پیش بینی هایی از پوتین که درست از کار در آمدند

آیا بار دیگر نتایج سرنگونی قذافی در لیبی اثبات نکرد که حق با پوتین بوده است؟ جنگ داخلی تا به امروز در لیبی ادامه دارد و فروپاشی دولت آن کشور باعث حرکت گسترده مهاجران در سراسر مدیترانه شد که سبب بی‌ثباتی مرز‌های اتحادیه اروپا شده است.

https://setare.com/fa/news/14955/%D8%A8%DB%8C%D9%88%DA%AF%D8%B1%D8%A7%D9%81%DB%8C-%D9%88%D9%84%D8%A7%D8%AF%DB%8C%D9%85%DB%8C%D8%B1-%D9%BE%D9%88%D8%AA%DB%8C%D9%86-%D8%B1%DB%8C%DB%8C%D8%B3-%D8%AC%D9%85%D9%87%D9%88%D8%B1-%D8%B1%D9%88%D8%B3%DB%8C%D9%87/

ستاره | سرویس اخبار – یک روایت عمومی غالب در ایالات متحده و بسیاری از کشور‌های اروپایی ایجاد شده مبنی بر آن که روسیه یک قدرت تجدیدنظر طلب است که به دنبال برهم زدن وضع موجود و به چالش کشیدن نظم مبتنی بر قوانین و به طور کلی عاملی ویرانگر در امور بین الملل و در سرزمین‌های اتحاد جماهیر شوروی سابق است. عنصر قابل توجهی از حقیقت در این تصویر ترسیم شده از روسیه وجود دارد.

به گزارش فرارو به نقل فارین پالسی، از با این وجود، در مورد خاورمیانه این روایت در مورد نقش روسیه صدق نمی‌کند. در این منطقه طی دو دهه گذشته این ایالات متحده بوده که به عنوان برهم زننده وضع موجود عمل کرده است و مخالفت روسیه با سیاست‌های امریکا در مورد مسائل کلیدی در گذشته، اثبات شده که از نقطه نظر عینی درست بوده اند.

البته سیاست‌های روسیه برای تامین منافع آن کشور طراحی شده اند. با این وجود، واقعیت آن است که این منافع با منافع غرب هم انطباق داشته‌اند و این موضوع کاملا تصادفی نبوده است. سیاستگذاری روسیه براساس تحلیل‌های تشکیلات سیاست خارجی و امنیتی روسیه از کشور‌های خاورمیانه شکل گرفته و بسیار نزدیک به تحلیل بسیاری از نهاد‌های امریکایی بوده است.

زیربنای تحلیل روسیه برداشتی است که می‌توان آن را ضد دموکراتیک نامید، اما به طور دقیق‌تر براساس درکی عمیق از شکنندگی دولت‌ها و هراس از ایجاد هرج و مرج و جنگ داخلی همراه با تردید عمیق در مورد پروژه‌های تغییرات سریع و انقلابی قابل توصیف است. این نگرش ریشه در تجربیات وحشتناک روسیه در قرن بیستم دارد.

همان گونه که «ولادیمیر پوتین» رئیس جمهوری روسیه در اکتبر ۲۰۰۳ میلادی در مورد نتایج حمله نظامی امریکا به عراق به «نیویورک تایمز» گفته بود: «برای ما وضعیتی که شکل گرفته تعجب‌آور نیست، زیرا ما دقیقا تحولات در آن کشور را پیش بینی کرده بودیم. چگونه می‌توان روند تحولات متفاوتی را پس از برچیده شدن رژیم سیاسی تصور کرد؟ البته دولت از بین رفته است چطور ممکن است غیر از این باشد»؟ پوتین مدت‌ها پیش نابودی حکومت صدام در عراق را با رشد فزاینده اسلام گرایی افراطی مرتبط دانسته بود و گفت: «رژیم صدام یک رژیم لیبرال نبود، اما علیه بنیادگرایان مبارزه کرد اکنون دیگر صدام وجود ندارد و ما شاهد نفوذ تعداد زیادی از اعضای سازمان‌های تروریستی مختلف در خاک عراق هستیم».

