پنجره ایوان،
روی طاقچه گلدان بود …
درخت سیب،
بهار که میشد، صدایم میکرد
سایهاش را میگویم
همان جایی که استکان و قوری برای چای خوردن بود
مادر بزرگ یادت هست؟
دلم همیشه برای قصههای شیرینت تنگ میشد …
♥♥♥♥
مادر بزرگ مهربانم،
از کودکی با داستانهایت خو گرفتهام …
و بزرگسالیام را با نقاشیهایت جهت دادهام …
چه شیرین است،
اختلاط عینیت و ذهنیت در پس نقاشی و قصههایت.
زیبایم دوستت دارم.
مادر بزرگ،
قسم به تو …
که تویی نور کردگار
یزدان تو را ز نور وفا آفریده است؛
نازم به آن شکوه، عزت و مقام …
جنت به زیر پای تو خوش آرمیده است.
♥♥♥♥
توی قاب نمیمانی …
هر شب که مینشینم به نگاه کردن تصویرت
میآیی بیرون …
من مینشینم کنارت
و تو آهسته آهسته نگاهم میکنی و لبخند میزنی …
من،
لبریز میشوم از عشق تو …
کاش هیچوقت بزرگ نمیشدم،
تا برای همیشه در آغوش مادر بزرگم جا میگرفتم …!
♥♥♥♥
مادر بزرگم آخر همه تلفنهایش
میگفت …
کاری نداشتم که
زنگ زده بودم صدایتان را بشنوم؛
ما هم که جوان و جاهل،
چه میدانستیم،
صدا با دل آدم چه میکند!
♥♥♥♥
مادر بزرگ حواسش به شمعدانیها بود …
گاه حتی همین که چرخی میزد،
کنار حوض نگاهشان میکرد،
کافی بود برای قد کشیدنشان …
♥♥♥♥
کودک که بودم …
وقتی زمین میخوردم،
مادر بزرگ مرا میبوسید
و تمام دردهایم از یادم میرفت؛
دیروز زمین خوردم،
دردم نیامد؛
اما به جایش تمام بوسههای مادر بزرگم یادم آمد!
♥♥♥♥
دلم برای خانه مادر بزرگ تنگ شده …
برای سفره شلوغمان
که دست دراز میکردم
و به آخرش نمیرسید …
و یخچال مهربانی
که هر چه درش را باز میکردم
و هندوانه میخوردم
کسی را خبر نمیکرد …!
مادر بزرگ هميشه میگفت،
همه چيز درست میشود …
و همیشه بعدش،
نگاه میکرد به آسمان
و میخندید …
حتم دارم چیزهایی درباره خدا میدانست …
که ما بیخبر بودیم.
♥♥♥♥
صبح جمعه …
عطر خانه مادر بزرگ را میدهد،
عطر صبحانه ساده و صمیمی …
عطر نان خانگی داغ و تنوری
عطر با هم بیدار شدن و دور هم صبحانه خوردن.
♥♥♥♥
صاحب قشنگترین قصههای دنیا،
مهم نیست چقدر تار موهایت سفیدتر شده،
تو برای من بهترین هستی …
دوستت دارم مادر بزرگ خوبم.
♥♥♥♥
یاد خانه مادر بزرگ بخیر،
آب تنی هندوانه در حوض فیروزهای،
بوی نم کاهگل،
ایوان و صدای غلغل سماور
و تسبیح مادر بزرگ …
فهمیدهام مادر بزرگها گوهری تکرار نشدنی هستند.
♥♥♥♥
تکتک قصههای مادر بزرگ به حقیقت پیوست …
او راست میگفت،
همیشه یکی بود، یکی نبود …
گاهی رسیدن به هم قسمت نیست …
بالا رفتیم، ماست بود،
بودنمان راست بود؛
پائین آمدیم،
دوغ بود …
عشق همش دروغ بود …!
نمیدانم این روزها را از کجا دیده بودی مادر بزرگ خوبم …
سخن آخر
مادربزرگ به راستی که مظهر صبر و مهربانی و گذشت است. با ایده گرفتن از این مجموعه جملات و دلنوشته درباره مادربزرگ، میتوانید همواره بدون هیچ بهانهای قدردان زحمات آنها شوید. همچنین میتوانید با خواندن مقاله «مجموعه ای از جملات زیبا درباره پدر بزرگ» از این فرشتههای زمینی نیز قدردانی کنید.
فراموش نکنید نظرات و پیشنهادات خود را با ما در میان بگذارید.
zhina
واقعا همەی مطالبی کە درمورد مادربزرگ، فرشتەی تکرارنشدنی آمدە جالب هستند