دزده و مرغ فلفلی مانند شعر انار کلاس اول و شعر خونه مادربزرگه، از بهترین اشعار کودکانه و سفرنامهای در مسیر شهرهای مختلف ایران با شعر منوچهر احترامی و نقاشی غلامعلی لطیفی (کیانوش) است که برای اولین بار نشر گزارش (کتابهای لاک پشت) سال ۱۳۶۴ آن را در ۳۲ ورق مصور با قیمت ۸۰ تومان چاپ کرد. در چاپهای اولیه پشت جلد کتاب عبارت «درازترین قصه تعقیب و گریز» نوشته شده بود. بعدها قطع کتاب از مستطیل (بیاضی) به مربع (خشتی) تغییر پیدا کرد و برخی ابیات نیز حذف شدند. در این مطلب ابیات حذف شده را در قلاب قرار دادهایم. در ادامه میتوانید متن شعر را بخوانید و عکس صفحات آن را مشاهده کنید.
متن شعر دزده و مرغ فلفلی
توی ده شلمرود
فلفلی مرغش تک بود
یه ده بود و یه فلفلی
یه مرغ زرد کاکلی
یه روز که خیلی خسته بود
کنج اتاق نشسته بود
یه دزد رند ناقلا
شیطون و بدجنس و بلا
اومد و یک کیسه آورد
کاکلی رو دزدید و برد
تنگ غروب که فلفلی
رفت به سراغ کاکلی
نه آب بود و نه دونه بود
نه کاکلی تو لونه بود
داد زد و گفت
مرغ کاکلی
توپول موپولی
دست و پا گلی
نوک حنایی، کجایی؟
فلفلی هی صدا زد
اما جواب نیومد
تنها یه رد پا به جا مونده بود
اون دوروبرا
آقا فلفلی
قبا به تن
شال به کمر
گیوه به پا
کلاه به سر
یه کوزه آب
یه سفره نون
از توی ده اومد بیرون
کدخدا گفت:
اوقور بخیر
مگه با ما قهری فلفلی؟
عازم شهری فلفلی؟
فلفلی گفت:
اون مرغ زرد پا کوتاه
کاکل حنای نوک طلا
که صد تومن می خریدنش نمیدادمش
دزده گرفت و بردش
میرم که پیداش بکنم
دزده رو رسواش بکنم
یکسره رفت ارومیه
تا ببینه کی به کیه
اینورو دید اونورو دید
اینجا و اونجا سر کشید
نه مرغو دید، نه دزدو دید
از اونجا رفت به تبریز
منظرههاش دلانگیز
اینجا و اونجا سر کشید
نه مرغو دید، نه دزدو دید
از اونجا شد سوار فیل
یکسره رفت به اردبیل
کوه سهند و سبلان
سر کشیده به آسمان
از پشت کوه سرک کشید
نه مرغو دید، نه دزدو دید
از اونجا رفت به آستارا
شهر قشنگ باصفا
گوشه کنارا سر کشید
نه مرغو دید، نه دزدو دید
از اونجا بی معطلی
یکسره رفت به انزلی
میون دریا کشتی بود
ماهی به این درشتی بود
تو کشتیها سرک کشید
نه مرغو دید، نه دزدو دید
از اونجا رفت به شهر رشت
اینورو گشت، اونورو گشت
تو شالیزارها سر کشید
نه مرغو دید، نه دزدو دید
از اونجا رفت به لاهیجان
مردم خوب مهربان
شهر به این مصفایی
سرتاسرش باغ چایی
یه گشتی توی کوچه خورد
یه عالمه کلوچه خورد
اینجا رو گشت، اونجا رو گشت
از تنکابن هم گذشت
عروس شهرهای شمال
مرکز باغ پرتقال
از آنجا بامینی بوس
یکسره رفت به چالوس
اینجا و اونجا سر کشید
نه مرغو دید، نه دزدو دید
از بس که هی بارون اومد
از اونجا هم بیرون اومد
نشست توی سواری
رفت توی شهر ساری
اینجا و اونجا سر کشید
نه مرغو دید، نه دزدو دید
از اونجا شاد و خندان
رفت توی شهر گرگان
ترکمنهای اسب سوار
دنبال هم قطار قطار
تو دشت و صحرا سر کشید
نه مرغو دید، نه دزدو دید
از اونجا بیرون اومد
رفت توی شهر گنبد
گنبد قابوس اینجاست
ببین، ببین، چه زیباست
اینجا واونجا سر کشید
نه مرغو دید، نه دزدو دید
از توی شهر گنبد
یکسره رفت به مشهد
وقتی به صحن نو رسید
یکدفعه کدخدا رو دید
کدخدا گفت:سفر بخیر
