متن زن پارسا که درس یازدهم کتاب فارسی نهم است، قسمتی از کتاب تذکره الاولیا عطار نیشابوری است که در وصف رابعه عدویه زن پارسا ( از زنان عارف، پرهیزگار و بزرگ قرن دوم هجری) نوشته شده است. به کتبی که در شرح حال بزرگان علم و ادب و عرفان نوشته میشد، «تذکره» میگفتند. تذکره یعنی یادآوری. در تذکره ها، از زندگی، آثار و احوال و نقل قول های بزرگان مینوشتند؛ مثلاً تذکره الاولیای عطار در شرح حال ۷۲ تن از عارفان و صوفیان بزرگ و مشهور نوشته شده است. در این مطلب، معنی درس زن پارسا را با معنی کلمات و آرایه اهی ادبی آن میخوانیم.
معنی درس زن پارسا
نقل است آن شب که رابعه، در وجود آمد، در خانۀ پدرش، چندان جامه نبود که او را در آن بپیچند و چراغ نبود.
معنی: گفتهاند شبی که رابعه عدویّه از زنان عارف قرن دوم هجری، به دنیا آمد، در خانهی پدر او، آن مقدار لباس نبود که رابعه را با آن بپوشانند و چراغی هم در خانه وجود نداشت.
معنی کلمات: نقل است : گفتهاند / رابعه : در لغت به معنی چهارم ( در این جا اسم زن عارف مشهور قرن دوم هجری است.) / در وجود آمد: به دنیا آمد/ چندان: به اندازه کافی / جامه : لباس
نکات دستوری: واژه های «خانه» و «جامه» ساده هستند. / نبود به معنای وجود نداشت: فعل غیر اسنادی است. (فعل خاص) / تکرار فعل نبود
∼∼∼
پدر او را سه دختر بود. رابعه چهارم بود. از آن، رابعه گویند، پس عیال با او گفت: «به فلان همسایه رو و چراغی روغن بخواه ».
معنی: پدر او سه دختر داشت و رابعه، چهارمین دختر بود. به همین دلیل، به او رابعه میگویند. همسرش به او گفت: «به در خانهی فلان همسایه برو و به اندازه یک چراغ، روغن بگیر.» (چراغ را با روغن روشن نگه میداشتند)
معنی کلمات: رابعه: چهارم (مونث)/ آز آن : به این دلیل / عیال : همسر، خانواده / فلان : اشاره به یک شخص یا یک چیز نامعلوم و مبهم.
نکات دستوری: «را» در پدر او را، مفهوم مالکیت میدهد و در فعل تغییر معنا ایجاد میکند. در این جمله، فعل «بود» به «داشت» تبدیل میشود => پدر او سه دختر داشت.
∼∼∼
پدر رابعه عهد کرده بود که از مخلوق هیچ نخواهد . برخاست و به در خانۀ آن همسایه، رفت و باز آمد و گفت : « خفتهاند ». پس دل تنگ، بخفت و پیغمبر [را] علیهالسلام، به خواب دید. گفت: « غمگین مباش، که این دختر، سیّده ای است که هفتاد هزار [از] امّت من در شفاعت او خواهند بود».
معنی: پدر رابعه، با خود عهد کرده بود که از بندگان خدا، چیزی نخواهد. بلند شد و تا در خانهی آن همسایه رفت و (در نزد) و برگشت و گفت: خوابیدهاند . بنابراین با ناراحتی خوابید و پیغمبر را که درود و رحمت خدا بر او باد در خواب دید. [پیامبر به او] گفت: «ناراحت نباش، زیرا این دختر (رابعه)، انسان بزرگیاست که هفتاد هزار نفر از امّت من با میانجیگری و خواهش او، مورد بخشش الهی قرار خواهند گرفت. (گناهان هفتاد هزار امّت من (مسلمانان) به خاطر در خواست و خواهش رابعه بخشیده میشود.)
