تعبیر و تفسیر این غزل در فال حافظ شما
انسانی متواضع و فروتن هستی، خودنمایی و تکبر را دور از شأن خودت میدانی، از این رو همگان به تو توجه دارند و دعای خیرشان را بدرقه راهت میکنند. اما تواضع هم حدی دارد؛ خودت را دست کم نگیر. تو هم میتوانی مثل دیگران دست به کارهای بزرگ زده و به جایگاه و مقامی والا دست یابی. کمی همت و امید لازم است. نماز و ایمان فراموشت نشود. زمانی به وصال یار و حاجتت میرسی که تمام سعی و اهتمام خود را به کار ببندی. اگر نیاز است به سفر بروی، حتماً این کار را انجام بده. هدیهای گرانبها در انتظار توست.
غزل شماره ۳۲۸ حافظ با صدای علی موسوی گرمارودی
متن غزل شماره ۳۲۸ حافظ
من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم
لطفها میکنی ای خاک درت تاج سرم
دلبرا بنده نوازیت که آموخت بگو
که من این ظن به رقیبان تو هرگز نبرم
همتم بدرقه راه کن ای طایر قدس
که دراز است ره مقصد و من نوسفرم
ای نسیم سحری بندگی من برسان
که فراموش مکن وقت دعای سحرم
خرم آن روز کز این مرحله بربندم بار
و از سر کوی تو پرسند رفیقان خبرم
حافظا شاید اگر در طلب گوهر وصل
دیده دریا کنم از اشک و در او غوطه خورم
پایه نظم بلند است و جهان گیر بگو
تا کند پادشه بحر دهان پرگهرم
معنی و تفسیر غزل شماره ۳۲۸ حافظ
من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم
لطفها میکنی ای خاک درت تاج سرم
من آنقدر منزلت ندارم که در ضمیر عطرآگین و خاطره تو گذر کنم. ای کسی که خاک درگاهت مانند تاج سر من است، تو در حق من بسیار لطف داری.
دلبرا بنده نوازیت که آموخت بگو
که من این ظن به رقیبان تو هرگز نبرم
ای دلربا، به من بگو چه کسی به تو اینگونه مهربانی با زیردستان را آموخته است؟ زیرا من هرگز گمان ندارم که اطرافیان و مراقبان تو چنین کاری کرده باشند.
همتم بدرقه راه کن ای طایر قدس
که دراز است ره مقصد و من نوسفرم
ای پرنده بهشتی، توجه و عنایت خود را به نگهبانی راهم بگمار، زیرا این راهی بس دراز است و من در کار سیر و سفر تازهکار هستم.
ای نسیم سحری بندگی من برسان
که فراموش مکن وقت دعای سحرم
ای باد سحری، مراتب چاکری مرا به آن محبوب برسان و بگو که موقع دعای سحرگاهان مرا از یاد نبَرَد.
خرم آن روز کز این مرحله بربندم بار
و از سر کوی تو پرسند رفیقان خبرم
خوشا آن روزی که از این منزلگاه بار سفر بربندم تا پس از آن دوستانم سراغ مرا از سر کوچه و برزن تو بگیرند یعنی مقیم آستان تو شوم.
حافظا شاید اگر در طلب گوهر وصل
دیده دریا کنم از اشک و در او غوطه خورم
ای حافظ، شایسته است اگر برای دسترسی به وصل دوست که مثل جواهر ارزشمند است، چشمم را از اشک همچون دریا کرده و در آن غوطهور شوم.
پایه نظم بلند است و جهان گیر بگو
تا کند پادشه بحر دهان پرگهرم
مقام و مرتبت شعر بر اساس والایی نهاده شده و در همه عالم فراگیر است. به فرمانروای دریا بگو تا به عنوان صله، دهانم را پر از مروارید سازد.
مقصود از پادشه بحر پادشاه هرمز، سلطان البحر، و در اینجا همان تورانشاه است.
منبع: شرح جلالی بر حافظ با تصرف و تلخیص.