جشن شب یلدا یا شب چله یکی از قدیمیترین جشن های ایرانیان در گذشته است که در آن بلندترین شب سال را جشن میگرفتهاند و در سالهای اخیر نیز برگزاری دورهمیها و جشن شب یلدا رونق بیشتری گرفته است. آخرین روز پاییز و آغاز پادشاهی فصل زمستان مبارک باد.
اگر به دنبال پیام جدید و متن ادبی شب یلدا هستید، ما برای شما تعدادی متن تبریک شب یلدا، شعر یلدایی عاشقانه و … را گردآوری کردهایم.
متن ادبی شب یلدا کوتاه
چه بهانه خوبیست یلدا
امشب
یک دقیقه بیشتر به تو فکر میکنم
****
یلدا
تمام شبهایی است که نباشی
کمی طولانیتر کمی تاریکتر
← متن شب یلدا →
****
یلدای آدمها
همیشـه
اول دی نیست …
هـــرکس شبـــی
بـــی یار بنشیند
شبش یلــــداست!
← متن ادبی شب یلدا →
****
انتهای خیابان آذر …
باز هم قرار عاشقانه پاییز و زمستان
قراری طولانی به بلندای یک شب.
شب عشق بازی برگ و برف…
پاییز چمدان به دست ایستاده
عزم رفتن دارد.
آسمان بغض میکند ..
میبارد…
خدا هم میداند عروس فصلها چقدر دوست داشتنیست ..
دقیقهای بیشتر مهلت ماندن میدهد.
آخرین نگاه بارانیاش را به درختان عریان میدوزد ..
دستی تکان میدهد …
قدمی برمیدارد سنگین و سرد
کاسهای آب میریزم پشت پای پاییز… و. تمام میشود …
پاییز ای آبستن روزهای عاشقی …
رفتنت به خیر ..
سفرت بی خطر..
****
راز رسیدن فقط همین است
کافی است انار دلت ترک بخورد
دانه کن انار دلت را
و بخند.
به سپیده دم نیندیش،
که صبح همیشه آمدنی ست؛ و شاد باش
چند نفسی بیشتر،
در آغوش شب بمان.
برای پاییز دست تکان بده
و بوسههایت را حواله راهش کن.
دانه کن انار دلت را
که زمستان جاری خواهد شد
و شعرهایم یخ خواهد بست.
اما تو بیدار بمان
در میان سطرهایم (ها) کن
که بی تابانه
که یلدا گونه
دلگرم بودنت هستم.
← متن ادبی شب یلدا →
امشب شب یلداست؛ شبی که در آن انار محبت دانه میشود و سرخی عشق و عاطفه، نثار کاسههای لبریز از شوق ایرانیان میگردد.
****
یلدا یعنی یادمان باشد که زندگی آن قدر کوتاه است که یک دقیقه بیشتر با هم بودن راباید جشن گرفت.
یادمان باشد با آمدن زمستان، اجاق خاطرهها را روشن بگذاریم تا دچار سردی فاصلهها نشویم.
در شب یلدا، میوه سربسته حرف هامان را روبه روی هم میگذاریم تا طعم شیرین دوستی را به کام زمستانی روزگار بچشانیم.
← متن کوتاه شب یلدا →
****
یلدا میرسد تا با نفسهای زمستانی و سردش، آدمها را برایِ گرم شدن، به هم نزدیک کند،
که کینهها را بشوید و دلها را صافتر از همیشه کند؛
و چه میچسبد نوشیدنِ یک استکان چایِ داغ، در شبی سرد و برفی،
وقتی عزیزترین هایِ زندگی ات کنارت نشسته اند و با تماشا و همصحبتیِ شان، عشق میکنی …
وقتی با یک دقیقه زمانِ اضافه؛ یک عمر خاطرهی خوب برایِ روزهای دلگیری ات پس انداز میکنی
و هرکجا که تنها و بی پناه شدی، یادت میافتد؛
تو کسانی را داری که به اندازهی تمامِ دانه هایِ برف، برایت آرزوهایِ خوب دارند،
و دلگرم میشوی به حمایتِ آنهایی که دورند و از هرچه نزدیک است، به تو نزدیک تر …
← متن ادبی شب یلدا →
****
یلدا یعنی؛ آدمها برایِ سلامتِ نفس و جانشان و برایِ زنده ماندن؛ “عشق” میخواهند،
و شاید نابترین حالتِ عاشقی، از سمتِ کسانی باشد که کنارشان قد کشیدهای و جزءِ لاینفکِ بهترین خاطراتِ تواند.
