تعبیر و تفسیر این غزل در فال حافظ شما
به دنبال بهترین راه چاره برای مقابله با غمها و غصهها هستی تا زندگی بهتری بسازی. امیدت را از دست مده و دست از تلاش بیوقفهات بر ندار. مانند گذشته در برابر سختیها و کملطفیها مقاومت کن. شاید کسانی پیدا شوند که تو را سرزنش کنند و یا بر سر راه تو دام بگسترانند. به حرفشان گوش مکن و از حیله، تزویر و سرزنش آنان بیمی به دل راه مده. خوبی و بدی زندگی بستگی به اعمال و رفتار خودت دارد. خود را بهدست سرنوشت مسپار و اختیار زندگی خویش را در دست گیر.
غزل شماره ۳۴۷ حافظ با صدای علی موسوی گرمارودی
متن غزل شماره ۳۴۷ حافظ
صنما با غم عشق تو چه تدبیر کنم
تا به کی در غم تو ناله شبگیر کنم
دل دیوانه از آن شد که نصیحت شنود
مگرش هم ز سر زلف تو زنجیر کنم
آن چه در مدت هجر تو کشیدم هیهات
در یکی نامه محال است که تحریر کنم
با سر زلف تو مجموع پریشانی خود
کو مجالی که سراسر همه تقریر کنم
آن زمان کآرزوی دیدن جانم باشد
در نظر نقش رخ خوب تو تصویر کنم
گر بدانم که وصال تو بدین دست دهد
دین و دل را همه دربازم و توفیر کنم
دور شو از برم ای واعظ و بیهوده مگوی
من نه آنم که دگر گوش به تزویر کنم
نیست امید صلاحی ز فساد حافظ
چون که تقدیر چنین است چه تدبیر کنم
معنی و تفسیر غزل شماره ۳۴۷ حافظ
صنما با غم عشق تو چه تدبیر کنم
تا به کی در غم تو ناله شبگیر کنم
ای محبوب زیبای من، برای غم عشق تو چه چارهای بیندیشم و تا چه زمانی در این غم نالههای سحرگاهی سر بدهم؟
دل دیوانه از آن شد که نصیحت شنود
مگرش هم ز سر زلف تو زنجیر کنم
کار دل دیوانه از اینکه بهبودی حاصل کند گذشته، چارهای نیست مگر اینکه او را نیز با زنجیر گیسوی تو به بند و زنجیر بکشم.
آن چه در مدت هجر تو کشیدم هیهات
در یکی نامه محال است که تحریر کنم
افسوس که ممکن نیست آن رنجهایی را که در زمان دوری تو کشیدم، در یک نامه بیان کنم.
با سر زلف تو مجموع پریشانی خود
کو مجالی که سراسر همه تقریر کنم
با وجود گرفتاریهای حاصله از انتهای گیسوان بلند تو، دیگر فرصتی برای اینکه تمام پریشانیهای خود را بیان کنم ندارم.
آن زمان کآرزوی دیدن جانم باشد
در نظر نقش رخ خوب تو تصویر کنم
هر زمان که آرزوی دیدن جان خود را داشته باشم، تصویر زیبای روی تو را پیش چشم خود مجسم میسازم.
گر بدانم که وصال تو بدین دست دهد
دین و دل را همه دربازم و توفیر کنم
اگر بدانم که بهوسیله از دست دادن دل و دین به وصال تو میرسم، از این دو دست کشیده و در این معامله سود خواهم برد.
دور شو از برم ای واعظ و بیهوده مگوی
من نه آنم که دگر گوش به تزویر کنم
ای نصیحتگو، از پیش من دور شو و سخنان بیهوده مگو که من از آنهایی نیستم که گوش به حرفهای دروغ و فریبنده میدهند.
نیست امید صلاحی ز فساد حافظ
چون که تقدیر چنین است چه تدبیر کنم
امیدی بر این که تباهکاریهای حافظ به پرهیزکاری بدل شود نیست. چون سرنوشت چنین معین شده، چه چارهاندیشی میتوانم بکنم؟
منبع: شرح جلالی بر حافظ با تصرف و تلخیص.