تعبیر و تفسیر این غزل در فال حافظ شما
روزگار سختی را پشت سر گذاشتهای، اکنون نوبت آرامش و وصال و رسیدن به مراد دل است. افسوس و پشیمانی در مورد اتفاقات گذشته هیچ سودی برای تو نخواهد داشت، فقط باید بتوانی از آنها درس بگیری و عیبهای خود را برطرف کنی.دوستان و اطرافیان خوبی داری، با دوستانت یکدل و صادق باش. اگر کسی که قبلاً به تو حسادت کرده یا در حق تو ظلمی روا داشته، از تو معذرتخواهی کرد، به شکرانه اوضاع و احوال نیکویی که داری، او را ببخش و از خطایش درگذر.
غزل شماره ۳۰۳ حافظ با صدای علی موسوی گرمارودی
متن غزل شماره ۳۰۳ حافظ
شَمَمتُ روحَ وِدادٍ و شِمتُ برقَ وصال
بیا که بوی تو را میرم ای نسیم شمال
اَحادیاً بجمالِ الحبیبِ قِف وانزِل
که نیست صبر جمیلم ز اشتیاق جمال
حکایت شب هجران فروگذاشته به
به شکر آن که برافکند پرده روز وصال
بیا که پردهٔ گلریز هفت خانه چشم
کشیدهایم به تحریر کارگاه خیال
چو یار بر سر صلح است و عذر میطلبد
توان گذشت ز جور رقیب در همه حال
به جز خیال دهان تو نیست در دل تنگ
که کس مباد چو من در پی خیال محال
قتیل عشق تو شد حافظ غریب ولی
به خاک ما گذری کن که خون مات حلال
معنی و تفسیر غزل شماره ۳۰۳ حافظ
شَمَمتُ روحَ وِدادٍ و شِمتُ برقَ وصال
بیا که بوی تو را میرم ای نسیم شمال
بوی دوستی به مشامم رسید و آذرخش وصال به چشمم خورد. ای باد شمال بیا که برای رایحه تو جان میدهم.
اَحادیاً بجمالِ الحبیبِ قِف وانزِل
که نیست صبر جمیلم ز اشتیاق جمال
ای ساربان خوشخوان اُشترانِ محبوب، درنگ کن و فرود آی که من از شوق دیدار جمال طاقت کافی ندارم.
حکایت شب هجران فروگذاشته به
به شکر آن که برافکند پرده روز وصال
همان بهتر که داستان شب فراق را از یاد ببریم، به شکرانه آنکه روز وصال پرده از چهره خود برگرفت.
بیا که پرده گلریز هفت خانه چشم
کشیدهایم به تحریر کارگاه خیال
بیا که پرده اشک خونین، این پرده گُلدار خانه هفت طبقه چشم را بر درگاه این کارگاه خیالبافی فرو افکندهایم.
چو یار بر سر صلح است و عذر میطلبد
توان گذشت ز جور رقیب در همه حال
اینک که محبوب سر آشتی و پوزشخواهی دارد، میتوان کارشکنیهای مخالفین را عفو کرد.
به جز خیال دهان تو نیست در دل تنگ
که کس مباد چو من در پی خیال محال
در دل من که از غم تو به تنگ آمده خیال دیگری جز فکر دهان تو جای ندارد که امیدوارم هیچکس مانند من گرفتار این آرزوی دستنیافتنی نباشد.
قتیل عشق تو شد حافظ غریب ولی
به خاک ما گذری کن که خون مات حلال
حافظ در این شهر غربت در راه عشق تو از پای درآمد اگر میخواهی خون ما بر تو حلال باشد، یکبار از سرخاک ما عبور نما.
منبع: شرح جلالی بر حافظ با تصرف و تلخیص.
بدون نام
بیت ماقبل آخر در برخی نسخ غیرمعروف:
ملال مصلحتی می نمایم از جانان
که کس به جِد ننماید ز جان خویش ملال