همانها که با گرمیِ حضورشان، جهان را جایِ بهتری میکنند برایِ زیستن …
یلدا یعنی؛ قدرِ با هم بودنها را بدانیم، که بیشتر کنارِ هم باشیم،
که حواسمان به نابترین هایِ زندگیِ مان باشد!
ای کاش هیچ خانهای خالی از عشق نباشد
و اهالیِ خانه، هرکجا که هستند و هرکجا که میروند؛ شاد و خوشبخت باشند،
که شاد بودن، حقِ هر آدمی،
و گرم ماندن، حقِ هر خانهای ست!
← متن کوتاه شب یلدا →
متن ادبی شب یلدا غمگین
یلدا
گوشهی چشم دخترکی ست
که گلهای پیراهنش را
اب میدهد
زنی ست
که تمام فصلها را
به چله نشست
تا عاشقی کند
← متن ادبی شب یلدا →
****
دو قدم مانده که پاییز به یغما برود
این همه رنگ قشنگ از کف دنیا برود
هرکه معشوقه برانگیخت گوارایش باد
دل تنها به چه شوقی پی یلدا برود؟
گلهها را بگذار… نالهها را بس کن…
روزگار گوش ندارد که تو هی شکوه کنی…
زندگی چشم ندارد که ببیند اخم دلتنگِ تو را…
فرصتی نیست که صرف گله و ناله شود!
تا بجنبیم تمام است! تمام؟!
مهر دیدی که به برهم زدن چشم گذشت…
یا همین سال جدید! باز کم مانده به عید!
این شتاب عمر است…
من و تو باورمان نیست که نیست!
پاییز، آرام آرام آمادهی رفتن میشد…
رنگ انار، عطر باران، طعم خرمالو و
آواز برگهای زرد و نارنجی را جمع کرد و
توی بقچه اش گذاشت
گفتم: اینها را به یادگار بگذار!
گفت: خاطراتم، یادگاریهایی ابدی است!
برای بدرقهاش، آب و آداب آوردم
کاسهی آب را که پشت سرش خالی کردم،
گفتم:
تو را به جان یلدا بازگرد…
برگشت، نگاهم کرد و رفت…
قطرهای گونهام را نوازش کرد؛
واپسین باران پاییزی بود.
آخرین ارمغان این فصل عاشقانه…
← متن ادبی شب یلدا →
****
یک لحظه نسیم آمد
آشفته کند شب را
آن حالت گیسویت
یلدای مرتب را
****
آمدی که روح سبز بهار را ببری
گفته بودند که با مهر میآیی.
اما مدام تنهاییمان را به رخمان کشیدی
نا مهربان ترینت دیدم
وقتی که خنجرت را
به زخمهای کهنه ام مینشاندی
راستی ای مهر ستیز ترین
بدان که رفتنت را جشن میگیرند
همانهایی که میگویند با مهر آمدی
و، اما من
بعد از رفتنت دستهای سردم را
به دستان سرد زمستان میسپارم
مرا از سردی چه باک
که خود فرزند فصل سردم
حالا که میروی با خود ببر
هر آنچه را که ندارم
خدا را چه دیدی
شاید وقتی که باز آیی
من داشته هایم را به رخت بکشم…
متن ادبی تبریک شب یلدا
فردا شروع فصل سرمای زمستان است و یلدا استقبال گرم است از این همه سرما
تا بگوییم دلهای ما حتی در سردترین روزها از مهر و محبت گرم است.