همه جا رو گشتی فلفلی
چه طوری مشتی فلفلی؟
تنها میای تنها میری
بگو ببینم کجا میری؟
فلفلی گفت:
دارم یه جای دور میرم
به شهر نیشابور میرم
هندونههاش چه عالیه
حقا که جاتون خالیه
تو جالیزها سرک کشید
نه مرغو دید، نه دزدو دید
سوار سوار، پیاده سوار
خودشو رسوند به سبزوار
[سرتاسرش باغ هلو
هلو هلو برو تو گلو]
از اونجا رفت به شاهرود
آب و هواش چه خوب بود
وقتی رسید به دامغان
پسته خرید فراوان
از اونجا رفت به گرمسار
خربزههای آبدار
از اونجا رفت به تهران
شهر بزرگ ایران
شهر نگو، شهر فرنگ
هر چی بخوای، از همه رنگ
توی شلوغی سر کشید
نه مرغو دید، نه دزدو دید
از شلوغی کلافه شد
عازم شهر ساوه شد
هوا پر از بوی بهار
زمین پر از باغ انار
اینجا رو دید، اونجا رو دید
رفت و به شهر قم رسید
سوهان فرد اعلا
شیرین مثل حلوا
“حلوای تن تنانی
تا نخوری ندانی”
به شهر کاشان که رسید
اینجا دوید، اونجا دوید
عقرب و قالی یک طرف
گلاب عالی یک طرف
تو گلزارها سرک کشید
نه مرغو دید، نه دزدو دید
از اونجا رو به پایین
رفت به نطنز و نایین
از اونجا رفت به اصفهان
اینجا کجاست نصف جهان
ساختموناش قشنگ قشنگ
با کاشیهای رنگارنگ
تو ساختمونها سر کشید
نه مرغو دید، نه دزدو دید
اسباباشو چید توی ساک
از اصفهان رفت به اراک
[اینجا و اونجا سر کشید
انگور بیدانه خرید
چه انگوری چه انگوری
مثل چراغ زنبوری]
همراه یک مسافر
شد راهی ملایر
تو کوچه و تو بازار
کشمش و شیره بسیار
اینجا و اونجا سر کشید
نه مرغو دید، نه دزدو دید
از ملایر دوان دوان
دوید به سوی همدان
بدون هیچ معطلی
رفت و رسید به بوعلی
پای پیاده شد روان
از همدان به باختران
اینجا و اونجا سر کشید
چیزی به جز گیوه ندید
از باختران راه افتاد
به سوی خرم آباد
به خرم آباد که رسید
نه مرغو دید، نه دزدو دید
از اونجا رفت به دزفول
هر کی به کاری مشغول
از اونجا با یه پرواز
پرید تو شهر اهواز
وقتی رسید غروب بود
صحبت تانک و توپ بود
تو اهواز هم نایستاد
تنگ غروب راه افتاد
از توی شهر اهواز
یکسره رفت به شیراز
حافظ وسعدی را ببین
چه دلفزا چه دلنشین
اینجا دوید، اونجا دوید
گوشه کنارو سر کشید
نه مرغو دید، نه دزدو دید
رفت و به شهر یزد رسید
قطاب و باقلوا خرید
پشمک و زولبیا خرید
شد عازم رفسنجان
از اونجا رفت به کرمان
شهری که قالی داره
زیره عالی داره
اینجا و اونجا سر کشید
نه مرغو دید، نه دزدو دید
از پشت کوه تفتان
شد عازم زاهدان
اینجا و اونجا سر کشید
یک ردپای تازه دید
روی شتر سوار شد
عازم چابهار شد
دور و برو نگا کرد
رد پاشو پیداکرد
این همه آزارم دادی
بالاخره، گیر افتادی
حالا میخوای چیکار کنی؟
کدوم طرف فرار کنی؟
نه اینوری نه اونوری
یه راست برو کلانتری
ای مرغ زرد پا کوتا
کاکل حنای نوک طلا
هی دنبالت دویدم
رنج سفر کشیدم
خوب شد که پیدات کردم
الانه برمیگردم
میبرمت به خونه
میدمت آب و دونه
دونه بخور که چاق شی
سالم و سردماغ شی
در پایان امیدواریم شعر دزده و مرغ فلفلی و تصاویر آن مورد توجه شما قرار گرفته باشد. نظرات و خاطرات خودتان از این کتاب را با ما و دیگر مخاطبان ستاره درمیان بگذارید. اگر به مطالعه کتابهای داستان کودکانه قدیمی علاقه دارید، مطالعه کتاب خروس زری پیرهن پری شاملو را به شما پیشنهاد میدهیم.
