شعر حسنی نگو یه دسته گل و حسنی ما یه بره داشت + کلیپ تصویری

شعر حسنی با حسنی نگو یه دسته گل به دنیای کودکانه پا گذاشت و با شعرهای حسنی ما یه بره داشت، حسنی بی دندون شده، شعر حسنی غذا خوب میخوره و… جای خود را میان کودکان باز کرد.

شعر حسنی در کنار اشعار کودکانه ای مانند شعر آقا خرگوشه، تاب تاب عباسی، شعر روباه و زاغ، از جمله اشعار مورد علاقه کودکان است. شعر حسنی در حقیقت داستانی است که به زبان نظم بیان می‌شود. اولین شعری که به نام حسنی منتشر شد، حسنی نگو یه دسته گل بود که از بهترین اشعار کودکانه و محبوب‌ترین‌های ادبیات کودکان در ایران است. به دنبال داستان های ده شلمرود و حسنی، کتاب های شعرهای دیگری مانند دزده و مرغ فلفلی چاپ شده که بسیار مورد توجه کودکان واقع شده است. کتاب حسنی نگو یه دسته گل از آغاز دهه شصت تاکنون به تیراژ بالا دست یافته است. این مطلب از ستاره به شعر حسنی اختصاص دارد.

عکس روی جلد اولین چاپ شعر حسنی

متن شعر حسنی نگو یه دسته گل

توی ده شلمرود
حسنی تک و تنها بود

حسنی نگو، بلا بگو
تنبل تنبلا بگو
موی بلند، روی سیاه، ناخن دراز، واه واه واه

نه فلفلی، نه قلقلی، نه مرغ زرد کاکلی
هیچ‌کس باهاش رفیق نبود
تنها روی سه پایه، نشسته بود تو سایه

باباش می‌گفت:
ـ حسنی میای بریم حموم؟
ـ نه نمیام، نه نمیام
ـ سرتو می‌خوای اصلاح کنی؟
ـ نه نمی‌خوام، نه نمی‌خوام

کره الاغ کدخدا
یورتمه می‌رفت تو کوچه‌ها
ـ الاغه چرا یورتمه می‌ری؟
ـ دارم می‌رم بار بیارم، دیرم شده، عجله دارم
ـ الاغ خوب نازنین
سر در هوا، سم بر زمین
یالت بلند و پرمو، دمت مثال جارو
یک کمی به من سواری می‌دی؟
ـ نه که نمی‌دم
ـ چرا نمی‌دی؟
ـ واسه اینکه من تمیزم
پیش همه عزیزم
اما تو چی؟
موی بلند، روی سیاه، ناخن دراز، واه واه واه

غازه پرید تو استخر
ـ تو اردکی یا غازی؟
ـ من غاز خوش‌زبانم
ـ میای بریم به بازی؟
ـ نه جانم
ـ چرا نمیای؟
ـ واسه اینکه من، صبح تا غروب، میون آب
کنار جو، مشغول کار شستشو
اما تو چی؟
موی بلند، روی سیاه، ناخن دراز، واه واه واه

در وا شد و یه جوجه
دوید و اومد تو کوچه
جیک جیک کنان، گردش زنان
اومد و اومد، پیش حسنی:
ـ جوجه کوچولو، کوچول موچولو
میای با من بازی کنی؟
مادرش اومد:
ـ قدقدقدا
برو خونه‌تون، تو رو به خدا
جوجه ریزه میزه
ببین چقدر تمیزه
اما تو چی؟
موی بلند، روی سیاه، ناخن دراز، واه واه واه

حسنی با چشم گریون
پا شد و اومد تو میدون:
ـ آی فلفلی، آی قلقلی
میاین با من بازی کنین؟
ـ نه که نمیایم، نه که نمیایم
ـ چرا نمیاین؟
فلفلی گفت:
ـ من و داداشم و بابام و عموم
هفته‌ای دوبار می‌ریم حموم
اما تو چی؟
قلقلی گفت:
ـ نگاش کنین
موی بلند، روی سیاه، ناخن دراز، واه واه واه

حسنی دوید پیش باباش:
ـ حسنی میای بریم حموم؟
ـ میام، میام
ـ سرتو می‌خوای اصلاح کنی؟
ـ می‌خوام، می‌خوام

