تعبیر و تفسیر این غزل در فال حافظ شما
قصد و نیتی در سر داری و بیصبرانه به دنبال یافتن بهترین راه برای وصول به آن هستی. چاره کار تو برای رسیدن به هدفت، صداقت و ایمان است. اگر امروز روزگار بر وفق مراد نیست، ناامید و مأیوس نباش. آنچه که خیر است برای تو پیش میآید. حوادث و غمهای زندگی، همیشگی و ماندنی نیستند و زودگذر هستند. پس هرچه زودتر راه درست را انتخاب کن و در آن قدم بگذار. اسرار خودت را با هرکسی درمیان مگذار، برخی اصلاً متوجه درد و رنج تو نمیشوند و به همین خاطر آن را انکار میکنند.
غزل شماره ۳۰۶ حافظ با صدای علی موسوی گرمارودی
متن غزل شماره ۳۰۶ حافظ
اگر به کوی تو باشد مرا مجال وصول
رسد به دولت وصل تو کار من به اصول
قرار برده ز من آن دو نرگس رعنا
فراغ برده ز من آن دو جادوی مکحول
چو بر در تو من بینوای بی زر و زور
به هیچ باب ندارم ره خروج و دخول
کجا روم چه کنم چاره از کجا جویم
که گشتهام ز غم و جور روزگار ملول
من شکستهٔ بدحال زندگی یابم
در آن زمان که به تیغ غمت شوم مقتول
خرابتر ز دل من غم تو جای نیافت
که ساخت در دل تنگم قرارگاه نزول
دل از جواهر مهرت چو صیقلی دارد
بود ز زنگ حوادث هر آینه مصقول
چه جرم کردهام ای جان و دل به حضرت تو
که طاعت من بیدل نمیشود مقبول
به درد عشق بساز و خموش کن حافظ
رموز عشق مکن فاش پیش اهل عقول
معنی و تفسیر غزل شماره ۳۰۶ حافظ
اگر به کوی تو باشد مرا مجال وصول
رسد به دولت وصل تو کار من به اصول
اگر فرصت و امکان رسیدن به سر کوی تو را داشته باشم به برکت رسیدن به وصال تو کار و بار من بر اساسی صحیح استوار میگردد.
قرار برده ز من آن دو نرگس رعنا
فراغ برده ز من آن دو جادوی مکحول
آن دو چشم خمار همانند نرگس زیبا از دل من صبر و قرار ربوده است. آن دو چشم فریبای سرمه کشیده، آسودگی را از من ربودهاند.
چو بر در تو من بینوای بی زر و زور
به هیچ باب ندارم ره خروج و دخول
وقتی که من بینوای بدون پول و قدرت به هیچ صورت اجازه رفت و آمد به درگاه تو را ندارم…
کجا روم چه کنم چاره از کجا جویم
که گشتهام ز غم و جور روزگار ملول
به کجا بروم؟ چه کار کنم؟ از کجا چارهجویی کنم؟ زیرا از دست ظلم و ستم روزگار افسرده و درمانده شدهام.
من شکسته بدحال زندگی یابم
در آن زمان که به تیغ غمت شوم مقتول
من دل شکسته افسرده حال، هنگامی به زندگی راحت دست مییابم که با تیغ غم تو کشته شده و از پای درآیم.
خرابتر ز دل من غم تو جای نیافت
که ساخت در دل تنگم قرارگاه نزول
گنج غم تو جایی ویرانهتر از دل پیدا نکرد، از این رو در دل تنگ من فرود آمد و در آن جای گرفت. اشاره به اینکه گنجها را در خرابهها دفن میکردند.
دل از جواهر مهرت چو صیقلی دارد
بود ز زنگ حوادث هر آینه مصقول
از آنجایی که دل من از گوهر مهر و محبت تو جلا و شفافیت یافته است، از کدورت و تیرگی رویدادهای زمانه پاک و مصون خواهد بود.
چه جرم کردهام ای جان و دل به حضرت تو
که طاعت من بیدل نمیشود مقبول
ای آنکه همچون روان و قلب برایم عزیز هستی، نمیدانم چه گناهی کردهام که مراتب بندگی منِ دل از دست داده، در درگاه تو مورد قبول قرار نمیگیرد.
به درد عشق بساز و خموش کن حافظ
رموز عشق مکن فاش پیش اهل عقول
منبع: شرح جلالی بر حافظ با تصرف و تلخیص.