ستاره | سرویس محتوای کمک درسی – شعر مست و هشیار که در کتاب فارسی پایه دوازدهم آمده، مناظره ای است میان یک مرد مست با محتسب که در طی این گفتوگو، اوضاع نابسامان و فساد اجتماعی زمانه برملا میشود. این شعر از پروین اعتصامی و در قالب قطعه است.
- قالب شعر: قطعه
- نوع ادبی: ادبیات تعلیمی، مناظره
- وزن شعر: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
- ردیف: «نیست»
- کلمات قافیه: «افسار، هموار، بیدار، خمّار، بدکار، دینار، تار، عار، بسیار، هشیار»
- محتوای شعر: نشان دادن فساد و ریاکاری اجتماع در زمانهی شاعر
معنی شعر مست و هوشیار با آرایه ها و نکات مهم
۱.
محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت
مست گفت: «ای دوست، این پیراهن است افسار نیست»
محتسب، مأمور اجرای حکام دین، در راه مستی را دید و یقهٔ پیراهنش را گرفت. مست گفت: ای دوست، این پیراهن است که آن را گرفتهای، افسار نیست. (به کنایه یعنی یقه ام را رها کن.)
معنی واژگان: محتسب: ماموری كه كار وی نظارت بر اجرای احكام دین بود / گریبان: یخه / افسار: عنان
آرایه های ادبی: گریبان و پیراهن: تناسب / است و نیست: تضاد / واج آرایی صامتهای «س و ت»
مفهوم: برخورد تحقیرآمیز و خشن مأموران حكومتی با متهم.
۲.
گفت: «مستی، زان سبب افتادن و خیزان میروی»
گفت: «جُرم راه رفتن نیست، ره، هموار نیست»
محتسب گفت تو مست هستی به همین دلیل تلوتلو خوران راه میروی. مست پاسخ داد: تقصیر راه رفتن من نیست، راه صاف و هموار نیست.
معنی واژگان: افتان و خیزان: تلوتلو خوران / جرم: گناه، بزه
آرایه های ادبی: افتان و خیزان: تضاد / هموار نبودن راه: کنایه از نابسامانی اجتماعی / ره، میروی، راه رفتن: تناسب / واج آرایی «ر، ت»
مفهوم: فساد و نابسامانی اجتماعی
۳.
گفت: «میباید تو را تا خانهٔ قاضی بَرَم»
گفت: «رو، صبح آی، قاضی نیمه شب بیدار نیست»
محتسب گفت: باید تو را به خانهٔ قاضی ببرم (تا در مورد تو حکم صادر کند.) [مست] پاسخ داد که: برو و صبح بیا؛ چرا که قاضی نیمهشب بیدار نیست.
معنی واژگان: –
آرایه های ادبی: بیدار: میتواند ایهام داشته باشد: ۱- مقابل خواب ۲- آن که هشیار نباشد / صبح و شب: تضاد و تناسب / رو و آی: فعل امر برو و بیا = تضاد در افعال
مفهوم: مسئولان به فكر آسایش و خوشی مردم نیستند.
۴.
گفت: «نزدیک است والی را سرای، آنجا شویم»
گفت: «والی از کجا در خانهٔ خَمّار نیست؟»
محتسب گفت: خانهٔ حاکم نزدیک است به آنجا برویم. [مست] جواب داد: از کجا معلوم که خود والی الان در میخانه نباشد؟ (مست نباشد!)
معنی واژگان: والی: حاكم، فرماندار، استاندار / سرا: خانه، منزل / را: اضافه گسسته، فک اضافه (سرایِ والی) / شویم: رویم / خَمّار: میفروش (خانه خمار، میخانه)
آرایه های ادبی: والی از كجا در خانه خمار نیست: از كجا معلوم كه والی خود در میخانه نباشد؟ = استفهام تأکیدی است؛ یعنی بله حتماً آنجاست. / جا، کجا: جناس ناهمسان / است، نیست: تضاد
مفهوم: فاسد بودن مسئولان جامعه
۵.