الهی در آستانه زمستان دلگرم و خوش باشی. یلدا مبارک.
← متن ادبی شب یلدا →
****
دعا میکنم امشب اگر فال حافظ زدی،
زیباترین شعرش پیش رویت گشوده شود،
شعری که محبت را به و دوست داشتن را یادت بیاورد.
شعری که به زیبایی تو باشد.
یلدایت زیبا باد.
****
یلدا شب طولانی و پر از امید است.
آرزو میکنم شب یلدایت پر خیر و برکت باشد و ترانههای زیبای یلدایی بر لبانت جاری شود.
****
بیائید تا در بلندترین فرصت شبانه از هزار رنگی پاییز به یک رنگی زمستان برسیم
یلدایتان پر از مهربانی
به گمانم تو اگر بودی و این فاصلهها کمتر بود.
آسمان آبی تر!
حالِ من بهتر بود.
روزگار است دگر!
نه به صبحش امید!
نه دلِ شب زده ام آرام است
آنچه هست، تلخی و دلواپسی و
اندکی از ذوق نوشتن که درونم مانده… روزگارم یلداست!
یلدا مبارک
← متن ادبی در مورد شب یلدا →
****
چه سخاوتمند است پاییز
که شکوه بلندترین شبش را
عاشقانه پیشکش تولد زمستان کرد
زمستانتان سفید و سلامت…
یلدا مبارک
← متن ادبی شب یلدا →
****
یلدا مجالی است برای نشستن لبخند بر لبان کودکان،
در آغوش پر مهر بزرگ ترها.
یلدا مجالی است؛ مجالی برای من، مجالی برای تو،
تا همگی،
لحظههای شیرین با هم بودن را تجربه کنیم
متن ادبی شب یلدا بلند
قصه شب یلدا
دوباره یلداست و شب طولانی را باید به صبح برسانیم. دوباره امشب میخواهم تا خود صبح برایت قصه بگویم. داستانی از راز زندگی، راز ساده کوچکی که در میانه هزار راز پیچیده بزرگ کمرنگ و محو شده است.
بیا که امشب میخواهم تا صبح برایت زیباترین قصه جهان بگویم. بیگمان از قصه آنها که کاخهای عظیم ساختند نخواهم گفت، از بناهای بزرگ و سقفهای بلند و ستونهای استوار یا از قصه فاتحان سرزمینهای دور یا از قصه پهلوانان پیروز میدانها، از هفت شهر عشق و از دنیای شیرین غزل، از لیلیها و نازهایشان نخواهم گفت، همچنان که از مجنونها و نیازشان…
راز زندگی اینها نیستند. من برایت از زندگی قصه خواهم گفت و همه قهرمانهای داستانهای کهن که زندگی را شباهنگام در لحظات کوچک و ساده تجربه کردهاند. آنها که نه در کاخ، بلکه در خانهای کوچک تمام طول شب یلدا را کنار یکدیگر نشستند و حرف زدند و به آسمان خیره شدند و پس از در آغوش کشیدن خویشان، چشمانشان را بستند و نفسی عمیق کشیدند.
راز زندگی در میان انسانهای معمولی سرزمین پارس است. آنها که در شب یلدا به وصال معشوق رسیدند؛ پس از نازهایشان، لحظهای لبخندی زیرکانه بر لب آوردند و پس از نیازهایشان قطره اشکی از شوق ریختند.
میان داستانهای شگفتانگیز در جستجوی راز زندگی نباش، لذت راستین زندگی در همین لحظههای کوتاه در بلندای شبی بلند خلاصه میشود، نه در آن داستانهای بلند. زندگی در تمام این لحظاتی که رازش را جستجو میکنی، آرام و بیصدا از کنار تو گذر میکند.
