ستاره | سرویس روانشناسی – خانواده به عنوان کوچکترین نهاد اجتماعی، از جایگاه مهمی برخوردار است. در واقع خانواده اولین جایی است که فرد باید در آن احساس امنیت کند و نیاز به عشق و صمیت افراد در آن تامین شود. یک خانواده سالم موجب سلامت اجتماع خواهد شد و برعکس اگر خانوادهای نابسامان و آشفته باشد کارکرد خود را برای ساخت جامعه سالم از دست میدهد. یکی از آسیبهای خانواده که سلامت خانواده و جامعه را تهدید میکند خشونت خانگی علیه زنان است. در ادامه با این پدیده بیشتر آشنا میشویم.
خشونت خانگی علیه زنان
خشونت خانگی به معنی رفتار خشونت آمیز و سلطه گرانه یک عضو خانواده علیه عضو یا اعضای دیگر همان خانواده است. بر اساس مطالعات جامعهشناسی، هدف اصلی خشونت خانگی کودکان خردسال هستند. دومین نوع خشونت معمول در خانواده، خشونت خانگی علیه زنان است.
خشونت درون خانواده بازتاب الگوهای کلیتر رفتار خشن است. بسیاری از مردانی که زنان و کودکانشان را از نظر فیزیکی مورد تعرض قرار میدهند، در زمینههای دیگر سابقه خشونت دارند. پذیرش فرهنگی شکلهایی از خشونت خانگی مانند تنبیه بدنی؛ از عواملی است که میزان خشونت خانگی را افزایش میدهد.
علاوه بر همسر، پدر و برادر و حتی فرزندان پسر نیز میتوانند به زن خشونت کنند. این خشونتها معمولا خیلی دیر و به سختی شناسایی و منعکس میشوند و معمولا زمانی کشف میشود که به حد نگرانکنندهای رسیده باشد.
به گزارش سازمان ملل، از هر سه زن جهان، یک نفر در طول زندگی خود، قربانی خشونت و تبعیض شده یا مورد تجاوز به عنف قرار میگیرند. خشونت خانگی علیه زنان به هیچ وجه خاص جوامع عقب افتاده یا جوامع مسلمانان نیست. در پیشرفتهترین کشورهای جهان، زنان و کودکان از تبعات و عوارضی ناشی از خشونت، بخصوص، در زندگی خانوادگی رنج میبرند و آزارهای جسمی و جنسی و روانی نه تنها تندرستی، سلامت عقل، تعادل عاطفی و روانی آنها را به خطر میاندازد بلکه جامعه را نیز متضرر میسازد.
انواع خشونتهای خانگی علیه زنان
خشونت جنسی: تجاوز، سواستفاده جنسی، استفاده قهرآمیز بدون رضایت زن، اجبار در روابط زناشویی غیرمتعارف، اجازه ندادن استفاده از وسایل پیشگیری از بارداری ناخواسته و بیتوجهی به نیازهای جنسی زن از نمونههای خشونت جنسی علیه زنان است.
خشونت فیزیکی: خشونت فیزیکی همانطورکه از نامش پیداست، شیوههای آزار و اذیت جسمانی، ضربوجرح، کشیدن مو، سوزاندن، گرفتن و بستن، زندانیکردن، اخراج از خانه، کتککاری مفصل، محرومکردن از غذا، سیلی، لگد و مشتزدن، کشیدن و هلدادن، محکم کوبیدن در، بههمزدن سفره و میز غذا و شکستن اشیای منزل را شامل میشود که این نوع خشونت ممکن است برای همه زنان بدون توجه به نوع تحصیلات، نژاد و وضعیت خانوادگی روی دهد.
خشونت روانی: خشونتهایی روانی و کلامی نوع دیگری از خشونت خانگی علیه زنان استفاده میشود که برای مثال میتوان به دشنام و به کاربردن کلمات رکیک، بهانهگیریهای پیدرپی، دادوفریاد و بداخلاقی، بیاحترامی، رفتار آمرانه و تحکمآمیز و دستوردادنهای پیدرپی، تهدید به آزار یا کشتن وی، حسادت، شک، تحقیر زن، قهر و صحبتنکردن و ممنوعیت ملاقات با دوستان اشاره کرد.این نوع خشونت موجب بروز روحیه پوچی یا خودنابودسازی، گریز از مشارکت اجتماعی و اضطراب در زنان میشود.