معنی کلمات: عهد: پیمان / مخلوق : بندگان خدا، آفریده / دل تنگ : ناراحت / بخفت: خوابید / علیهالسلام : درود و رحمت خدا بر او باد / سیّده : سرور، بزرگ (مونث) / امّت : پیروان یک دین و پیغمبر، اینجا منظور مسلمانان / شفاعت: خواهش و میانجیگری
نکات دستوری: عهد کرده بود : ماضی بعید / برخاست : ماضی ساده پیشوندی / خفتهاند: ماضی نقلی / بخفت: ماضی ساده / خواهند بود : مستقبل (آینده)
∼∼∼
چون رابعه، بزرگ شد، پدر و مادرش بمردند و در بصره قحطی عظیم پیدا شد و خواهران متفرّق شدند و رابعه به دست ظالمی افتاد. او را به چند درم بفروخت . آن خواجه او را به رنج و مشقّت، کار میفرمود . روزی بیفتاد و دستش بشکست. روی بر خاک نهاد و گفت : « الهی ! غریبم و بی مادر و پدر و اسیرم و دست شکسته».
معنی: وقتی رابعه بزرگ شد، پدر و مادرش فوت کردند و در شهر بصره خشکسالی شدیدی ایجاد شد و خواهران او هر کدام به سویی رفتند و رابعه به دست انسان ستمگری گرفتار شد. او رابعه را به قیمت چند سکه نقره، (به عنوان کنیز) فروخت. صاحب رابعه، او را وادار میکرد که کارهای سخت و دشواری انجام دهد. روزی رابعه به زمین خورد و دستش شکست. صورتش را بر خاک قرار داد (سجده کرد) و با خدا راز و نیاز میکرد و میگفت: پروردگارا من تنها و یتیم هستم و به دست صاحبم گرفتار و ناراحت و آزرده ام.
معنی کلمات: قحطی : خشکسالی / متفرّق : پراکنده / درم : درهم، سکه نقره / خواجه: سرور، صاحب، مرد ثروتمند / مشقّت : سختی / غریب : بیگانه، ناآشنا
آرایههای ادبی: روی بر خاک نهادن کنایه از سجده کردن
مرا از این همه، هیچ غم نیست، الّا رضای تو میباید تا بدانم که راضی هستی یا نه؟ آوازی شنید که «غم مخور، فردا جاهیت خواهد بود چنان که مقرّبان آسمان به تو نازند.»
معنی: [خدایا] من به خاطر این همه رنج و سختی، ناراحت و غمگین نیستم، فقط خشنودی و رضایت تو لازم است تا که بدانم از من راضی و خشنود هستی یا نه؟
شنید که ناراحت نباش، در آینده آن چنان مقام و عظمتی به دست میآوری که نزدیکان خدا و فرشتگان به تو افتخار بکنند.
معنی کلمات: الاّ : مگر، به جز / رضا : خشنودی / تو : خدا / جاهیت: جاهی برای تو / جاه : مقام، شکوه / مقرّبان : نزدیک شدگان، کسی که نزد خداوند منزلت پیدا کرده باشد.
نکات دستوری: «ت» در جاهیت، نقش متمم دارد : جاه برای تو خواهد بود
آرایههای ادبی: مقربان آسمان: استعاره از فرشتگان و برگزیدگان خدا / جاهی که مقربان آسمان به تو نازند: اغراق
∼∼∼
پس رابعه به خانه رفت و دایم روزه داشتی و همه شب نماز کردی و تا روز بر پا بودی . شبی خواجه از خواب در آمد . آوازی شنید. نگاه کرد، رابعه را دید در سجده،
معنی: پس رابعه به خانه رفت و همیشه روزه دار بود و هر شب تا صبح مشغول عبادت بود. یک شب خواجه از خواب بیدار شد . صدایی شنید . نگاه کرد، رابعه را دید که در سجده است.
معنی کلمات: دایم : همیشه / همه شب : تمام شب / تا روز بر پای بود : تا صبح مشغول عبادت بود ./ از خواب در آمد : بیدار شد.