پس بیا با لحظههای شیرین کنار هم بودن، با یک هندوانه و چند انار، کنار هم باشیم، بگوییم و بشنویم و بخوانیم و بخندیم. زندگی چیزی بیش از این نیست. قرار نیست پهلوانان و عاشقان قهرمان قصه تو باشند، برخیز و قهرمان رؤیاهای خودت باش…
آخرین شب پاییز
امشب یلداست. شبی که پاییز، در هر ثانیه از تو رد میشود و میگذرد. برگهای رقصان پاییز از دور نظارهگر چشمانت هستند و آرام مینگرند تا ببینند چگونه برایشان دست تکان میدهی. پلک پاییز سنگین شده و دارد به خواب زمستانی فرو میرود. صحبت از رفتن پاییز نیست. میبینی؟ تنها یک دقیقه ناقابل میتواند از یک شب عادی و همیشگی تو، یلدا بسازد؛ یادمان باشد با آمدن زمستان، مشعل با هم بودن را روشن بگذاریم تا سردی فاصلهها به خانهها راه نیابد.
امشب یلداست. شبی که پاییز، در هر ثانیه از تو رد میشود و میگذرد و تو در فصل سپید سرما، دلگرم آیندهای هستی که بهاران است. با اشعار گرم حافظ، خود را برای زمستان سرد بیمه میکنی؛ زیرا که هیچ زمستانی ماندنی نیست؛ حتی اگر همه شبهایش یلدا باشد. در این با هم بودن یلدایی، حافظ از عشق، غزل میسراید و ما در جمع هم از همه فصلهای خداوندی لذت میبریم و شکر میگوییم. همین باهم بودنهاست که یلدا را نیکنام کرده و در تاریخ ماندگار است.
امشب یلداست. شبی که پاییز، در هر ثانیه از تو رد میشود و میگذرد؛ سرخی انار و لبخند پسته و شیرینی هندوانه. شب فال و شب حافظ و شب شعرهای شیرین با هم بودن. امشب، میوه سربسته حرفهامان را روبروی هم میگذاریم تا طعم شیرین دوستی را به کام زمستانی روزگار بچشانیم.
آری یلداست. بگذاریم هرچه تاریکی است، هرچه سرما و خستگی است، تا سحر از وجودمان رخت بربندد. امشب بیداری را پاس بداریم که تا فردایی روشن راهی دراز باقی است. عمرت یلدای بی پایان، دلت دریای تابستان، نبینی غمهای زمستان. و ای کاش روزگارت همیشه بهاران باشد.
یلدا یک بهانه است
یلدا پیش از آنکه تیره و تار و طولانی باشد، یک بهانه است. بهانهای برای قاچ زدن هندوانه مهربانی، پختن لبوی داغ محبت، دانه کردن انار سرخ یکدلی و فال حافظ گرفتن برای رسیدن به عشقی بینهایت.
یلدای طولانی سال، بهترین بهانه برای نیمنگاهی کوتاه انداختن به لحظههاست؛ لحظههایی که در سرعت عبور، خلاصه میشوند و میگذرند و این گذشتن، بهترین پیام برای زیبا زیستن ماست؛ زیرا شیرینی در کنار هم بودن لبخندهای امروز، هزار بار بهتر از اشک حسرت ریختن بر مزار جداییهای فرداست.
یلدا بهانهای است، بهانهای تا ما از فرمان کانالهای پرپیچوخم سیمهای ارتباطات بگذریم و لحظههای قشنگ با هم بودن را به هیجان سریالهای زندگی شیشهای نفروشیم.
یلدا بهانهای است تا پندها و تجربههای ارزشمند پدربزرگها و مادربزرگهایی را که در پس وقت نداشتنها و بیحوصلگیهای کوچکترها مدفون ماندهاند، زنده کنیم.