خشونت اقتصادی: محرومیت و محدودیت، از بین بردن استقلال مالی، مصادره اموال، ندادن خرجی، سواستفاده مالی از زن و صدمهزدن به وسایل مورد علاقه او را ازجمله موارد خشونت اقتصادی علیه زنان میباشد؛ بهطوریکه در برخی موارد زنان حتی حق دخل و تصرف در اموال خود را نیز ندارند.
چرخه خشونت خانگی علیه زنان
فاز اول تنش: فرد مهاجم عصبانی میشود شروع به تهدید میکند و سکوت سنگینی را به قربانی تحمیل میکند. قربانی تلاش میکند فضا را آرام کند و در رفتار و گفتار خود دقت کند تا مهاجم را خشمگینتر نکند.
فاز دوم بحران: فرد مهاجم خشونت جسمی، جنسی، روانی اقتصادی و کلامی را اعمال میکند. قربانی احساس تحقیر شدگی میکند و خود را در وضعیتی غیر عادلانه گرفتار میبیند.
فاز سوم توجیه: فردمهاجم تلاش میکند رفتار خشن خود را توجیه کند. قربانی تلاش میکند تا این توضیحات را درک کند، در مورد رفتار و گفتار خودش دچار شک میشود و خود را مسئول وضع پیش آمده احساس میکند.
فاز چهارم ماه عسل: مهاجم پوزش میخواهد، درخواست کمک میکند یا حتی سخن از خودکشی به میان میآورد. قربانی به او شانس دیگری میدهد، به مهاجمش کمک میکند و تلاش میکند تا رفتار خود را تغییر دهد.
خشونت خانگی و فرزندان
فرزندانی که شاهد این خشونتها هستند همواره دچار ضربههای عاطفی میشوند که در زندگی آنها تاثیر بسزایی خواهد داشت. این فرزندان از اختلال استرس پس از سانحه رنج میبرند. تمرکز خود را از دست میدهند و دچار بی خوابی، بیاشتهایی و تاخیر در رشد میشوند.
در مورد این فرزندان به اشتباه تشخیص کمبود محبت داده میشود و از آنها پرسش نمیشود که آیا شاهد خشونت بودهاند. پسرانی که شاهد خشونت پدرانشان برمادرانشان بودهاند به احتمال قوی خود نیز در زندگی زناشویی آینده این خشونت را باز تولید خواهند کرد. افسردگی، اعتیاد به مواد مخدر، الکل، بزهکاری و فرار از خانه در میان آنان شایعتر است؛ و در نهایت اینکه فرزندانی که شاهد خشونت جسمی و جنسی بر مادران خود هستند خود نیز میتوانند قربانی این خشونتها باشند.
آسیبهای خشونت خانگی علیه زنان
- تحقیقات نشان داده است که شش درصد زوجها هرساله خشونت جدی زناشویی را تجربه میکنند که در چنین حالتی همسران خشونت دیده از سطح پایین رضایت زناشویی برخوردار هستند و در نتیجه ناکارآمدی خانواده را به دنبال خواهد داشت.
- زنانی که از جانب همسرانشان مورد خشونت قرار میگیرند، پنج برابر بیشتر از سایر زنان در معرض آسیبهای روانی و خطر خودکشی و شش برابر بیشتر در معرض اختلالات روانی قرار دارند.
- از عمدهترین آسیبهای روانی وابسته به خشونت خانگی علیه زنان را احساس درماندگی، تضعیف اعتمادبهنفس، تشویش، اضطراب و افسردگی برشمرد.
- تهدید روانی و فیزیکی مهمترین عامل تشکیلدهندهی تصورات و طرحهایی برای کشتن و آسیب رساندن به شوهر است.
- پژوهشها نشان میدهد که احساس خودکمبینی و حقارت ناشی از خشونت در همسران به افسردگی شدید، ترس و هراس، مشکلات روحی و سرانجام خودکشی آنان میانجامد.
از دید منتقدان فمینیست، جامعه شناسی زیر سلطه مردانه و دانش مردانه است که در آن مسائل مردان بررسی میشود اما مسائل و مشکلات زنان در حاشیه باقی میماند. بنابراین نه تنها نظریههای جامعه شناسی، که روشهای تحقیق آن نیز برای بررسیهای مربوط به زنان نامناسب است و نیاز به اصلاح دارد.