شعر در وصف امام زمان از حافظ شیرازی | مهدویت در شعر حافظ

حافظ شیرازی مشهور به لسان الغیب از شاعران نامی ایران زمین بوده که در وصف امام عصر اشعاری را با مفاهیمی عمیق سروده است.

شمس الدین محمد شیرازی متخلص به حافظ و ملقب به لسان الغیب، یکی از پر رمز و رازترین شاعران جهان است. نام پدرش بهاءالدین می‌­باشد که بازرگانی می­‌کرده و مادرش اهل کازرون شیراز بوده است. تاریخ تولد او را بعضی‌ها سال ۷۹۲ هـ ق و برخی بین سالهای ۷۳۰ – ۷۲۰ هـ ق ثبت کرده­‌اند که اوایل قرن ۸ هجری بوده است.

حافظ در سن ۳۸ سالگی همسر خویش را از دست داد. و پس از او بار دیگر زمانه نامهربانی خود را به او نمایان ساخت و این بار فرزندش را از او گرفت. وفات حافظ را بین سالهای ۷۷۵ تا ۷۸۵ هـ ق نوشته‌­اند.

شعر عاشقانه حافظ امتیازات زیادى دارد. از جمله روح عشق و امیدوارى است که در دیوان او موج مى زند. وقتى که مى گوید: «مژده اى دل که مسیحا نفسى مى آید» یا «یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور»، در دل خواننده روح امید و عشق و شور و شوق مى‌دمد و در عین حال ملاحت بیان حافظ جاى خود را دارد.

 

واژه محبوب در شعر حافظ

دلبر حافظ معصوم است که همه عالم نسبت به پارسایى، عفاف و عصمت او اذعان دارند. در این راستا حافظ از میان اهل بیت ـ علیهم السلام ـ به محبوب عصر خود، یعنى حضرت مهدى (عج ) نظر داشته است.

البته حافظ درباره حضرت مهدى (عج) غزل گفته است نه قصیده، ولى سخن در اینجاست که تقریباً کمتر غزلى است که بیتى یا ابیاتى از آن مناسب با وصف حال امام غائب از انظار نباشد. سرانجام با آتش شعله ور عشق محبوب دو عالم، به دیدار حضرت حق شتافته است.

دست از طلب نـدارم تا کـام من بـرآید
یا تن رسد به جانان یا جان زتن برآید

بگشاى تربتـم را بعـد از وفات و بنگر
کـز آتـش درونم دود از کفـن بـرآید

(غزل شماره ۲۳۳ حافظ)

 

نام حضرت مهدى(عج) در شعر حافظ

حافظ نام حضرت را صراحتا در غزل شماره ۲۴۲ برده و از ظهور او و نابودى «دجال»؛ مظهر ریا و تزویر و بدى و پلیدى سخن گفته است.

کجاسـت صـوفى دجـال فعل ملحـد شکل
بگو بسوز که «مهدى» دین پناه رسید

 

 

غیبت امام زمان (عج)

از مسائلى که در شعر حافظ مطرح شده، غیبت امام عصر (عج) است. به طور مثال در غزل شماره ۲۵۴ اینگونه آمده است:

دیگر ز شاخ سرو سهى بلبل صبور
گلبانگ زد که چشم بد از روى گل به دور

اى گل به شکر آنکه تویى پادشاه حسن
با بلبلان بیدل شیدا مکن غرور

از دست غیبت تو شکایت نمى کنم
تا نیست غیبتى نبود لذت حضور

گر دیگران به عیش و طرب خرم اند و شاد
ما را غم نگار بود مایه سرور

حافظ شکایت از «غم هجران» چه مى کنى
در هجر وصل باشد و در ظلمت است نور

گرچه در اشعار فوق اظهار مى دارد که از غیبت شکایت نمى کنم، ولى گاه آتش سوزان هجر و دورى آنچنان در وجودش شعله ور مى شود که به ناچار غیبت و هجران یار را به زبان مى آورد و اظهار مى کند که به هر وسیله و به صد جادو از خدا مى خواهیم که دوران غیبت او را به سر آورد و ظهور او نزدیک گردد.

اى غایب از نظر به خدا مى سپارمت
جانم بسوختى و به جان دوست دارمت

تا دامن کفن نکشم زیر پاى خاک
باور مکن که دست زدامن بدارمت

(غزل شماره ۹۱ حافظ)

* * *
حسب حالی ننوشتیم و شد ایّامی چند
محرمی کو که فرستم به تو پیغامی چند

ما بدان مقصد عالى نتوانیم رسید
هم مگر پیش نهد لطف شما گامى چند

(غزل شماره ۱۸۲ حافظ)

 

لطفا نظرات و پیشنهادات خود را در انتهای همین مطلب با ما به اشتراک گذارید.

منبع: راسخون

یادتون نره این مقاله رو به اشتراک بگذارید.
مطالب مرتبط

نظر خود را بنویسید