یلدا بهانهای است برای دیدارها، وقتی کشاکش روزگار تو را از دیدار آنان که به چشمان تو نیازمندند، بازمیدارد. آتش گرم و کرسی خانه مادربزرگ ما را به گرد خویش آورده و گرمایش را با ما تقسیم میکند تا در زمستان سر در راه، به یاد چون امشبی همیشه گرم گرم بمانیم، در میان تقویم ورق خورده پدر بزرگ، سیاووش را میبینیم که از آزمون آتش سربلند بیرون میآید و پدربزرگ چه باشکوه داستان او را میگوید.
یلدا بهانهای است برای تکرار هر آنچه روزگاری، سرمشق خوبیهایمان بوده و امروز بر روی طاقچه عادتهایمان غبار میگیرند و فراموش میشوند.
یلدا بهانهای است برای دیدن عزیزانی که تصویر و صدایشان در پس مشغلههای زندگی رنگ باختهاند. بهانهای است برای نشستن لبخند بر لبان کودکان، در آغوش پر از مهر بزرگترها.
یلدا بهانهای است؛ بهانهای برای من، بهانهای برای تو، تا همگی، لحظههای شیرین با هم بودن را تجربه کنیم.
یلدا، شبی عاشقانه و پر نور
امشب طولانی، ولی عاشقانه و پرنور است. شب روشن پر امیدی است که باید در ازدحام نگاههای مهربان بنشینیم و لبخند را به خوبی بدانیم. بنشینیم نفسهامان را با هم یک دل کنیم و خاطرات سرشار را از میان سینههامان بیرون بریزیم تا خانهها روشن شود. شمعها را امشب کنار شبنشینی سرور، با شعله نوازش دل برافروزیم. سفرهها را از مائده دعای خیر پر کنیم و در جیبهای یکدیگر نقل و نبات مهر بریزیم. سر بلند کنیم به سمت ستارهها. بوسه برای آسمان برکتخیز زندگی بفرستیم و آواز مستانهای برای آغاز فصل تازه بخوانیم؛ آوازی به رنگ و رونق حیات راستین. لبخند بزنیم.
از یلدا بپرس راز شب زندهداری عاشقان را. از یلدا بپرس که چگونه ستارگان بلندبخت، از آغاز زمین بیوقفه در شبها سوسو زده و چراغ راه زندگی بودهاند. بپرس که امید به دیدار صبح و ظفر چه اصالتی دارد؛ پیروزی نور بر تاریکی را چه حکمتی است؛ چیرگی امید بر نومیدی و ظلمت چه حقیقتی است؟ یلدا میداند که انهدام سلطه تاریکی چگونه است. شاهد همیشگی زمستان است یلدا؛ که مژده دوباره رسیدن بهار را در طویلترین و چراغانیترین شب زمین ندا میدهد.
شب همچنان ادامه دارد. خورشیدِ فردا کمی در تأخیر است؛ که امشب را در طولانیترین لحظات با هم بودن پر از رمز و راز عاشقانه حیات کنیم؛ پر از نیایش خویشاوندی و همدلی. یاد کنیم از پروازهای گذشته، از سفرهای تعالی، معجزات مکرر عمر. یاد کنیم از روزگار همیشه در شتاب، زندگانی پر رمز و راز. یکدیگر را فراخوانیم به سمت یک رنگی، به سمت عشق؛ که عمر نمیایستد؛ که لحظه، گریزان است و با هم بودن غنیمتی است.
فرصت بخواهیم از عشق، از هستی، از خالق. فرصت بخواهیم که در تکتک آینههای زمین، تجربههای عزیز را ببینیم؛ که تکتک شبهای عمر را در لباس خوشبختی به صبح برسانیم؛ که کوکبهای اشارهگر شبهای جهان را قدر بدانیم و هر آنچه طلوع سپیده را تقدیس کنیم.