با توجه به آن چه در عراق رخ داد آیا کسی می‌تواند بگوید پوتین در مخالفت با حمله به آن کشور اشتباه کرده بود؟ آیا اگر امریکا در سال‌های ۲۰۰۲ و ۲۰۰۳ میلادی مشاوره روسیه را پذیرفته بود امروز وضعیت بهتری نداشت؟ تجربه شوروی روس‌ها را عمیقا نسبت به پروژه‌های انقلابی برای تغییر جوامع دیگر براساس یک الگوی ایدئولوژیک جهانی بدبین کرده است، زیرا این همان کاری است که کمونیسم شوروی سعی در انجام آن در سراسر جهان داشت و از این طریق روسیه را درگیر مجموعه‌ای از بلایای وحشتناک و پرهزینه کرد.

بنابراین، روس‌ها به درستی پروژه ایالات متحده در افغانستان را از جنبه‌های کلیدی شبیه تلاش شوروی در دهه ۸۰ میلادی و محکوم به شکست مشابه می‌دانستند. پوتین در سال ۲۰۱۹ میلادی در مورد نتایج سرنگونی حکومت «معمر قذافی» توسط غرب در لیبی به «فایننشال تایمز» گفته بود: «آیا شرکای غربی ما می‌خواهند منطقه‌ای مانند لیبی از معیار‌های دموکراتیک مشابه اروپا و امریکا برخوردار باشد؟ منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا تنها دارای نظام‌های سلطنتی یا کشور‌هایی هستند که نظامی شبیه به آن چه در لیبی وجود داشت را دارند.

تحمیل معیار‌های دموکراتیک فرانسوی یا سوئیسی فعلی و اجرای آن برای ساکنان شمال افریقا که هرگز در شرایط وجود نهاد‌های دموکراتیک فرانسوی یا سوئیسی زندگی نکرده‌اند غیر ممکن است. همه این‌ها به درگیری و نزاع بین قبایل منجر شد. در واقع، جنگ در لیبی ادامه دارد».

آیا بار دیگر نتایج سرنگونی قذافی در لیبی اثبات نکرد که حق با پوتین بوده است؟ جنگ داخلی تا به امروز در لیبی ادامه دارد و فروپاشی دولت آن کشور باعث حرکت گسترده مهاجران در سراسر مدیترانه شد که سبب بی‌ثباتی مرز‌های اتحادیه اروپا شده است.

اختلافات امریکا و روسیه در خاورمیانه در زمان وقوع بهار عربی در سال ۲۰۱۱ و قیام در مصر، سوریه و لیبی به اوج خود رسید. واکنش روسیه به این رویداد‌ها تا حدی تمایل به دفاع از متحدان قدیمی شوروی و در مورد سوریه حفظ آخرین پایگاه دریای روسیه در مدیترانه بود.

با این وجود، نگرانی روسیه از این بود که قیام‌ها به پیروزی نیرو‌های اسلام گرای افراطی و ایجاد پایگاه‌هایی برای احیای تروریسم در روسیه منجر شود. روسیه تجربه جنگ دوم چچن را پشت سر گذاشته بود. ترس روسیه و کشور‌های اروپایی در مورد ظهور داعش در سوریه و تعداد زیادی از شهروندان مسلمان اروپایی و روسی بود که برای جنگ به سوریه سفر کردند و سپس سعی کردند به کشورشان بازگردند.

پوتین درباره مداخله روسیه در جنگ داخلی سوریه گفت: «من متوجه شدم که منافع مداخله در امور سوریه برای روسیه و مشارکت فعال در آن بیش از صرف نظاره کردن منفعلانه درباره چگونگی قوی‌تر شدن سازمان‌های تروریستی بین المللی در نزدیکی مرز‌های ما خواهد بود. ما توانسته‌ایم دولت سوریه را حفظ کرده و از بروز هرج و مرج به سبک لیبی در آنجا جلوگیری کنیم».

