شاید همه ما ضرب المثل یک کلاغ چهل کلاغ کردن را شنیده باشیم. اما آیا می دانید معنا و مفهوم این ضرب المثل چیست؟ ریشه آن از کجا آمده و چه داستان هایی برای آن گفته شده است؟ برای آگاهی از این موضوعات همراه ما باشید.
معنی ضرب المثل یک کلاغ چهل کلاغ کردن
ضرب المثل یک کلاغ چهل کلاغ کردن در مواردی استفاده میشود که یک شخص رازش را به شخصی دیگر میگوید؛ اما طرف مقابل راز وی را همه جا پخش میکند.
علاوه بر معنای فوق این ضرب المثل معانی دیگری دارد و ریشه و داستان آن نیز در دو روایت مختلف نقل میشود.
از موارد دیگری که از ضرب المثل یک کلاغ چهل کلاغ استفاده میشود؛ مواردی است که خبری اشتباه بین مردم پخش میشود. یا به عبارتی یک حرف یا یک رازی در بین مردم پخش میشود که تا ۴۰ نفر از آن اطلاع پیدا میکنند و عدد ۴۰ نشانه زیادی و کثرت آن است. علاوه بر این خبر نیز در این دهان به دهان گشتنها تحریف شده است.
همانطور که گفتیم ریشه و داستان این ضرب المثل به دو صورت بیان میشود که در ادامه به آن میپردازیم:
داستان ضرب المثل یک کلاغ چهل کلاغ کردن
داستان شماره (۱)
خانم کلاغه صاحب یک جوجه کلاغ می شه و روزها و روزها میگذرد و این جوجه کلاغ کمی بزرگ میشود اما پرواز کردن بلد نیست. یک روز خانم کلاغه برای تهیه غذا به بیرون میره و به جوجه اش می گه: عزیزدلم تو پرواز بلد نیستی؛ تا وقتی من برگردم در خانه بمان و جایی نرو.
خانم کلاغه از لانه بیرون میرود و مدت زمان زیادی نمیگذرد که جوجه شیطون هم از لانه خارج میشود و فکر میکند پرواز کردن آسان است؛ اما نمیتواند خوب پرواز کند و روی بوتههای یک درخت میافتد.
در همین بین یک کلاغ از آنجا عبور میکند؛ و چشمش به جوجه کلاغ میافتد و میرود بقیه را خبر کند تا جوجه را نجات دهید.
در ابتدا ۵ کلاغ را میبیند و میگوید: چرا نشسته اید یک جوجه کلاغ از شاخه افتاده است. هرکدام از کلاغها هم پرواز میکنند تا بقیه را خبر کنند.
تا اینکه کلاغ دهمی میگوید: جوجه کلاغ از درخت افتاده و نوکش شکسته است. همینطور تعداد کلاغها زیاد میشود و همه خبر را به صورت تحریف شده پخش میکنند.
کلاغ بیستمی میگوید: کمک کنید جوجه کلاغ افتاده و نوک و بالش شکسته است.
در نهایت خبر به کلاغ چهلمی میرسد و میگوید: ای داد، جوجه کلاغ افتاده و فکر کنم مرده است.
همه میروند تا خانم کلاغ را دلداری بدهند. اما وقتی به محل حادثه میرسند میبینند که خانم کلاغه داره جوجه رو از بوتههای خارج می کنه و جوجه کلاغه کاملاً سالم است.
داستان شماره (۲)
در این داستان یک چوپان در روستایی کوچک زندگی میکرد؛ اما اتفاق عجیبی او را به دردسر انداخته بود. هر چه شب قبل در خانه وی رخ میداد، با تغییر و تحول فردای آن روز از دهان مردم روستا میشنید.
یک روز که چوپان در صحرا بود؛ نقشه ای کشید تا خبرچین خانه اش را پیدا کند. فردا صبح و وقت نماز، وقتی میخواست لب حوض وضو بگیرد، ناگهان فریاد بلندی زد، زنش که در خانه خواب بود به سرعت به حیاط آمد و با ترس علت داد وی را پرسید.
چوپان گفت: وقتی شیر آب را باز کردم تا وضو بگیرم یک کلاغ از گوشم خارج شد پر زد.
زن با تعجب گفت: کلاغ از گوشت پر زد و رفت؟ حالا چی کار کنیم؟ چوپان گفت: حال من که خوب است. فقط تو این راز را نگهدار تا مردم روستا باخبر نشوند.
همین که چوپان از خانه رفت متوجه شد زنش این راز را تنها برای زن همسایه که خیلی با هم دوست بودند تعریف کرد.
زن همسایه از شنیدن این خبر خیلی متعجب شد و این خبر را به عطارباشی همسرش گفت. زن همسایه به همسرش گفت دو کلاغ از گوشهای چوپان خارج شده است.
این خبرچینی همین طور ادامه داشت تا ظهر که به بیست و نه کلاغ رسید و تعداد کلاغها بالاتر میرفت.
غروب شد و هوا تاریک شده بود و چوپان داشت به روستا بر میگشت؛ وقتی وارد ده شد دید همه با تعجب به او نگاه میکنند.
چوپان به راه خود ادامه داد و گوسفندان را به طرف طویله صاحبش میفرستاد.
وقتی به میدان اصلی روستا رسید. از مردمی که در قهوه خانه بودند شنید که چوپان امروز صبح چهل کلاغ از گوشش خارج شد.
از این داستانها به بعد ضرب المثل یک کلاغ چهل کلاغ رایج شده است و هروقت یک خبر از افراد زیادی نقل شود؛ به صورتی که اشتباه باشد، میگویند خبر که یک کلاغ چهل کلاغ شده است.
پس نتیجه میگیریم نباید به حرفهایی که توسط افراد زیادی دهان به دهان گشته است اطمینان کنیم؛ زیرا ممکن است در این میان حقیقتها از بین رفته باشد.