فرصتی بخواهیم که باشیم و صلح در ما باشد. خورشید بیوقفه در ما باشد و تبرک نصیب دستهای ما باشد. شب هنوز ادامه دارد. بیدار بمانیم که تا رسیدن نور تمام تاریکیهای خود را از پنجره بیرون اندازیم. به استقبال سپیده فردا نامهای یکدیگر را در شبنشینی شعف با مهر صدا بزنیم…
متن ادبی بلند شب یلدا
امشب چه طولانی، ولی عاشقانه و پرنور است. شب روشن پر امیدی است که باید در ازدحام نگاههای مهربان بنشینیم و لبخند را به خوبی بدانیم. بنشینیم نفسهامان را با هم یک دل کنیم و خاطرات سرشار را از میان سینههامان بیرون بریزیم تا خانهها روشن شود. شمعها را امشب کنار شب نشینی سرور، با شعله نوازش دل برافروزیم. سفرهها را از مائده دعای خیر پر کنیم و در جیبهای یکدیگر نقل و نبات مهر بریزیم. سر بلند کنیم به سمت ستارهها. بوسه برای آسمان برکت خیز زندگی بفرستیم و آواز زمستانهای برای آغاز فصل تازه بخوانیم؛ آوازی به رنگ و رونق حیات راستین. لبخند بزنیم. شب همچنان ادامه دارد.
خورشیدِ فردا کمی در تاخیر است؛ که امشب را در طولانیترین لحظات باهمبودن پر از رمز و راز عاشقانه حیات کنیم؛ پر از نیایش خویشاوندی و همدلی. یاد کنیم از پروازهای گذشته، از سفرهای تعالی، معجزات مکرر عمر. یاد کنیم از روزگار همیشه در شتاب، زندگانی پر رمز و راز. یکدیگر را فراخوانیم به سمت یک رنگی، به سمت عشق؛ که عمر نمیایستد؛ که لحظه، گریزان است و با هم بودن غنیمتی است فرار.
از یلدا بپرس راز شب زندهداری عاشقان را. از یلدا بپرس که چگونه ستارگان بلندبخت، از آغاز زمین بیوقفه در شبها سوسو زده و چراغ راه زندگی بودهاند. بپرس که امید به دیدار صبح و ظفر چه اصالتی دارد؛ پیروزی نور بر تاریکی را چه حکمتی است؛ چیرگی امید بر نومیدی و ظلمت چه حقیقتی است؟ یلدا میداند که انهدام سلطه تاریکی چگونه است. شاهد همیشگی زمستان است یلدا؛ که مژده دوباره رسیدن بهار را در طویلترین و چراغانیترین شب زمین ندا میدهد.
فرصت بخواهیم از عشق، از هستی، از خالق. فرصت بخواهیم که در تک تک آینههای زمین، تجربههای عزیز را ببینیم؛ که تک تک شبهای عمر را در لباس خوشبختی به صبح برسانیم؛ که کوکبهای اشارهگر شبهای جهان را قدر بدانیم و هر آنچه طلوع سپیده را تقدیس کنیم.
فرصتی بخواهیم که باشیم و صلح در ما باشد. خورشید بیوقفه در ما باشد و تبرک نصیب دستهای ما باشد. شب هنوز ادامه دارد. بیدار بمانیم که تا رسیدن نور تمام تاریکیهای خود را از پنجره بیرون اندازیم. به استقبال سپیده فردا نامهای یکدیگر را در شب نشینی شعف با مهر صدا بزنیم.
(سودابه مهیجی)
امیدواریم مجموعه متن ادبی شب یلدا برای شما مفید بوده باشد و بتوانید از بین این متنها، چند خطی انتخاب کنید و احساساتتان را با کسانی که دوست دارید به اشتراک بگذارید. همچنین پیشنهاد میکنیم شعر یلدا را نیز بخوانید و لذت ببرید. لطفا نظرات و پیشنهادات خود را از طریق بخش ارسال نظر با ما و مخاطبان ستاره به اشتراک بگذارید.