نکات دستوری: داشتی، کردی و بودی : ماضی استمراری ساخت قدیم / در سجده: قید حالت
آرایههای ادبی: آواز: مجاز از صدا / از خواب درآمدن: کنایه از بیدار شدن
∼∼∼
میگفت : «الهی تو میدانی که هوای دل من در موافقت فرمان توست و روشنایی چشم من در خدمت درگاه تو. اگر کار به دست من استی، یک ساعت از خدمتت نیاسودمی . امّا تو مرا زیر دست مخلوق کرده ای . به خدمت تو، از آن، دیر میآیم».
معنی: میگفت: « پروردگارا : تو آگاهی که علاقه قلبی من این است که از فرمان و دستور تو پیروی کنم و خدمت کردن از تو برای من مثل نور چشم عزیز است. اگر اختیار کارها در دست من باشد، لحظه ای از فرمان بردباری و اطاعت از تو، غفلت و خودداری نمیکنم . امّا تو مرا زیر دست آفریده ای . به این علت، دیر به عبادت تو میآیم .
معنی کلمات: هوا: میل / موافقت : همراهی، سازگار بودن / استی : میبود، باشد / از آن : به این علّت .
نکات دستوری: نیاسودمی : ماضی استمراری ( نمیآسودم )
آرایههای ادبی: روشنایی چشم در چیزی بودن: کنایه از اهمیت و عزیز بودن آن چیز
∼∼∼
شبی دزدی آمد و چادرش برداشت، خواست تا ببرد، راه ندید . چادر بر جای نهاد . بعد از آن، راه باز یافت . همچنین تا هفت نوبت .
معنی: یک شب یک دزد به منزل آنها آمد و چادر او را برداشت و خواست برود اما راه خروج را پیدا نکرد . چادر را سر جایش گذاشت . بعد از آن، راه خروج را پیدا کرد. به همین شکل این کار را هفت بار تکرار کرد.
معنی کلمات: همچنین : به همین شکل و ترتیب
نکات دستوری: باز یافت : فعل پیشوندی، ماضی ساده
∼∼∼
از گوشۀ صومعه آواز درآمد که ای مرد، خود را رنجه مدار که او چند سال است تا به ما دل سپرده است . ابلیس، زهره ندارد که گرد او گردد. دزد را کی زَهرۀ آن بود که گرد چادر او گردد ؟ تو خود را مرنجان ای طرّار! که اگر یک دوست خفته است دوست دیگر بیدار است.
معنی: از گوشه عبادتگاه صدای بلندی به گوش رسید که ای مرد، خود را خسته نکن، زیرا او چند سال است که عاشق و شیفته ما است. شیطان جرئت ندارد که نزدیک او شود. (مزاحم او شود.) پس یک دزد هرگز نمیتواند که به او نزدیک شود و آسیب برساند. ای دزد، خودت را آزار نده زیرا اگر دوست ما (رابعه) خواب است، خداوند بیدار است و از او محافظت میکند .
معنی کلمات: صومعه : عبادتگاه، دیر، محل عبادت / رنجه : ناراحت، آزرده / ابلیس: شیطان / زهره : جرأت، شهامت / طرّار : دزد، راهزن
نکات دستوری: دزد را کی زهره آن بود که گرد او گردد؟ جمله استفهام انکاری => جرات ندارد.
آرایههای ادبی: دل سپردن : کنایه از علاقهمند شدن، عاشق شدن / زهره : مجازاً جرئت ( در اصل کیسه صفراست که به کبد متصل است و مایعی زرد و تلخ در آن است.)/ دوست (در دوست دیگر بیدار است) : استعاره از خداوند / خفته و بیدار: تضاد
ملیکا
عالی بود من از همه ی متن استفاده کردم
بازم مممنون
بدون نام
بدردم نخورد فقط متنش همون بود
بدون نام
واقعا عالیه و مفهوم درس رو به خوبی به آدم میرسونه