حسنی نگو، یه دسته گل
تر و تمیز و تپل مپل

الاغ و خروس، جوجه و غاز و ببعی
با فلفلی، با قلقلی، با مرغ زرد کاکلی
حلقه زدند دور حسنی

الاغه می‌گفت:
ـ کاری اگر نداری، بریم الاغ سواری

خروسه می‌گفت:
ـ قوقولی قوقو. قوقولی قوقو
هرچی می‌خوای فوری بگو

مرغه می‌گفت:
ـ حسنی برو تو کوچه
بازی بکن با جوجه

غازه می‌گفت:
ـ حسنی بیا
با هم دیگه بریم شنا

توی ده شلمرود
حسنی دیگه تنها نبود

 
 
عکس روی جلد کتاب شعر حسنی

پیشنهاد: اگر به خواندن اشعار کودکانه برای فرزندتان علاقه دارید به شما پیشنهاد می کنیم شعر پیرمرد مهربون را نیز در ستاره بخوانید. 

کلیپ حسنی نگو یه دسته گل

 

عکس منوچهر احترامی شاعر شعر حسنی

 

جزئیات شعر حسنی نگو یه دسته گل

منوچهر احترامی (۱۳۲۰ ـ ۱۳۸۷) نویسنده مطالب و داستان های کوتاه طنز این شعر را در ابتدای دهه شصت سرود و نقاشی‌هایش را کیانوش لطیفی کشید؛ چاپ اول آن در سال ۶۲ به همت نشر گزارش با نام مستعار پورنگ منتشر شد. در چاپ‌‌های بعد قطع و اندازه کتاب تغییر کرد و اسم منوچهر احترامی به شناسنامه کتاب اضافه شد.

شخصیت اصلی یعنی حسنی در ابتدای داستان از حمام رفتن و کوتاه کردن مو فراری است. او در ده شلمرود گردش می‌کند و با شخصیت‌های مختلف حرف می‌زند. وقتی می‌بیند هیچ‌کس با او دوست نمی‌شود و بازی نمی‌کند، دست از لجاجت برمی‌دارد و همراه پدرش به سلمانی و حمام می‌رود. پس از تر و تمیز شدن همه با او دوست می‌شوند.

می‌گویند احترامی به‌خاطر سرودن شعر «حسنی نگو یه دسته گل» به گردن کودکان ایران و والدینشان حقی بزرگ دارد چون آنها را به حمام رفتن بدون دردسر تشویق کرده است. او در یکی از مصاحبه‌هایش گفته بود: «خود من و اطرافیانم لجباز بودیم و اگر غیرمستقیم چیزی را می‌گفتند قبول می‌کردیم. این توهین است که بخواهی مسائل را شسته و رفته بیان کنی. شما باید فضایی بسازید و طرف خود را به جایی ببرید که او هم به چیزی که شما فکر می‌کنید، فکر کند. قصه حسنی این ویژگی را دارد که خواننده هم یکی از شخصیت‌های موثر در قصه‌ باشد؛ چرا که بچه‌ با شخصیت خود، آن را کامل می‌کند.»

داستان در شلمرود اتفاق می‌افتد. ده شلمرود با این شعر و دیگر اشعار احترامی مثل دزده و مرغ فلفلی معروف شد و بسیاری تلاش کردند این روستا را در نقشه ایران پیدا کنند اما احترامی گفت شلمرود نام یک دهکده خیالی است.

شخصیت حسنی را منوچهر احترامی با پنج کتاب کودک «حسنی نگو یه دسته گل»، «حسنی ما یه بره داشت»، «حسنی و سه بزغاله»، «حسنی باباش یه باغ داره» و «حسنی و گرگ ناقلا» به کودکان معرفی کرد که در این میان کتاب اول از بقیه مشهورتر شد.

با شهرت یافتن نام حسنی، شاعران دیگر تلاش کردند شعرهایی با این نام و بر وزن آن بسرایند. اکنون بیشتر از چهارصد عنوان کتاب با نام حسنی در بازار کتاب کودک منتشر شده‌ است که حق مؤلف (کپی رایت) در این آثار رعایت نشده است. بسیاری از این کتاب‌ها به کودکان مسائل اخلاقی، مسائل بهداشتی و… را آموزش می‌دهند و برخی دیگر فقط جنبه سرگرمی دارند.