Mahsa
وای ممنون ،این کتابو عموم وقتی ۵ ساله بودم برام خرید و خیلی دوستش داشتم حتی هنوزم قسمت هاییش رو حفظم الان برای دخترم میخونمش ،البته کتابش رو هنوز دارم 😍😍
بهار
خوش به حالتون
کاش منم داشتمش
خیلی باهاش خاطره دارم اگه کسی میدونه همون چاپ رو چطوری تهیه کنم ممنونش میشم
ناز
سالها قبل مامانم این کتاب و واسم میخوند و من چقدر دوستش داشتم،الانم واسه پسرم میخونه و منم امروز این قصه رو واسش خوندم تا بخوابه😍
الهام
منو برد به سی سال پیش اون موقعه ها خیلی این کتاب دوست داشتم اما نداشتمش دوست خسیسم این کتابو داشت اما به من نمیداد بخونمش یادش به خیر مگه قشنگتر از دوران کودکی هم داریم
پریسا
منو بردید به سال های دور.. چه خوب بودن اون روزا م.. بابا واسم اینو خرید عاشق این کتاب بودم
نیکان
پرتغال؟؟؟!!!
مریم
رفتم به 7 سالگیم! خیلی عالی بود . خصوصا تصاویرش. دمتون گررررم! دم شاعرش گرررم.
علی
چطور دزده تو بلوچستان پیدا شده؟ از همون اول ذهنیت منفی برای کودکان درست کردند.
محمد
شهر پیشنهادی شما چیه دوست گرامی؟ لاس وگاس خوبه؟
مصی
شما چقد ذهنیتتون منفی
هدف کتاب اشنایی با شهرا و سوغاتشون بود فکر نمیکنم اصلا نویسنده به این مطلب دقت داشته ی جا قصه رو تموم کرده .
رویا
تمام خاطرات کودکیم زنده شد چقد این کتاب قصه رو دوست داشتم تصاویرش واسم خیلی جذاب بود و البته شعر قشنگش و داستانش
پدرام
در یک کلام زیبا
این کتاب رو ۳۵ سال پیش معلم کودکستانم به من داد،چفدر با این کتاب خاطره دارم،الان برای دخترم خوندمش
عالی بود
مسیح
خاطرات کودکی من و خانمم زنده شد و الان برای دخترم خوندمش 🌺🥹
زهرا افسری
بهترین خاطرات کودکیم برمیگرده به زمانیکه پدرم این قصه رو برام میخوند. مرسی که گذاشتینش. یکدنیا مرسی.
رکسانا
عالی بود واقعا
زهره
سلام و خسته نباشید عالییی بود فقط میخاستم بدونم ثبت سفارش کتاب هم دارید ؟؟
مریم
من همیشه این کتاب رو برای مادر عزیز تر از جانم میخوندم، همین الان که دارم مینویسم هم بر مزار پاکش براش خوندمش این شعر قشنگ رو
اکرم ادیبی
با سلام و سپاش. خیر زمینه فعالیتی این سایت مجله اینترنتی است و قسمت فروشگاه ندارد.
ناشناس
وقتی بچه بودم خیلی دلم میخواست این کتابو کسی برام بخونه ولی کسی نبود حالا خودم میخوانمش.
زهرا،مهتاب
بسیار زیبا است آموزنده و دلنشین،تصاویر کتاب هم خیلی قشنگ و با متن کتاب هماهنگ است.
سعید 67
واقعا خاطره انگیز بود ممنون
بدون نام
لطفا بفرماييد از كجا ميشه مجموعه كتابهاش رو تهيه كرد ؟
نسرین اخلاقی
تمامخاطرات کودکیم با این شعر بود
مهمون که خونه ما میومد کتاب میدادم برام بخونه تا برسه به دامغان و من از اون پسته بخوام
تمام کتاب و از حفظ بودم
زهره پظفری
خیلی قششنگ و عالی بود.من خودم بچه بودم کتابشو داشتم ک میخوندم الانم از توی گوگل داستانشو واسه پسرم مبخونم هنوزم به اندازه ی گذشته لذت میبرم
سعیده
سال ۷۷ من ۷سالم بود پدر بزرگم دخترش واسش سوغاتی این کتاب قصه رو خریده بود .خونه دخترش شهرستان بود ولی هر هفته که میومد باید براش این کتابو فقط خودش میخوند برای پدرش خدا رحمتش کنه حتی وقتی سکته کرده بود هم دوست داشت این کتابو واسش بخونن سواد نداشت بنده خدا.سال۸۰ فوت کرد .کتابشو من گرفتم از مامان بزرگم زیر فرش دوراش پوسیده بود.امشب یادم اومد ازش واسه پسرم خوندم
زهرا
ای جونم چه خاطره ی جالبی