حکایت گوشت و گربه در ترازو از مثنوی مولوی

حکایت گوشت و گربه داستانی طنز و پندآموز در مثنوی مولوی است که دروغ های بی منطق و چگونگی آشکار شدن آن ها را نشان می دهد.

حکایت گوشت و گربه در ترازو؛ دروغی که برملا شد!

 

ستاره | سرویس فرهنگ و هنر – هر حکایات و داستان های کوتاه آموزنده از بزرگان حاوی پیام و عبرتی برای خوانندگان است. حکایت گربه و گوشت حکایتی از مثنوی مولوی است که برملا شدن دروغ ها و ادعاهای پوچ را روایت می کند.

 

حکایت گوشت و گربه در ترازو

مردی زن فریبکار و حیله‌گری داشت. مرد هرچه می‌خرید و به خانه می‌آورد، زن آن را می‌خورد یا خراب می‌کرد. مرد کاری نمی‌توانست بکند. روزی مهمان داشتند مرد دو کیلو گوشت خرید و به خانه آورد. زن پنهانی گوشت‌ها را کباب کرد و با شراب خورد.
مهمانان آمدند. مرد به زن گفت: گوشت‌ها را کباب کن و برای مهمان‌ها بیاور. زن گفت: گربه خورد، گوشتی نیست. برو دوباره بخر. مرد به نوکرش گفت: آهای غلام! برو ترازو را بیاور تا گربه را وزن کنم و ببینم وزنش چقدر است. گربه را کشید، دو کیلو بود. مرد به زن گفت: خانم محترم! گوشت‌ها دو کیلو بود گربه هم دو کیلو است. اگر این گربه است پس گوشت‌ها کو؟ اگر این گوشت است پس گربه کجاست؟
 
حکایت گوشت و گربه در ترازو؛ دروغی که برملا شد!
 

متن حکایت گربه و گوشت در مثنوی

بود مردی کدخدا او را زنی

سخت طناز و پلید و ره‌زنی

هرچه آوردی تلف کردیش زن

مرد مضطر بود اندر تن زدن

بهر مهمان گوشت آورد آن معیل

سوی خانه با دو صد جهد طویل

زن بخوردش با کباب و با شراب

مرد آمد گفت دفع ناصواب

مرد گفتش گوشت کو مهمان رسید

پیش مهمان لوت می‌باید کشید

گفت زن این گربه خورد آن گوشت را

گوشت دیگر خر اگر باشد هلا

گفت ای ایبک ترازو را بیار

گربه را من بر کشم اندر عیار

بر کشیدش بود گربه نیم من

پس بگفت آن مرد کای محتال زن

گوشت نیم من بود و افزون یک ستیر

هست گربه نیم‌من هم ای ستیر

این اگر گربه‌ست پس آن گوشت کو؟

ور بود این گوشت گربه کو؟ بجو!

 
نتیجه حکایت: هر دروغی با توجه و تحقیق آشکار و برملا می شود. 
یادتون نره این مقاله رو به اشتراک بگذارید.
مطالب مرتبط

نظر خود را بنویسید