این در حالی است که «هیلاری کلینتون» وزیر خارجه وقت امریکا مخالفت روسیه با سرنگونی دولت بعث در سوریه را «نفرت انگیز» توصیف کرده بود. مورد جالب آن است که «باراک اوباما» رئیس جمهوری سابق امریکا در کتاب خاطرات خود (سرزمین موعود) توضیح می‌دهد که کابینه‌اش در ژانویه ۲۰۱۱ میلادی برای بحث در مورد انقلاب در حال وقوع آن زمان در مصر و این که آیا خواستار استعفای «حسنی مبارک» دیکتاتور مصر شوند یا خیر و درباره سرکوب وحشیانه معترضان در مصر جلسه‌ای تشکیل دادند.

او می‌نویسد: «اعضای مسن‌تر و ارشد تیم از جمله هیلاری کلینتون، جو بایدن، رابرت گیتس و لئون پانتا توصیه کردند که باید جانب احتیاط را رعایت کرد، زیرا همه آنان سال‌ها مبارک را می‌شناختند و با او کار می‌کردند. آنان بر نقشی که دولت او مدت‌ها در حفظ صلح با اسرائیل و مبارزه با تروریسم و شراکت با امریکا در بسیاری از مسائل منطقه‌ای ایفا کرده بود واقف بودند. در حالی که آنان به لزوم فشار بر رهبر مصر برای اصلاحات اذهان داشتند، اما هشدار دادند که مشخص نیست چه فرد یا افرادی به جای او جایگزین خواهند شد».

شاید بتوان گفت تاکتیک‌های رژیم بعث در جنگ داخلی سوریه با خشونت بیش‌تری در مقایسه با برخورد مبارک با معترضان همراه بود. با این وجود، بیست سال پیش از آن دولت همسر هیلاری کلینتون راه دولت بوش پدر را با حمایت از رژیم نظامی الجزایر در لغو نتایج انتخابات دموکراتیک و کارزار خشونت بار علیه مخالفان اسلام گرا در پیش گرفت. محاسبات امریکا در مورد الجزایر تقریبا مشابه محاسبات روسیه در مورد سوریه بود.

گفتن این سخن به معنای محکوم کردن کلینتون‌ها یا آن گروهی از مقام‌ها و تحلیلگران امریکایی نیست که نسبت به انقلاب‌های به اصطلاح دموکراتیک در خاورمیانه ابراز تردید کرده بودند و نگران بودند که این انقلاب‌ها به هرج و مرج و پیروزی اسلام گرایان منتهی شود. همان گونه که نتایج ناگوار بهار عربی نشان داد تردید‌ها و نگرانی‌های آنان کاملا منطقی بود و اثبات شد که درست بوده است. خاورمیانه منطقه سیاسی خشنی است و هر قدرت خارجی که در آنجا فعالیت می‌کند باید آماده همکاری با برخی از رژیم‌های بسیار آلوده باشد.

آن دسته از مقام‌های امریکایی که به اوباما توصیه کردند که در جهت سرنگونی رژیم بشار اسد در سوریه گام بر ندارد چرا که ترس‌شان از تسلط داعش بر امور بود به طور قطع درست گفته‌اند همان گونه که امروز بایدن را متقاعد کرده‌اند که به همکاری با عربستان سعودی ادامه دهد. با این حال، فهم این موضوع دشوار است که چرا باید روسیه را به خاطر پیروی مشابه از خط مشی مشاوران عاقل امریکایی محکوم کرد.

 

منبع: فرارو

 

یادتون نره این مقاله رو به اشتراک بگذارید.
مطالب مرتبط

نظر خود را بنویسید