ایده گرفتن از حسنی به دنیای انیمیشن نیز کشیده شده است و در سال‌های اخیر شبکه پویا اقدام به پخش انیمیشن‌های متعدد با نام «ترانه‌های حسنی» کرده است که تعدادی از آنها سروده شاعران معروف هستند.

 

عکس شعر حسنی ما یه بره داشت

 

شعر حسنی ما یه بره داشت

حسنی ما یه بره داشت، شعر دیگری است که احترامی برای بچه‌ها و با شخصیت اصلی حسنی سرود. متن کامل آن را در ادامه بخوانید.

حسنی ما یه بره داشت
بره‌شو خیلی دوست می‌داشت

بره چاق توپولی
زبر و زرنگ و توقولی
دس کوچولو، پا کوچولو
پشم تنش کرک هلو
خودش سفید، سمش سیا
سر و کاکلش رنگ حنا
بچه‌های این‌ور ده، اون‌ور ده
پایین ده، بالای ده
همگی باهاش دوست بودن

صبح که می‌شد
از خونه در می‌اومدن
دور و برش جمع می‌شدن
پشم‌هاشو شونه می‌زدن
به گردنش النگ دولنگ
گل و گیله‌های رنگارنگ
حسنی ما
سینه‌ش جلو. سرش بالا
قدم می‌زد تو کوچه‌ها
نگاه می‌کرد به بچه‌ها

یه روز بهار
باباش اومد تو بیشه‌زار
داد زد:
آهای حسن بیا کجایی بابا؟
بره‌تو بیار، خودتم بیا

قیچی تیز
پشم سفید
بره رو گرفت، پشم‌هاشو چید
بره چاق توپولی
زبر و زرنگ و توقولی
شد جوجه پَر کنده
همگی زدن به خنده

پیشیه می‌گفت:
تو بره‌ای یا بچه موش؟
لخت راه نرو، یه چیزی بپوش

حسنی ما
شونه‌ش بالا
سرش پایین
قدم می‌زد تو کوچه‌ها
نگاه می‌کرد روی زمین

ریسید و تابید و کلاف کرد
شست و تمیز و صاف کرد
منظم و مرتب
پیچید توی چادر شب

ننه حسن
دوون دوون
از خونه‌شون اومد بیرون
پشم‌ها رو بسته بسته کرد
سفید و گلی دو دسته کرد

یه جفت میل و یه مشت کلاف
حالا نباف و کی بباف

ننه حسن
سرتاسر تابستون
نشسته بود تو ایوون
بی ‌گفتگو، بی‌ های و هو
برای حسن لباس می‌بافت

فصل زمستون که رسید
بارون اومد، برف بارید
حسنی ما، لباسو پوشید
خرامون و خرامون
اومد میون میدون
حیوونا شاد و خندون

خانومی گفت:
لباس حسن عالی شده
قشنگ‌تر از قالی شده

پیشیه می‌گفت:
لباس حسن قشنگه
مثل پوست پلنگه

ببعی می‌گفت: بع
سرده هوا؟ نع

اما حسن، لباس به تن، خنده به لب
شونه‌شو داده بود عقب
میون برف و بارون
قدم می‌زد تو میدون

باباش بهش نیگا می‌کرد
دود چپق هوا می‌کرد

ننه‌ش می‌گفت:
ننه حسنی ماشالا
چشم نخوری ایشالا

 

سخن آخر

در پایان امیدواریم از مطالعه شعرهای حسنی لذت برده باشید. از طریق ارسال نظر برایمان بنویسید از اولین باری که این شعر را خواندید یا شنیدید، چه خاطره‌ای دارید. همچنین چنانچه به شخصیت حسنی علاقه‌مند هستید، می‌توانید شعر «حسنی بهارو دوست داره» را در مطلب شعر کودکانه برای عید نوروز بخوانید.

یادتون نره این مقاله رو به اشتراک بگذارید.
مطالب مرتبط

نظر خود را بنویسید