گفت: «تا داروغه را گوییم، در مسجد بخواب»
گفت: «مسجد خوابگاه مردم بدکار نیست»
محتسب گفت: تا نگهبان را با خبر کنم برو و در مسجد بخواب. [مست] گفت: مسجد جای افراد بدکار نیست. (گوییم: فعل مضارع التزامی)
معنی واژگان: داروغه: پاسبان و نگهبان / را: به معنای به = داروغه را: به داروغه
آرایه های ادبی: قلمرو ادبی: گفت، مسجد: تكرار / بخواب، خوابگاه: اشتقاق یا همریشگی (رشته انسانی)
مفهوم: بی توجهی و بی احترامی مسئولان به اماكن مقدس (دستور به داخل شدن مست به مسجد)
۶.
گفت: «دیناری بده پنهان و خود را وارهان»
گفت: «کار شرع، کارِ دِرهم و دینار نیست»
محتسب گفت: پنهانی به من رشوه بده و خود را خلاص کن. گفت: رشوه در دین جایگاهی ندارد.
معنی واژگان: دینار: سكه طلا، واحد پول / وارهان: آزاد كن، نجات بده / شرع: راه دین، شریعت / درهم: سکه نقره، درم
آرایه های ادبی: درهم و دینار: تناسب
مفهوم: رواج رشوه خواری
۷.
گفت: «از بهر غَرامت، جامهات بیرون کُنم»
گفت: «پوسیده است، جز نقشی ز پود و تار نیست»
محتسب گفت: برای خسارت، لباست را از تنت بیرون میآورم. جواب داد: لباس من پوسیده و نخنما است.
معنی واژگان: از بهرِ: برای (با بحر به معنای دریا اشتباه نشود) / غرامت: تاوان، جبران خسارت مالی و غیر آن
آرایه های ادبی: جامه، پود و تار: تناسب / نقشی ز پود و تار نیست: کنایه از نخنما بودن و فرسودگی جامه / جامه ات را بیرون کنم: کنایه، آن را از تو میگیرم / پود، تار: تضاد
مفهوم: فقر و تهیدستی مردم – رشوه خواری و فساد حکومت
۸.
گفت: «آگه نیستی کز سر درافتادت کلاه»
گفت: «در سر عقل باید، بیکلاهی عار نیست!»
محتسب گفت: خبر نداری که کلاه از سرت افتاده است و یا خبر نداری که تعادل خودت را از دست دادهای. [مست] جواب داد: در سر عقل باید باشد؛ کلاه نداشتن عیب و عار نیست.
معنی واژگان: آگه: مخفف آگاه / (افتادت): جابه جایی ضمیر؛ كلاه از سرت افتاد، در قدیم بدون كلاه و دستار بودن ننگ و بی ادبی به شمار میرفت / درافتاد: افتاد / عار: ننگ، رسوایی، بدنامی
آرایه های ادبی: سر و کلاه: تناسب / مصرع دوم بیت، ضربالمثل است. (تمثیل)
مفهوم: کم اهمیتی ظاهر و اهمیت باطن
ارتباط معنایی: تن آدمی شریف است به جان آدمیت / نه همین لباس زیباست نشان آدمیت»
۹.
گفت: «می بسیار خوردی، زان چنین بیخود شدی»
گفت: «ای بیهوده گو، حرفِ کم و بسیار نیست!»
محتسب گفت: شراب زیاد نوشیدهای. به همین دلیل مست شدهای. گفت: ای فرد بیهودهگوی، بحث کم و زیاد نوشیدن نیست. نفس عمل مهم است وگرنه حرام، حرام است.
معنی واژگان: می: باده، شراب / زان: از آن، به این دلیل / بیهوده گو: صفت فاعلی مركب کوتاه (بیهودهگوینده)
آرایه های ادبی: كم، بسیار: تضاد / خود، خورد : جناس
مفهوم: خود خطا و حرام بودن گناه مهم است، نه مقدار ارتكاب آن
۱۰.
گفت: «باید حد زند هشیارْ مردم، مست را»
گفت: «هشیاری بیار، اینجا کسی هشیار نیست!»
محتسب گفت: باید مردم هوشیار، افراد مست را مجازات کنند. [مست] پاسخ داد: یک هشیار نشان بده در این جامعه، کسی هشیار نیست.
معنی واژگان: حد: مجازات شرعی، تازیانه / هشیارْ مردم: تركیب وصفی وارونه (مردمِ هشیار)
آرایه های ادبی: مست و هشیار: تضاد / هشیار: تکرار
مفهوم: فراگیر بودن فساد در جامعه